
زندانبان حضرت میگوید شما چه می دانید من چه می کشم؟ من بدترین، در روایت دارد بدترین و شقی ترین آدم هایم را مأمور کردم و به آنها گفتم: حضرت را تازیانه بزنند. بعد از چند روز آنها خودشان از عابدترین افراد من شدند و همیشه مشغول عبادت هستند.
ما هم عرضه می داریم که آقا ما هم مثل آنها گمراه هستیم آقا جان یک عنایتی به ما کنین و دست ما را هم بگیرین.