بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ شب سوم محرم الحرام 1441
سخنرانی آیت الله تقوایی – شنبه 1399/06/01
جَنَّة الأسماء
بعضی از علما اين روايت امیرالمؤمنین علیه السلام که میفرمايد: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم[1]»، را غلوّ ميدانند، درحاليکه مردم معمولی هم اگر بهطرف خدا بروند ميتوانند به اين مقام دست پیدا کنند. لذا ميفرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»؛ همۀ عالَم باید بهطرف اسماء و صفات خدا تبارکوتعالي بروند. بهاي انسان بالاتر از بهشت است. بهشت مثالی، روحی، عقلی و قلبی خوب است، ولی بالاتر از اینها «جَنَّةُ الأسماء»؛ يعني بهشت اسماء و صفات است. در روایت دارد امیرالمؤمنین علیه السلام از هزار و یک اسم خدا تبارکوتعالي هزار اسم را دارد. در روایت دیگری دارد که اسماعظم خدا تبارکوتعالي 73 حرف است که 72 حرف آن را چهاردهمعصوم علیهم السلام دارند. منتها بعضی از علماء اينها را غلوّ ميدانند و میگویند چون وارد عالَمِ اسماء و صفات ميشويد، قائل به الوهيت امیرالمؤمنین علیه السلام شدهايد، ولی اشتباهشان این است که نتوانستهاند این روایات را معنا کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها عالَمِ اسماء و صفات را دارد بلکه خودش اسماءِ حُسنای خدا تبارکوتعالی است و مقامش از تمام اسماء و صفات بالاتر است و اين غلوّ نيست. چون اسم یعنی علامت. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام هر چقدر هم بالا برود در مقابل خدا تبارکوتعالی چیزی ندارد. در روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام ميفرمايد: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ[2]»؛ بعد میفرماید: واجب است که هر مؤمنی این معرفت را پیدا کند. من تعجب میکنم چرا بعضیها میگویند اینها غُلُوّ است. امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها در عالَمِ اسماء و صفات بلکه در همین دنیا هم از خودش چيزي ندارد و بدون خدا تبارکوتعالي حتي نميتواند نَفَس هم بکشد. بله اهلبيت علیه السلام نسبت به ماسویالله همهچيز هستند و خداوند متعال به نور آنها عالَم را ایجاد کرده، ولي نسبت به ذات خدا تبارکوتعالی چيزي ندارند. لذا ميفرمايند: «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم[3]»؛ ما را از خدایی پایین بیاورید و هرچه میخواهید بگویید.
آنانکه غنیترند محتاجترند
در مرتبه پنجم زهد ميفرمايد: «وَ لُزومُ الفَقر لِغَنّیِ القَلبِ بِالحَّق[4]»؛ «لُزومُ الفَقر»؛ یعنی دیگر فقر از او جدا نمیشود؛ نَفَس هم که میکشد میداند برای خداست؛ ولی ما اینگونه نیستیم و غافل هستیم؛ غذا که میخوریم فکر میکنیم خودمان داریم میخوریم؛ نماز که میخوانیم فکر میکنیم بهبه عجب نمازی خواندیم؛ عزاداری که میکنیم فکر میکنیم ما عزاداری کردیم؛ خودمان را فقیر نميدانيم و برای خودمان یک شأنی قائل هستیم. درحاليکه اهلبیت علیه السلام برای خودشان هیچ شأنی قائل نيستند و فانی در نور خدا هستند؛ «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحمَةُ المَوْصُولَة[5]»؛ لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: «الفَقرُ فَخرِی[6]»؛ فقر افتخار من است؛ چرا؟ چون درست است که پیامبر صلی الله علیه وآله اشرف کائنات است ولی تازه میفهمد که نسبت به خدا چيزي ندارد و فقر، عین ذاتش است. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّه[7]». لذا وقتی انسان دید همه چیزش از خداست، آنوقت فقر ذاتی خودش را میبیند؛ آنجاست که مشاهده میکند نسبت به خدا چيزي ندارد و تازه فقیر میشود؛ «آنانکه غنیترند محتاج ترند».
زُهدُ الأودِیَه
مرتبۀ ششم زهد، «زُهدُ الأودِیَه» است؛ يعني «تَصفِیَةُ الباطِنِ عَن ظُلمَةِ الکَون». عالَمِ اکوان یعنی عالَمِ مادیات و عالَمِ ممکنات؛ عالَمِ آیاتی که تا اسماء و صفات یک واسطه دارند. زهد در اَودِیَه یعنی انسان چارهای ندارد. ما فکر میکنیم اسم اعظم را فقط بعضی از ابدال و اوتاد امامزمان عج الله تعالی فرجه دارند؛ در حاليکه همۀ ما باید به اسماعظم برسیم و چارهای از آن نداریم؛ منتها چون فکر میکنیم نمیشود، بهطرفش نمیرویم و آن را به قیامت میگذاریم؛ ولی اگر انسان معرفت پیدا کند و تلاش کند، در همین دنیا هم به او میدهند. اصلاً خدا عاشق این است که ما اسماعظم را داشته باشیم. همين «بِسْمِاللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» اسماعظم خداست. «باء» خلیفة الله است، «الف» علامت ذات است و «باء» خلیفۀ «الف» است. اگر کسی به آن «باء» رسید و خلیفة اللّه شد در مقابل خدا سکون (سین) پیدا میکند و تسلیم محض او میشود و خدا عاشق این است که تمام عالَم تسلیم او شوند. پس نگویید که چه کسی میتواند این مراتب را برود! اتفاقاً ما چارهای نداريم و باید برویم. لذا اگر یکسره سختیها و گناهانمان را ببینیم، گیر میکنیم، اما اگر ببینیم کاروان سالار و حقیقت وجودی ما، پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنینC هستند، راه برايش باز ميشود و آنها خودشان خوب میدانند چهکار کنند. خداوند متعال این بساط را پهن کرده برای اینکه ما معرفت پیدا کنیم و او را عبادت کنیم و خودش ما را در این دستاندازها انداخته و اين براي ما خوب است. لذا اگر انسان ببيند که این دستاندازها برای معرفت و عشق به خداست، راضی میشود.
مؤمن حقيقي
یقین اسماعظم خداست و اگر ما یقین پیدا کنیم، در جهنم هم که بیفتيم اذیت نمیشویم؛ چون اسماعظم با ماست؛ لذا در روایت مبارکه میفرماید که اگر تمام جنّ و انس بر محبت امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع میکردند، خداوند آتش جهنم را خلق نمیکرد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند اگر من را در جهنم هم بیندازند میگویم خدایا راضی هستم. چون وقتی اسم خدا با اوست، دیگر چیزی نمیتواند به او آسیب بزند. اینها همه در قرآن و روایات ما آمده و کسی نمیتواند آن را انکار کند و ما بايد مردم را با اين مسايل آشنا کنيم. اگر مردم اول با عشق به خدا و اهلبیت علیهم السلام آشنا شوند، دیگر عبادت و نمازخواندن برایشان لذتبخش میشود؛ چون عاشق شدهاند. مردم سهجور خدا را عبادت میکنند. یک دسته از روی ترس از جهنم؛ مثل حضرت یحیی علیه السلام که خوفی بود؛ اگر اسم جهنم میآمد سر به بیابان میگذاشت و گریه میکرد. یک دسته از روی عشق به بهشت؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام که عشقی و رجائی بود. ولی یک دسته هستند که از روي عشق، خدا را عبادت میکنند، که در روایت مبارکه میفرماید اینها مؤمن حقیقی هستند. ما معمولاً به مردم میگوییم اگر نماز نخوانی خدا تو را به جهنم میاندازد، اگر نماز بخوانی خدا به تو شیر و عسل بهشتی میدهد؛ طرف هم فکر میکند معامله است، بعد میبیند معامله در دنیا بهتر است؛ میگوید حالا کو تا بهشت! اما اگر با عشق خدا آشنا شود، راحت خدا را عبادت ميکند و عاشق اهلبیت علیهم السلام ميشود و این همان مرتبۀ زهدِ أودِیَه است.
دینِ عشق
معمولاً زهد را برای ما اینگونه معنا کردند که خودمان را به سختی بیندازیم. و اين برايمان سخت و نشدني است. چه کسی حال دارد روزه بگیرد؟ چه کسی حال دارد یکسَره نماز بخواند؟ ولی اگر با عشق همراه شود اینها برای ما آسان میشود؛ نه تنها آسان، بلکه عاشقش میشویم و با تمام هستیمان میرویم. امام خمینی رحمه الله همينکار را کرد. نیامد بگوید دین این است و آن است. بلکه امام رحمه الله عملاً خدا را به مردم نشان داد؛ مردم با دیدن امام رحمه الله، امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدند. رزمندهها با ديدن امام رحمه الله گریه میکردند. به امام رحمه الله ایراد گرفتند که شما چرا اسمي از امامزمان عجل الله تعالی فرجه نمیآوری؟ امام رحمه الله میفرمود: مگر اینها نمیدانند ما هرچه داریم از امامزمان عجل الله تعالی است. تمام این صحبتهایی که الآن از عرفان خدمتتان عرض میکنم همه از امام رحمه الله است. بعضیها میگویند امام رحمه الله آخر عمرش از این حرفها توبه کرد! توبه چیست؟! امام رحمه الله این همه کتاب عرفانی دارد. شما تمام سخنرانیهایش را نگاه کنید همين است. میفرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، «من بر بازوی بسیجیان که بالای آن دست خداست بوسه میزنم». به همین خاطر اين همه عاشق درست کرد. شهدا عاشق بودند. حاج قاسم سلیمانی را هم امام رحمه الله تربیت کرد. به نظر حقیر شهید حاج قاسم سلیمانی دینش دینِ عشق بود.
ر کور باد چشمی که تو را نبیند
«تَصفِیَةُ الباطِن عَن ظُلمة الکَون»؛ یعنی خودتان را از ظلمت دنیا نجات دهید. چگونه خودمان را از ظلمت دنیا نجات دهیم؟ باید در خدا محو شویم و خدایی رفتار کنیم؛ یعنی هدفمان از خوردن و خوابیدن خدا باشد و ماسویالله را نبینیم. امام حسين علیه السلام میفرمایند: «عمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراك[8]» کور باد چشمی که تو را نبیند. بعضیها از راه علم ميروند، بعضیها از راه خشیت و بعضیها هم از راه عبادت، ولی راه اهلبیت علیهم السلام راه محبت است. لذا امام صادق علیه السلام میفرمایند: راه ما راه عشق و محبت است. راه عشق یعنی چه؟ راه عشق یعنی اینکه امام رحمه الله وقتی شبها برای نمازشب وضو میگرفتند، یک تکه ابر زیر آب میگذاشتند تا مبادا خانوادهشان از صداي آب بیدار شوند. هیچ کجای دین این را ننوشته که بايد زیر آبِ وضو یک تکه ابر بگذاري. ولی این دینِ عشق است؛ نمیخواهد بهخاطر نماز شب، خانوادهاش را اذیت کند. ولی ما بهخاطر دینمان همه را اذیت میکنیم و فکر میکنیم همه باید آنطوری فکر کنند که ما فکر میکنیم. اصلاً کسی را قبول نداریم و حتي خدا را هم بنده نیستیم.
وحدت در عين کثرت / کثرت در عين وحدت
«و انِحیاز البَصِیرةِ إلی نُورِ القُدسِ»؛ در این انحیاز خیلی معنا هست؛ کلمۀ «حوزه» از همین «انحیاز» است؛ حوزه یعنی محل جمع شدن؛ لذا «انحیاز البصیره» یعنی تمام بصیرتت را جمع کن برای اینکه خدا را ببینی و سعی کن در تمام ظاهر و باطن عالَم خدا را ببینی. لذا قرآن کریم میفرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن[9]»؛ «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَه[10]»؛ يعني حتي علم انبياء و اولياء هم از آن خداست. «بِيَدِه مَلَكوتُ السَّمواتِ وَالارضِ[11]»؛ همهچيز دست خداست، حتي سلطنت ملائکه مقرب، انبیاء، اولیاء. لذا تمام هستیات را جمعکن که فقط او را ببینی. البته مراقب باش از کثرت غافل نشوي. لذا کسی که به مرتبۀ ششم رسید دلیل نمیشود مرتبۀ اول را رها کند؛ وحدت در عین کثرت، کثرت در عین وحدت.
[1]. بحارالانوار، ج 39، ص347
[2]. بحارالانوار، ج26، ص1-3
[3]. بحارالانوار، ج٢۵، ص٢٨٩
[4]. انیس العارفین (ترجمۀ صفىّالدین محمّد طارمى بر شرح شیخ عبدالرزاق کاشانی بر منازل السائرین)
[5]. فرازی از زیارت جامعۀ کبیره
[6]. بحارالانوار، ج۶۹، ص۵۵
[7]. سورۀ فاطر، بخشی از آیۀ 15
[8]– بخشی از دعای عرفه
[10]. سورۀ حشر، بخشی از آیۀ 22
[11]– دعای شب دوشنبه، بحارالانوار جلد 90، صفه291
دیدگاه خود را ثبت کنید
دوست دارید به بحث ملحق شوید؟نظرات خود را با ما در میان بگذارید!