بسم الله الرحمن الرحیم
توجه به خدا؛ راه رهایی از شیاطین
قبل از شروع روایات روزه، چند سوال پرسیدند، به آنها بپردازیم؛ اولا راه بستن شیاطین، توجه محض به خداست. ممکن است کسی به ظاهر قدرت به نماز و روزه نداشته باشد ولی همه چیز را خدا می بیند؛
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست/عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست[1]
همه چیز را خوب ببیند؛ اگر سرطان را هم انسان خوب ببیند خوب میشود. همه چیز تحت رحمت خداست، چون خداوند یک اسم رحیم دارد، اسم رحیم خدا در مقابل غضب اوست. بعد این جلال و کرم، (اسامی جلالیه و جمالیه) تحت لوای رحمتاند. چرا عالم را باید نصفه ببینیم. نفس کارش شیطنت است، شیطنت یعنی دوری از خدا؛ شَطَنَ یعنی بُعد، شیطان کارش این است، ما را دور میکند از خدا، حقیقت عبادت، عبودیت است؛ لذا فرمود: کثرت نماز و روزه میزان و معیار قُرب به خدا نیست. البته خوش بحال کسی که روزی هزار رکعت نماز میخواند؛ هزار رکعت نمیتوانیم، بیست رکعت، چهل رکعت … که میشود خواند؛ بله خوب است که انسان تعداد رکعات نمازش را هم زیاد کند، بالاخره انسان باید اهل جهاد باشد. جهاد از جُهد میآید، جُهد یعنی مصرف کردن تمام نیرو. جهاد یک سِرّی دارد و یکی از اسرار آن این است از جُهد میآید، یعنی تمام نیرویت را خرج کنی، اگر تمام نیرویت را مصرف کنی به حالت اضطرار میافتی و وقتی این حالت برایت پیش آمد مجبور میشوی مبدأ نیرویت را عوض کنی.
تعویض مبدأ نیرو
یکی دیگر از سوالاتی که پرسیدند این است که چگونه مبدأ نیرویمان را عوض کنیم، چگونه مبدأ نیرویمان را از غذا تبدیل کنیم به خدا. اگر تمام تلاشت را بکنی و تمام نیروی خودت را بکار بگیری، وقتی نیروی مادی تمام بشود، وصل می شوی به نیروی معنوی و الهی، مجبور می شوی از او کمک بگیری لذا آن نفس نفسی که میزنی همان «هو» است. بهترین موقع آن هم ماه مبارک رمضان است، لذا غروب نخوابید، البته اگر خوابتان برد اشکالی ندارد، چون خیلی اوقات خدا انسان را میخواباند ولی خودتان نخوابید، خیلی چیز بدی است که انسان غروب، بینالطلوعین بگیرد بخوابد. راهش این است که سحر که بیدار شدی به خودت سختی بدهی، در روز کار کنی، زحمت بکشی بعد دوباره موقع افطار یک عبادتی داشته باشی تا وصلش کنی بعد هم دوباره شب اگر بتوانی خودت را با گریه، زاری، ذکر، مضطر کنی به خدا و این خیلی خوب است. هرچه بیداری بیشتر، قویتر، طولانیتر و کیفیتش کاملتر بشود، وصل به آن مبدأ لم یزل و لایزال بیشتر و کاملتر میشود. ما یک توحید فعلی داریم و آن این است که کار انجام دهیم، مثلا انسان تا شب کار کند، زحمت بکشد و شب نخوابد و اگر فردایش تعطیل است، بلند شود مثلا برود کوه، که اگر همراه آن زیارت هم باشد چه بهتر، بعد در کوه ذکر بگوید؛ وقتی رسید به زیارتگاه، نماز بخواند بعد برگردد پایین؛ کمکم وصل میشود؛ این فعل، بشود فعل الهی، زیارت یعنی اتحاد روح زائر و مَزور. سوال این بوده که: اینکه فرمودید مرکز قدرت را در وجود خود پیدا کنیم چگونه است؟ جوابش این است مرکز قدرت در وجود همه است و آن خداست دلیل نمیخواهد؛ «مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليل يَدُلُّ عَليْكَ[2]»؛ کی نبودهای که نیاز به پیدا کردن و هویدا کردن و دلیل داشته باشی، دلیل نمیخواهد؛ «عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاکَ[3]»؛ کور باد چشمی که تورا نبیند؛ «الِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ[4]»؛ آیا دیگران ظهوری دارند که تو نداری؟ «حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»؛ دیگران ظهوری داشته باشند که بخواهند تو را ظاهر کنند؛ حاشا و کلا؛ دیگران چیزی ندارند که بخواهند تو را ظاهر کنند. تو «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ و َالظَّاهِرُ و َالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» هستی. بعضیها اینها را به صوفیگری برداشت میکنند!
تصوف در مقابل عرفان
اولا باید انسان قدرت داشته باشد، هم قدرت علمی، هم قدرت اراده؛ تصوف فرق دارد با عرفان، تصوف را عَلَم کردند در مقابل عرفان؛ میدانید چه کسی تصوف را عَلَم کرد؟ در زمان ائمه برای اینکه جلوی ائمه قرار بگیرند تصوف را درست کردند؛ تصوف را درست کردند برای اینکه جلوی امیرالمومنینعلیهالسلام بایستند چون دیدند نمیتوانند از راه دشمنی جلوی آن حضرت بایستند، به اسم خدا ایستادند جلوی حضرت. ولی کور خواندند؛ ابوالحسن بصری را حضرت فرمود: «برادرِ شیطان است»، او سر دسته صوفیهاست. عارف فرق دارد با صوفی؛ فرقش این است که صوفیها دستوراتشان ضد دین است، حداقل خیلی از فرقههایشان اینگونه است. یکی از دوستان ما میگفت: استادی پیدا کردهام در مشهد، میخواهم بروم آنجا، رفته بود و کرامتی هم دیده بود بعد شب در آیینهخانه میخواسته وضو بگیرد، صورت آن مرشد را دیده بوده و او گفته بوده اگر میخواهی این قدرتهایی که داریم به تو بدهیم باید نمازت را کنار بگذاری! این ریاضت به چه درد میخورد. عرفان یعنی تعبد مو به مو از امیرالمومنینعلیهالسلام، تعبد ذره به ذره از اهل بیتعلیهمالسلام. خلفا اینها را عَلم کردند در مقابل اهل بیتعلیهمالسلام؛ سفیان ثوری یکی از سردستههای اصلی صوفیه است، آمد خدمت امام باقرعلیهالسلام، امام در اواخر عمر مبارکشان در حال کار کردن و بیل زدن بودند، گفت: شما خجالت نمیکشی پیر هم شدهای دست از کار بر نمیداری، برو عبادت کن! این صوفی است؛ بعد آقا فرمودند: به خدا قسم من در این حال اگر بمیرم از جهاد در راه خدا بالاتر است؛ مگر عبادت فقط به این است که نماز و روزه بجا بیاوری. به آقا اشکال کرد که چقدر لباس قشنگی پوشیدی، این چه دینی است که شما دارید، پیغمبر سادهزیست بوده و فلان … ببینید چقدر نفهم است، آمده میخواهد به امام صادقعلیهالسلام و امام باقرعلیهالسلام چیز یاد بدهد! آقا فرمودند: من این لباس زیبا را برای مردم میپوشم، بعد زیر لباسشان را نشان دادند و گفتند این لباس پشمینه من است، بدنم را اذیت میکند، ریاضت هم میکشم ولی نه برای نشان دادن به مردم. مساله اینجاست که اینها این انحراف را به نام خدا ایجاد کردند؛ ریشه اینها خلفای بنیامیه و بنیالعباس لعنت الله علیهم بودند؛ برای همین است که میبینید آن آقای صوفی مینشیند با پسر شاه غذا میخورد و مجلس مذاکره میگیرد و … این چه جور عرفانی است. عارف اهل جهاد است، در روز کار میکند و شب عبادت میکند از همه قویتر. هم در عبادتش از همه قویتر است هم در کار و علمش. عارف یعنی امام؛ امام در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و سیاست اعلم زمانش بود، این را میگویند عارف. ریاضتهای ما باید دینی باشد، همانی باید باشد که اهل بیتعلیهمالسلام فرمودند. اینکه عرض میکنیم زیارت پیاده یا نخوابیدن شب، اینها روایت دارد؛ در روایت دارد شب قدر همین که شما بیدار باشید و هیچ کار دیگری نکنید، تمام گناهانت را خدا میبخشد؛ این را میگویند دین. زیارت پای پیاده، زیارت برهنه، اینها دین ماست و ریاضتهای شرعیه است. از امام رضاعلیهالسلام نقل كردهاند كه فرمود: «لا يقول بالتصوف احد الا لخدعة او ضلالة او حماقة»؛ احدي قائل به تصوف نميشود مگر آنكه يا خدعهكار است يا گمراه يا احمق. رفتند خدمت امام رضاعلیهالسلام گفتند: ما دو برادر داریم رفتند در کوه، پشمینه پوشیدند در حال عبادتاند آقا فرمودند: خرجیشان را چه کسی میدهد، گفت خودم عاشق اینها هستم خودم میدهم، آقا فرمودند: مقام تو از آنها بالاتر است، تو عارفی. انسان برود در کوه عبادت کند بعد روزیاش را از دیگران بگیرد! این شد عرفان؟! «و الصوفیه کلّهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا وإنّ هم الّا نصاری و مجوس هذه الامّه[5]»؛ این فرقه صوفیه عموما مخالف ما هستند و طریقهی آنان باطل و برخلاف طریقهی ما است، اين گروه، نصاري و مجوس اين امت هستند. عارف فرق دارد؛ عارف اهل زحمت کشیدن و کار و تلاش و علم است لذا میفرماید: کسی که معرفت داشته باشد به ولایت اهل بیتعلیهمالسلام، از هر نبی مُرسل مقامش بالاتر است، از هر فرشته مقرب مقامش بالاتر است؛ این را میگویند عارف. الان عارف مقام معظم رهبری است یا اینهایی که میروند در انگلیس با سرانشان همسفره میشوند؟ آقا آمریکا و اروپا را ذلیل کرده و توی دهانشان زده؛ این را میگویند عارف؛ عارف کسی است که بصیرت داشته باشد، عارف کسی است که تقوا داشته باشد، پایش آلوده به مال دنیا نشده باشد، عارف کسی است که روزیخور انگلیس و آمریکا نباشد، عارف کسی است که مال مردم را با رانت و اختلاس نخورد، پاک باشد.
حقیقت روزهداری
ما باید مبدا وجودیمان را وصل کنیم به خدا، از شیطان دور شویم جسم خود از شر شیطان باز کنیم، روزه اصلا معنایش همین است؛ روزه فقط به این نیست که غذا نخوریم و عطش داشته باشیم، میفرماید: «لیس الصّوم الامساک عن المأکل و المشرب الصّوم الامساک عن کلّ ما یکرهه اللّه سبحانه»؛ روزه، امساک از خوردن و آشامیدن نیست بلکه روزه، خودداری از تمامی چیزهایی است که خداوند سبحان آنها را بد میداند.[6] هرچیزی که خدا دوست ندارد بگذاری کنار، غیبت، تهمت، دروغ و…. بالاترین روزه این است که لذتهای دنیایی را کنار بگذاری، خداوند فرمود من از روزی که دنیا را خلق کردم یک نظر محبت به دنیا نکردم. انشاءالله خدا عُلقه به ماسویالله را از دل ما ریشهکن کند. فرمود لذتهای دنیایی را انسان کمکم فراموش کند، سخت است. عرفان یعنی کل وجودت را راحت کنی، تا زمانیکه کل وجودت را راحت نکنی، خطر هست، شیطان راه دارد. روایت دارد که اگر کسی یک روز، روزهاش را بخورد اگر تمام عمرش را روزه بگیرد نمیتواند جبرانش کند، خیلی سخت است، البته نمیخواهم ناامیدتان کنم، شما باید امیدوار باشید شما شیعه هستید شما محبید.
محبت اهل بیتعلیهمالسلام؛ راه نجات
شیخ جعفر میگوید: گاهی میترسم که خدایا نکند ما برویم جهنم و با دشمنان اهل بیتعلیهمالسلام محشور شویم، بعد دلم را میبینم که محبت دارم به ابیعبداللهعلیهالسلام با خودم میگویم دیگر کارت درست است؛ کسی که محب حسین باشد کارش تمام است. لذا امید داشته باشید؛ ما یک اَمَل داریم یک رجاء؛ اَمَل یعنی آرزو و امیدی که بدون پشتوانه کار باشد، ولی ما باید رجاء داشته باشیم، زحمت بکشیم، خدا راه رحمت را باز کرده، محب و شیعه یتیم نیست، چون جماعت را برایش گذاشتهاند؛ عبادت میخواهد با جماعت، درس میخواهد بخواند با جماعت، ورزش با جماعت؛ با جماعت خودتان را قوی کنید. «یدالله مع الجماعه». گروهی بودند نماز جماعت نمیآمدند، حضرت فرمود: بیایید نماز جماعت و الا میآیم خانهتان را آتش میزنم! خوب است، که اینجور انسان را پیغمبر تهدید کند که انسان مُجاب شود بیاید. بعضی وقتها خوب است گوش انسان را بگیرند؛ در زمان خدمتمان در ارتش، هر روز مجبورمان میکردند واکس بزنیم، آنکادر کنیم و … چقدر خوب بود، توفیق اجباری. توفیق اجباری چیز خوبی است. در فیلم لیلی با من است، آن فرد میخواست از جبهه فرار کند، بالاخره به زور بردندش جبهه و شربت جراحت را نوشید! از ایثارگران شد؛ خوب است اینجور انسان توفیق اجباری داشته باشد.
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن / خیری ندیدهایم از این اختیارها
خدا ان شاءالله ما را به زور سر به زیر کند؛ بعضیها را خوب است که خدا بزند توی سرشان آدمشان کند، خیلی خوب است، چه چیزی بهتر از این. از خدا میخواهیم که ما طاقت سختی را نداریم، اگر میشود با رحمت بزن توی سرمان و اگر نمیشود با سختی. میپرسد فرزند من مریض است و مریضیاش هم خوب نمیشود چه کار کنم؟ اول مداوایش آخر مداوایش این است که عشق کنی با او، بگو چه خوب، به او هم یاد بده، خودت هم یاد بگیر، بگو چقدر خوب، خدا را شکر، بله دنبال مداوایش هم باشیم ولی این را بدانیم اگر من خوب دیدم، سرطان هم خوب میشود؛ الان شما ببینید یکی از چیزهایی که مردم میترسند حمله آمریکا است، ولی امیرالمومنینعلیهالسلام میفرماید: «اغزوا تورثو ابنائکم مجدا؛ جهاد کنید تا مجد و عظمت را برای فرزنداتان به میراث بگذارید»؛ خود جنگ بهترین چیز است. شما ببینید هشت سال به ما حمله کردند، الان سی سال است بعد جنگ عزت داریم، جرات ندارند به ما چپ نگاه کنند. یک موشک به ما بزنند نیروهای ما دو موشک جواب میدهند. این را میگویند عرفان. روایت هم دارد که: «شِيعَتُنا أهْلُ الْهُدي وَ أهْلُ التُّقي وَ أهْلُ الْخَيْرِ وَ أهْلُ الإيمانِ وَ إهْلُ الفَتْحِ وَ الظَّفَرِ [7]»؛ شیعیان ما اهل هدایت و تقوا، اهل خیر و نیكی و اهل ایمان و پیروزی و موفقیت هستند.
الگوپذیری مناسب
میگوید: حضرت مسیح بهتر است، میگوید این طرف صورتت را زدند آن طرفش را هم بگو بزنند؛ بله این خوب است ولی برای خودیها. الان شما ببینید آقا چقدر کتک(خون دل) میخورد از خودیها، چیزی هم نمیگوید، البته فرمودند که پنهانی دهها برابر از آشکارا تذکر میدهم که این آمریکا آدم بشو نیست، این اروپا آدم بشو نیست؛ میفرماید: من تذکر میدهم ولی آقا خون دل میخورد. ولی باز حفظشان میکند؛ میگوید رئیسجمهور محترم، دولت محترم؛ خدا انشاءالله حفظشان کند و هدایتشان کند که راه خدا را پیدا کنند و راه رهبری و راه امام زمان را بروند. با آمریکا و اروپا که نمیشود سازش کرد، اینها جز خیانت و جنایت چیزی بلد نیستند؛ ما نَفسمان گولمان میزند ولی مساله اینجاست شما سلول سرطانی را بیاوری در وجودت چه میشود؟ سرطان میگیرد آدم را، اینها سلول سرطانیاند، نمیشود کاریشان کرد؛ پیغمبر اکرم (ص) با بعضی از یهودیها معاهده داشت ولی یهودیهایی که آدم بودند، نه همهشان، بلکه با خیلیهایشان هم جنگ کرد. الان روسیه را الحمدلله میشود با او صلح کرد، قراردادی مینویسد و میشود پایش ایستاد گرچه او را هم بایستی مراقب باشیم. ولی باز بهتر از آنهاست، چین بهتر از آنهاست، ولی اروپا و آمریکا که معلوم است که جز جنایت و خیانت، کاری نمیکنند. بعضی از مردم خیلی ساده لوحاند؛ ما هم دوست داریم همه باهم دوست باشند و صلح و صفا باشد ولی کو؟ تمام مبادی اقتصادی ما را فلج کردند ملعونها؛ بزنید توی سرشان، بزنید توی دهنشان، یک راه کار نشان بدهید، الان دومای(مجلس) روسیه تصویب کرده که هیچ جنس آمریکایی و اروپایی وارد نکنند؛ بیایید با اینها با هم باشید، دلار را بریزید کنار؛ حرف بد نمیخواهم بزنم ولی این مثال خوبی است که اگر دلار را کنار بگذارید از معاملاتتان، این دلار ارزشش را اندازه فضولات الاغ هم نمیخَرند دیگر! چه برسد به اینکه الان بشود هشت هزار تومان! شما به آن ارزش میدهی می شود هشت هزار تومان ولی اگر از معاملاتت کنار بگذاری ارزش آن پایین میآید. سگها اینگونهاند اگر از آنها بترسی دنبالت میکنند ولی اگر جلویشان بایستی فرار میکنند، یک مقدار باید انسان جَنَم و قدرت داشته باشد، فکر اقتصادی داشته باشد. آقا فرمود کنگره آمریکا اتاق جنگ علیه ایران است، خب ما هم اتاق جنگ درست کنیم؛ بزرگترین فکرها در مردم ایران است، همین جوانان ما پوزه آمریکا را به خاک خواهند مالید، پوزه اروپا را به خاک خواهند مالید، این یقینی است، این سرنوشت عالَم است، سرنوشت عالَم سیادت و آقایی و عزت ایرانیهاست چون ایرانیها حقبیناند چون ایرانیها شیعهاند؛ در این شبههای نیست، در آینده خواهید دید. لذا نباید ترسید باید طرح داد، عمل کرد باید قدرت فکر را به کار انداخت؛ دائما با آنها معامله کنیم آنها هم بزنند توی سر ما! اینکه آمریکا دشمن ماست، جز خوبی برای ما نداشته؟ جنگ جز خوبی برای ما نداشت؟ فرمود: جهاد به شما عزت میدهد، سی سال است جرات نکردند چپ نگاه کنند به ما چون ضرب شصت ایرانیها و شهدا و جوانان حزباللهی ما را دیدند. این را میگویند عرفان، همه چیز را خدایی و الهی ببینیم. الان یک چیزی درست کردهاند میگویند: دین رحمانی، دین رحمانی یعنی با همه بسازیم، آمریکا هم خوب است اروپا هم خوب است! این اشتباه است؛ دین رحمانی یعنی جلوی آمریکا بایست با تمام قدرت و بزن توی سرش و بدان که موفق میشوی، این میشود رحمت خدا. «أنَّ الجنَّةَ تحتَ ظلالِ السُّيوف»؛ بهشت زیر سایه چکاچک شمیرهاست، شهدا نشان دادند که همهی عین ثابتها و تعینات باید برود، شهدا بالاترین مقامات را دارند چون بالاترین عرفا کسانی هستند که میگویند عین ثابت را میشود تغییر داد، می شود مظهر ذات حق، مظهر امیرالمومنینعلیهالسلام، مظهر چهارده معصوم، چه کسی آمد این را نشان داد؟ شهدا؛ شهدا نشان دادند همه تعینات ظاهری و دنیایی را میشود از بین برد؛ این میشود عرفان. میگوید مبدا نیرو چگونه باید وصل به خدا شود؟ راهش درست دستورات دین است، دستورات شرع است، هرچه شرع میفرماید همان، ریاضتهایی که در شرع مقدس گفته شده. سوال کردند چگونه فاطمه زهرا را پیدا کنیم؟ چگونه حضرت رسول اکرم را پیدا کنیم؟ امشب شب توسلمان به حضرت علی اکبر است، او راه را خوب نشان داده. وقتیکه میخواهد جوانش به میدان برود میفرماید: «اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک[8]»؛ راه را به ما یاد داده. بعضی از علما فقط ظاهر را میگیرند، خوب است ولی ضعیف است. بعضیها فقط باطن را میگیرند، آن هم خوب است ولی ضعیف و ناقص است، بعضیها فقط میروند سراغ اخلاق، خوب است ولی به تنهایی کافی نیست، ولی حضرت علی اکبر قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا؛ خلقا یعنی ظاهر، ظاهرمان باید ظاهر دین شود؛ خلقا یعنی اخلاق، اخلاق و باطنمان و معرفتمان این خُلقا را از کجا میگوییم معرفت؟ از کجا میگوییم عرفان؟ چون روایت میفرماید: تخلقوا باخلاق الله؛ اخلاق خدا چیست؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ، هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ»؛ خدا عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ است تو هم باید این بشوی. چگونه فاطمه را بشناسیم؟ اینگونه: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ»؛ این اخلاق خداست. این را حضرت علی اکبر به ما نشان داد؛
آب دریا را اگر نتوان چشید / هم به قدر تشنگی باید چشید
به اندازهای که میتوانیم برویم؛ اگر شب نمیتوانی همهاش را بیدار بمانی، دو ساعتش را بیدار بمان. البته اگر مرد میدانی و همهاش را میتوانی بیدار بمانی و صبح به کارهایت میرسی، این را بدانیدکه یک روز بهتان میدهند. اینطور نباشید که اگر یک روز خوابتان نبرد بگویید اعصابم خراب شده، نه، اگر خوابت نبرد بگو خدایا چه لطفی کردهای به من که بیداری را یادم دادی، خدا بیدار است. در روایت میفرماید: روزه استحبابش بخاطر این است که اخلاقتان میشود مثل اخلاق خدا، خدا خواب ندارد؛ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ؛ شما هم نمیخوابی، خدا خوراک ندارد، شما هم نمیخوری، خدا نمینوشد شما هم نمینوشی، میشوی شبیه خدا؛ «تخلقوا باخلاق الله؛ له المثل الأعلى[9]»؛ باید برویم به این سمت، این راه ماست. شما اولش که راه میروی با قدرت اراده ربانی، تعبدت را درست میکنی یعنی اعمالت میشود مثل اعمال امام صادق، روزهات، نمازت، کارَت، وظایفت، بصیرتت؛ اخلاقت را هم درست میکنی اما یک جایی هست که دیگر منیت است، آن را دیگر نمیتوانی خودت برداری، عرفا میگویند خودت را بسپار به خدا و ولیالله، گرچه تا اینجا هم خدا داده ولی یک جایی هست که باید ولیالله کمکت کند لذا آنقدر ذکر بگو تا مستت کنند، وصل بشوی، مهم نیست چه ذکری، همهشان خوب است، صلوات، نمازجعفر طیار و … به شرطی که روی اصول باشد همه اینها، تو را میرسانند. اما مساله اینجاست آن نهایت کار، باید ولیالله دستت را بگیرد. مثل قاسم بن الحسن، آمد پیش ابیعبداللهعلیهالسلام، اولش گریه میکرد، دست آقا را میبوسید ولی آقا اجازه نمیداد برود میدان؛ بعد پاهای آقا را میبوسید، بعد آقا بلندش کرد و در آغوش گرفت. وقتی شما خودت را خرج کنی ولیالله هم خودش را برای شما خرج میکند گرچه همه راه را هم او برده، نماز را هم او داده روزه را هم او داده، اما یکدفعه میبینی او محوت میکند، فانیات میکند. دست انداختند گردن هم انقدر گریه کردند تا هر دو بیهوش افتادند روی زمین، حضرت علی اکبر هم فانی شده بود در وجود مقدس پیغمبر و دیگر اثری از حضرت علی اکبر نمانده بود؛ لذا علامتش این است. ابیعبداللهعلیهالسلام فرمود: هر وقت ما مشتاق میشدیم که رسولالله را ببینیم، نگاه میکردیم به حضرت علی اکبر.
[1] – سعدی
[2] – دعای عرفه
[3] – همان
[4] – همان
[5] – سفینة البحار، ج2، ص58
[6] – ابن ابی الحدید، ج 20، ص 259
[7] – امام صادق علیه السّلام / کافی . ج 2 ص 233
[8] – علی اکبر نخستین نفر از بنی هشام بود که به میدان جنگ رفت، او 19 سال یا 18 سال یا 25 یا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد، سپس نگاه مایوسانه به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان کرد و گفت:
«اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و کنا اذا اشفقنا الی نبیک نظرنا الیه
[9] – روم 27
دیدگاه خود را ثبت کنید
دوست دارید به بحث ملحق شوید؟نظرات خود را با ما در میان بگذارید!