نوشتهها
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب سیزدهم ماه مبارک رمضان – 1398/02/17
لطیفۀ وجود
ارتباط با خداوند، حقیقت عالَم و حقیقت وجودی ما است. «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون[1]». «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم[2]»؛ یعنی تمام عالم جلوه خداست. هرچه هست اوست. اینها همه جلوه هستند؛ حقیقت فقط یکی است. در این کاروان دارند ما را میبرند. از طرف او آمدهایم و بهطرف او میرویم. تمام این بحثها برای این است که به خدا برسیم. کاملترین، زیباترین و تمامترین حقیقت عالَم این است که انسان به خدا برسد. خشوع یعنی لطیفۀ وجودی خودمان را تسلیم خداوند کنیم. «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم[3]». در هر مرتبهای که باشید خدا با شماست؛ یعنی لطیفۀ وجودی شما از خداست؛ تجلی و ظلِّ خداست. «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّل[4]». همه باید به همین طرف برویم. گریهها برای این است که دل لطیف بشود؛ وصل بشود به لطیف؛ «هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير[5]». وصل بشود به جمیل؛ «إنَّ اللَّهَ جَمیلٌ وَ یُحِبُّ الْجَمال[6]». اسم اعظم هم که میگویند همین است؛ یعنی روحِ انسان لطیف بشود و به اسم اعظم برسد. انسان هرچه لطیفتر بشود قویتر میشود؛ قدرتش بیشتر میشود. اشعه لیزر خیلی لطیف است و از آهن خیلی لطیفتر است، ولی از آهن بُرندهتر است. نور اصولاً لطیف است ولی از همهچیز قویتر و شدیدتر است.
ایمان و عمل
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «لَا إِيمَانَ إِلَّا بِعَمَل[7]»؛ ایمان، عمل میخواهد. یعنی آن لطیفه و حقیقتِ ایمان باید بروز و ظهور پیدا کند. بعضیها عشقشان فقط دلی است؛ این خوب نیست. ما ایمانمان، عشقمان، معرفتمان، محبتمان و باطنمان باید ظهور و تجلی پیدا کند. تجلیاش در چیست؟ بهترین تجلیِ آن، اعمال است؛ کدام اعمال؟ دین؛ بشود دینِ مجسم. نماز واجب، نماز مستحب، روزۀ واجب، روزۀ مستحب، جهاد واجب، جهاد مستحب، خمس و زکات واجب، انفاق مستحب. همهچیز باید سراسر وجودمان را پر کند. تا اینکه ما این لطیفه را پیدا کنیم، بعضیها هستند که از راههای غیرشرعی وارد میشوند، ما نباید آن راهها را برویم؛ ولو در ظاهر هم انسان را قوی بکند. بعضیها از طریق شیاطین و اجنه و بعضیها هم از طرق دیگر میروند؛ اینها شرعی نیست. عمل ما باید درست از روی شریعت باشد؛ انجام واجبات و مستحبات، ترک محرمات و مکروهات. و اینها هرچه بیشتر شوند بهتر و کاملتر است. «وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِیَقِینٍ[8]»؛ عمل هم باید از روی یقین باشد. خیلیها میگویند ما نمیدانیم چهکار کنیم؛ این برای این است که یقین ندارند. باید شک و تردید را در وجودمان از بین ببریم. فقط باید از روی یقین حرکت کنیم. شخصیت هرکسی بهاندازۀ یقینی است که دارد؛ و هرچه یقینش قویتر باشد مقامش بالاتر و قربش به خدا بیشتر است. اینکه میفرماید «وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِیَقِین» یعنی اصلاً عمل بدون یقین حقیقت ندارد.
تظاهر به خشوع
در مورد خشوع یک روایات خیلی شدیدی هست که مبادا خداینکرده خشوعِ نفاق داشته باشید. ما خیلی اوقات قلبمان خاشع نیست ولی در ظاهر، بدنمان را خاشع میکنیم؛ در ظاهر خودمان را متدین نشان میدهیم، ولی در باطن آنگونه نیستیم. این نفاق است و باید از بین برود. حالا سؤال پیش می آید، آیا کارهایی را که متدینین میکنند انجام ندهیم؟ یعنی مثلاً انگشتر در دست نکنیم، محاسن یا مو و لباسمان الهی نباشد؟ نه، اینها باید باشد ولی درعینحال قلب را هم باید درست کرد؛ یعنی اول باید به ریشه و حقیقت و باطن و روح و سرّ و قلب پرداخت، تا آن وقت به ظاهر هم سریان پیدا کند. انسان می تواند یقین را در خودش زنده کند. یقین از خداست لذا در روایت مبارکه دارد که یقین یکی از اسماء خداست. در روایتِ «وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِیَقِین» یک معنای «یقین» این است که همهچیز را از او بگیرد. یعنی هم مطابق شریعت باشد، هم مطابق عقل باشد، هم مطابق الهام باشد. ما باید تمام اعمالمان اینگونه بشود. این سه باید منطبق بر هم باشند و جدای از هم نیستند. ظاهر و باطن ما جدای از هم نیست و یک حقیقت بسیط است. راهمان هم همینطور است و باید یک حقیقت باشد.
راه تحصیل یقین
«وَ لَا یَقِینَ إِلَّا بِالْخُشُوع[9]»؛ یقین حاصل نمیشود مگر با خشوع. خشوع یعنی چه؟ یک عینالیقین داریم، یک حقالیقین داریم، و یک حقیقتِ حقالیقین داریم. یعنی آن لطیفه در مقابل وجه الله خاشع بشود. اگر آن لطیفۀ وجودی ما در مقابل وجه الله لطیف شود و در مقابل خدا تسلیم شود، آنوقت میتوانیم تمام حقایق وجودی خودمان را بروز و ظهور بدهیم و بهطرف خدا برویم. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهالسلام فرمودند: موسی، زینت اولیای من، به ذلت و خشوع است. راه تحصیلِ یقین، خشوع است. خشوع یعنی خوف؛ یعنی تسلیم؛ یعنی حَذَر. خشوع یعنی قلب ما تسلیم نور خدا بشود. خشوع یعنی «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه[10]»؛ رنگ خدایی بگیریم.
کبریت احمر
در روایت دارد که: «إِنَّمَا يَتَزَيَّنُ لِي أَوْلِيَائِي بِالذُّلِّ وَ اَلْخُشُوع[11]»؛ زینت اولیای من این است که خودشان را ذلیل میکنند. یکی از بهترین نمازهای حاجت که میگویند کبریت احمر است، نماز جعفر طیار است. واقعاً بینظیر است. یک دستورالعملی دارد که در مفاتیح هم هست که چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه روزهبگیرید، بعد به بیابان بروید و دستهایتان را لخت کنید و پاچههای شلوار را هم تا بالای زانو بالا بزنید، برای اینکه اینها را روی خاک بگذارید. ببینید انسان چه قدر ذلیل میشود. ذلیل که شد، لطیفۀ حق جلَّ و علا تجلی میکند. برای استجابت دعا و وصل به خداوند خیلی طریقۀ زیبایی است. در آن روایت مبارکه دارد که اگر هفتاد هزار مرتبه «لا إله إلا الله» بگویید دلتان لطیف میشود و خدا را میبینید و هر حاجتی داشته باشید خداوند به شما میدهد. خودمان را لطیف کنیم و در مقابلش تسلیم شویم.
خشوعِ نفاق
«وَ اَلْخَوْفِ اَلَّذِي يُثْبِتُ فِي قُلُوبِهِمْ فَيَظْهَرُ مِنْ قُلُوبِهِمْ عَلَى أَجْسَادِهِم[12]»؛ ببینید چهقدر قشنگ راه خشوع و راه تجلی را یاد داده است. خوف را در دلت ایجاد کن؛ این باعث میشود که سربهزیر شوی و ظاهرت هم متواضع شود. ظاهر باید بهتبع باطن تقویت شود. آنوقت از آنطرف هم نباید بیفتیم. میفرماید اگر یک مقدار بیشتر از آن چیزی که در باطن داری، در ظاهرت تواضع نشان بدهی، میشود نفاق. «تَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِنْ خُشُوعِ النِّفَاق[13]». راه اینکه خشوع نفاق نداشته باشیم این است که باید آن لطیفه را دریابیم. خوبیِ نماز شب به همین است که انسان در دل شب بلند شود و باخدا ارتباط پیدا کند. لذا میفرماید خشوعِ نفاق یعنی بدن خاشع شود ولی قلب خاشع نشود؛ باید برعکس این بشود؛ یعنی قلب خاشع شود و بدن خاشع نشود. پس راه خاشع شدن همان خوف است. انسان باید آن خوف را ایجاد کند.
قلبِ لطیف
«يَا عِيسَى صُبَّ لِيَ اَلدُّمُوعَ مِنْ عَيْنَيْكَ وَ اِخْشَعْ بِقَلْبِك[14]». خودتان را به گریه کردن وادار کنید. دلتان را لطیف کنید. این دعاهای ماه مبارک رمضان را اگر انسان با معنویت و با حضور قلب بخواند، قلب را لطیف و اشک را جاری میکند. اگر دیدید اهل گریه نیستید بهترین راه روضه است. روضه خیلی راحت میتواند وجودتان را لطیف کند. «صُبَّ لِيَ اَلدُّمُوع»؛ چگونه اشک بریزد؟ کمک کردن و ایثار به خانوادههای فقیر و ایتام و ازخودگذشتگی، قلب را لطیف می کند. خشوع را باید در دل زنده کرد. باید باخدا ارتباط حقیقی برقرار شود نه ارتباط ظاهری. با دائمالوضو بودن، دائمالذکر بودن، پوشاندن چشم و زبان از حرام و مکروه. این امورات، خشوع و ارتباط و لطیفه را متجلی و تقویت میکند.
[1]– سورۀ بقره، بخشی از آیۀ 156
[2]– سورۀ حدید، آیۀ 3
[3]– سورۀ حدید، بخشی از آیۀ 4
[4]– سورۀ فرقان، بخشی از آیۀ 45
[5]– سورۀ ملک، بخشی از آیۀ 14
[6]– تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 14
[7]– بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۸۱
[8]– همان
[9]– همان
[10]– سورۀ بقره، بخشی از آیۀ 138
[11]– عده الداعی، ج 1، ص 159
[12]– همان
[13]– کنزالعمال، ج 7، ص 527
[14]– تحف العقول، ج 2، ص 496
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب یازدهم ماه مبارک رمضان – 1399/02/15
خشیت در سجده
خشوع، هم به معنای تواضع در قلب، خشیت قلب و قوای باطنی است، هم به معنای تواضع در ظاهر است. در انسانی که الهی و مؤمن باشد، حقایق قلبی، بهظاهر انسان سرایت میکند؛ یعنی خشوع از قلب بهظاهر سرایت میکند. این خشوع، خشوعِ اخلاص و صداقت است؛ خشوع حقیقی است. وقتی اینگونه شد، دیگر نباید از این بترسیم که مردم چه میگویند. اگر شما در قلب خودت خشوع را احساس میکنی و اعضاء و جوارح شما، از آن حقیقت قلبی تبعیت میکنند، این از خداست؛ این خالصانه است. نگذارید شیطان با وسوسه.هایش، با افکار، با اوهام و خیالات خرابش کند. مثلاً وقتیکه انسان سجده میکند، شیطان همه تلاش خودش را میکند که ما سر از سجده برداریم. آنجا باید حواسمان را جمع کنیم و تلاشمان را بکنیم که سجده را به خاطر آن اوهام و خیالاتی که حقیقی نیستند قطع نکنیم. لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «مَن خَشَعَ قَلبُهُ خَشَعَتْ جَوارِحُه[1]».کسی که قلبش خاشع شود، جوارحش هم خاشع میشود. خشیت جوارح، مترتب میشود بر خشیت جوانح و قلب و حقایق انسان.
معرفت
فقه اکبر و فقه اصغر باید بهاینترتیب باشند که تعبد که فقه اصغر است مترتب بشود بر فقه اکبر؛ یعنی عرفان. ما باید معرفتمان را درست کنیم. بعضیها میگویند ما اوّل، راهِ خداییمان را درست کنیم، بعد مثلاً به سراغ ظاهرمان برویم؛ نه، اینها باهم هستند. اما مسئله اینجاست که در ابتدا، به معرفت اهمیت داده شود؛ به غذای روح و عقل و قلب؛ به غذای اخلاق و عرفان و فلسفه اهمیت داده شود. لذا در روایت میفرماید: کسی که به ولایت اهلبیت عصمت و طهارت و ولایت حق جلَّ و علا و معارف الهیه معرفت داشته باشد، افضل از هر نبی مُرسل و هر مَلَک مُقرَّب است؛ مقامش از همه بالاتر است. فقه اصغر هم خیلی مهم است؛ یادگرفتن یک مسئلۀ شرعی بالاتر است ازآنچه که آفتاب بر آن بتابد. ولی این به همین اندازه است که آفتاب بر آن بتابد؛ ولی آن نه؛ از آسمانها و زمینها، از عوالم عقلی، عوالم نفسی، عوالم اسماء و صفات و از همهچیز بالاتر است. در روایت هست که: اگر تمام عمرتان را بگذارید و دنبال این باشید که یک استاد الهی پیدا کنید که شمارا به خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وصل کند ارزش دارد. ببینید معرفت چه قدر مهم است. البته تعبد و تشرع هم اگر نباشد انسان نابود میشود. اینها لازم و ملزوم هم هستند. اما ریشه کدام است؟ معرفت است؛ اخلاق است؛ عرفان است. ریشه، جهانبینی فلسفی ماست که چه جهانبینیای داشته باشیم. لذا در روایت دارد که وقتی میپرسند افضل اعمال چیست؟ آقا میفرمایند: «الصَّلاةُ أفضَلُ الأعمالِ بَعدَ المَعرِفَة[2]»؛ یعنی معرفت از نماز بالاتر است. نماز ستون دین است. اگر نماز قبول نشود هیچیک از اعمال ما قبول نمیشود. و اگر قبول شود تمام اعمال ما قبول میشود.
علامات خاشع
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم میفرمایند: «عَلامَةُ الخاشِعِ فَأربَعَة[3]»؛ انسانِ خاشع چهار علامت دارد. «مُراقِبَةُ الله فِی السِرِّ وَ العَلانیّه»؛ علامت اوّل، کسی که خاشع است در آشکار و نهان مراقب خداست. این خیلی مهم است. دلیلش این است که خشوع، انسان را خالص میکند. خشوع، به انسان وجود حقیقی میدهد. اخلاص، جنس و فصل انسانِ خاشع میشود و به خاطر همین در سِرّ و علن مراقب خدا است. این مراقبة الله، که علامتِ اوّل خاشع است، راه دارد. اولاً ما باید تسلیم بشویم به اینکه در فکرمان فقط خدا باشد. بعضی میگویند مگر میشود در فکرمان فقط خدا باشد؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيه[4]»؛ من به هرچیزی میخواهم نظر کنم خدا را قبلش، بعدش، همراهش و در آن میبینم. بعضی از کوتهنظران فکر میکنند اینکه حضرت اینگونه فرمودند: یعنی، مثلاً عالَم خداست؛ نخیر؛ یعنی وقتی حقیقتِ خدا هست، انسان دیگر به چه چیزی میتواند نظر کند؟ هیچچیز از خودش شیئیّتی ندارد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون[5]». خدا که آمد، همهچیز می آید. تمام عوالم در قوس نزول و صعود، شیئیّت و حقیقت خودشان را، ظاهر و باطن خودشان را از خدا دارند. چهارده معصوم علیهمالسلام که وجه تام خدا هستند، مظهر تمام اسماء و صفات خدا هستند، ولی هرچه دارند از خدا دارند. ما قائل به تفویض نیستیم. خداوند هرلحظه مُفیض به امیرالمؤمنین علیهالسلام است. در روایت مبارکه میفرماید: خداوند اگر انسان را کمتر از یک لحظه رها کند نابود میشود؛ کافر میشود؛ «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً[6]». پس این شٌدنی است که فکرمان فقط خدا باشد. باید فکر و قلبمان فقط بشود خدا. یعنی تمام صفات ما، صفات فضیلت و عفت بشود. إن شاءالله خداوند در این ماه مبارک به ما عفت علوی بدهد.
صوم الدهر / مُراقِبَةُ الله
پس اولین علامت انسانِ خاشع این است: «مُراقِبَةُ الله فِی السِرِّ وَ العَلانیّه». چگونه مراقبه داشته باشد؟ صوم الدهر داشته باشد. إن شاءالله روزه ماه مبارک رمضان را که میگیرید، اگر ده روز به آن اضافه کنید، میشود چهل روز؛ میشود صوم الدهر. شش روز بعدش را به آن اضافه کنید میشود 46 روز؛ میشود صوم الدهر. ماهی سه روز روزه بگیرید، میشود صوم الدهر. یا کسی که روزهای 27، 28، 29 و30 ماه رجب را روزه بگیرد، میشود صوم الدهر. راههایی که برای صوم الدهر هست زیاد است. از آنطرف علاوه بر صوم الدهر، زبانش ذاکر باشد که در جلسۀ اوّل و دوم آیات اسم اعظم عرض شد. «مُراقِبَةُ الله فِی السِرِّ وَ العَلانیّه»؛ یک وجه این «مُراقِبَةُ الله»، ترک حرام است. مگر میشود خدا در وجود کسی تجلی کند اما حرام انجام بدهد؟ محال است. حتی انسان تا زمانی که قدرت دارد، باید مکروه را هم ترک کند. پس یکی از وجوه «مُراقِبَةُ الله» انجام واجبات، ترک محرمات، انجام مستحبات و ترک مکروهات است.
خصوصیت دوم و سوم خاشع
دومین خصوصیت انسانِ خاشع «وَ رُكوبُ الجَميل[7]» است؛ یعنی کارهای خوب انجام میدهد. خاشع تسلیم است. خاشع وقتش را به بطالت نمیگذراند و دائم در حال کار خیر است؛ چون خدا بر قلبش سیطره دارد. کسی که خدا بر قلبش سیطره داشته باشد همیشه در حال کار خیر است. حتی خیر و شر در فکر او راه پیدا نمیکند؛ چون وقتی قلب خاشع شد، وجه الله در قلب تجلی میکند و حتی فکرِ کار بَد هم نمیکند، چه برسد به اینکه کار بد انجام دهد. سومین علامت انسانِ خاشع «و التَّفَكُّرُ لِيَومِ القِيامَة» است. انسان باید دائم به فکر روز قیامت باشد. خدایا به ما توفیق بده از آتش جهنم بترسیم. چه کسی آن را برافروخته است؟ آیا خدا؟ نه. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة[8]»؛ خودمان آن را برافروختیم. اعمال خودمان است. روایت دارد شما از اعمالتان بترسید. خدا که جز مهربانی کاری نمیکند. یکی از بهترین راههای خشوع قلبی این است که ترس از آتش جهنم را در دلتان ایجاد کنید. وقتیکه به آیات غضب میرسید، انسان خودش را بترساند. وقتیکه به فراغ، فکر میکنید، باید از فراغ بترسد که خدایا اگر مرا از خودت جدا کنی چه کنم؟
خصوصیت چهارم؛ مناجات
آخرین علامت انسانِ خاشع، مناجات باخدا است؛ «وَالمُناجاةُ لِلّه». در روایت هست که مؤمن چهار ساعت دارد که یک ساعتش را میگذارد برای مناجات؛ «سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّه[9]». اگر میخواهید قلبتان خاشع باشد باید ساعت مناجات داشته باشید؛ باید سحر و بین الطلوعین داشته باشید؛ باید هنگام خواب، عبادت داشته باشید؛ وَلو ده دقیقه. هرکسی بهاندازۀ ظرف وجودیاش؛ که هرچه بیشتر باشد بهتر است. البته بهشرطی که از وظایفمان بازنمانیم. اگر میخواهی قلب خاشع شود باید باخدا مناجات داشته باشی. وقتی انسان با لطیف همنشین شد، قلبش لطیف و خاشع میشود. لذا ما باید إن شاءالله این چهار علامت خشوع و خاشع را در قلبمان زنده کنیم.
[1]– غررالحکم
[2]– شبیه به این روایت در تحف العقول، ص 455
[3]– تحف العقول، ص 22
[4]– عین الیقین، ج 1، ص 49
[5]– سورۀ انعام، بخشی از آیۀ 91
[6]– اعمال شب و روز هفدهم ماه مبارک رمضان
[7]– ادامۀ روایت علامات خاشع
تحف العقول، ص 22
[8]– سورۀ بقره، بخشی از آیۀ 24
[9]– بحار الانوار، ج 1، ص390
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب دهم ماه مبارک رمضان – 1399/02/14
مترجمان آیات و روایات
چیزی جز آیات و روایات، حق نیستند و هرچه حق هست در آیات و روایات است. اگرچه بعضیها متأسفانه این را اشتباه متوجه میشوند و میگویند خُب، پس علماء را رها کنیم، علمِ عرفان و فلسفه را رها کنیم. نه؛ همین علمای عرفان از داخل آیات و روایات عرفانی، عرفان را بیرون کشیدند. این بیعقلی است که ما زحمات آنها را نادیده بگیریم. در علم فقه علمای بزرگوار فقه، فقه را از داخل آیات و روایات قرآنی بیرون کشیدند. علمای فلسفه، قوانین فلسفی را از آیات و روایات قرآنی بیرون کشیدند؛ مثل علامه طباطبایی و ملاصدرا رحمة الله علیهما که آیات و روایات فلسفی را تبیین کردند و بهصورت علم فلسفه درآوردند. پس مذهب تفکیک نداشته باشیم که فکر کنیم اینها جدای از دین است؛ نخیر؛ اصلاً دین یعنی همین فلسفه و عرفان. اتفاقاً در روایت دارد «إیّاکَ وَالکِتابیّون». ما باید دین خود را از علما بگیریم. ما هرچه داریم از علما داریم. ما هرچه داریم از عرفا، فلاسفه و فقهای بزرگوار است. اینها مترجمان آیات و روایت قرآن هستند. اینها ترجمان (تبیینکنندگان سخنان) چهارده معصوم علیهمالسلام هستند.
خشوع
خشوع یعنی تواضع کردن؛ خضوع کردن؛ یعنی هم اعضای ظاهری و هم قلب و قوای باطنی، در مقابل خدا تواضع و فروتنی کنند. خشوع یعنی فروتنی اعضاء و جوارح ظاهری و حقایق باطنی و قوای باطنی ما در مقابل حق جَلَّ و عَلا. حالا ببینید اگر در کسی چنین چیزی پیدا شود چه میشود؟! مظهر اسماء و صفات خدا میشود. فرق خشوع با خضوع در این است، که خضوع تواضع اعضای ظاهری را میگویند، ولی خشوع، تواضع دل، قلب، روح، عقل، سِر و جمیع قوای باطنی و قوای ظاهری و اعضاء و جوارح ظاهری را میگویند. خشوع خیلی مهم است؛ بهصورتی که میفرماید: «لا صَلاةَ لِمَن لا یَتَخَشَّع فی صَلاتِه[1]». کسی که خشیت و خشوع در نماز نداشته باشد اصلاً نمازش نماز نیست. نمازِ شما به خشوع شماست. کسی که تکبر دارد «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين، الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُون[2]»؛ نمازش دیگر نماز نیست، بلکه تکبر و عُجب و خودبینی است و به درد نمیخورد.
نحوۀ حصول خشوع
همه مُعترف به این هستند که خشوع از بهترین نعمات الهی است و باید در قلب حاصل شود و در ظاهر ظهور پیدا کند. اما نکته مهم این است که این خشوع چگونه حاصل میشود؟ مشکل ما این است که مسلمین و مؤمنین عاشق خشوع هستند، همانطور که قرآن کریم خاشعان را مدح کرده؛ «وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَات[3]»؛ ولی مسئله این است که این خشوع را چگونه ایجاد کنیم؟ راهش چیست؟ راهش معرفت است؛ معرفتِ به اسماء و صفات خداوند. ثمره معرفت میشود محبت؛ میشود خشوع. لذا در روایت هم داریم که ثمره ایمان خشوع است؛ نتیجه یقین خشوع است. بعضیها فقط به عمل نگاه میکنند؛ ولی باید دنبال معرفت رفت. در روایت مبارکه دارد که در آخرالزمان هرچه مردم دنبال عمل میروند، شما دنبال علم و معرفت بروید. البتّه عمل هم باید داشت و شکی در آن نیست، اما معرفت و علم، چیز بالاتری است. قلیلی از عمل، با کثیری از معرفت معجزه میکند؛ همه دنیا را عوض میکند. ولی وقتی عمل زیاد باشد و معرفت کم باشد، فایده و اثری ندارد. حالا هرچه قدر هم عمل انجام بدهی فایدهای ندارد. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: خداوند به حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیهالسلام وحی کرد «يَا عيسي هَبْ لي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَمِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوع[4]»؛ عیسی برای من از دو چشمت اشکهایت را جاری کن. هرچه برکت وجود دارد از اشک است. واقعاً بنده خیلی اوقات این مداحان را دعا میکنم. یکی از نعمات بزرگ در جمهوری اسلامی این مداحان هستند؛ مخصوصاً مداحانی که قلبشان خاشع و چشمشان گریان است و چشم مردم را میگریانند. «وَمِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوع»؛ قلبت را برای من خاشع کن. خشوع چگونه حاصل میشود؟ اگر به عظمت خداوند معرفت پیدا کنیم، قلب خاشع میشود و تواضع میکند. از آنطرف در وجود ناچیز خودمان تفکر کنیم که در مقابل خدا جز گناه چیزی نداریم. این سبب میشود که قلب در مقابل خدا و اهلبیت علیهمالسلام تواضع می کند. «وَاكْحُلْ عَيْنَيْكَ بِمِيلِ الْحُزْنِ اِذا ضَحِكَ الْبَطّالُون»؛ وقتی بطّالون مشغول عیش و نوش هستند تو با مِیلِ غم، قلبت را روشن کن. خداوند میفرماید: «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم[5]»؛ من در نزد کسانی هستم که قلبشان در مقابل من شکسته است.
تفکر در عذاب جهنم
در روایت دارد که: «لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن[6]». آسمان و زمین گنجایش خدا را ندارد ولیکن قلب بنده مؤمن ظرف تجلی خداست. «القَلبُ حَرَمُ الله فَلا تُسکِن حَرَمَ الله غیرَ الله[7]»؛ قلب مؤمن حرم خداست، در حرم خدا، غیر خدا را مقیم مکن. این خیلی مهم است که تفکر کنیم؛ تفکر در جهنم و عذاب جهنم سبب خشوع میشود. خدایا اگر ما را با کسانی که با تو دشمن هستند، با اهلبیت علیهمالسلام دشمن هستند در جهنم بیندازی، چه کنیم؟ این تفکر خشوع میآورد. جهنمِ فراغ بدتر از جهنمِ آتش است. خدایا اگر ما را از خودت و اهلبیت دور کنی، چه کنیم؟ تفکر در عذاب، تفکر در فراغ، تفکر در عاقبت امور، قلب را خاشع میکند.
آثار خشوع
خشوع آثاری دارد. یکی از آثار مهم خشوع این است، کسی که خاشع میشود در نزد خداوند مقام حقیقی پیدا میکند. دوم اینکه سبب میشود عذاب الهی از انسان برداشته شود. خشوع سبب میشود ملائکه در قلب نازل شوند. وقتی ملائکه نازل شدند، روح، جسم و قلب نوری میشوند و دیگر عذابی نمیماند. لذا یکی از آثار مهم خشوع برطرف شدن عذاب است. یکی دیگر از آثار خشوع که خیلی مهم است این است که خشوع سبب میشود انسان به حقیقت عبادات دست پیدا کند؛ بلکه بالاتر از حقیقت عبادات، به حقیقت عبودیت دست پیدا کند. خشوع یعنی عبودیت. هرچه تواضع عبد در مقابل عظمت حق بیشتر شود عبودیت بیشتر میشود و اینجاست که اَسرار نماز شکوفا میشود. سجده یعنی فنا. آیا بهجز با خشوع، فنا حاصل میشود؟ فنای در ذات، فنای در صفات، فنای در اسماء و صفات خدا. البتّه به ذات خداوند کسی دسترسی ندارد ولی به اسماء و صفاتش میشود دستیافت. فنای ذاتی یعنی فانی شدن در اسماء ذاتی خدا؛ مثل حیّ. «یا حَیُّ یا قَیّوم».
توحید
«اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُ الْقَيُّوم[8]». کسی که این جمله را میگوید آیا دیگر چیزی برایش باقی میماند؟ پرسیدند سیّد آیات قرآن چیست؟ فرمود: آیةالکرسی. اگر کسی با تمام وجودش بگوید: «اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُ الْقَيُّوم» آیا سِمَتِ دیگری برایش میماند؟ این را میگویند توحید. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد[9]». این را میگویند خشوع. خشوع یعنی باقی نماندن اثری از آثار عبد و فانی شدن در تمام اسماء و صفات خداوند. «روی بنما و وجود خودم از یاد ببر / خرمنسوختگان را همه گو باد ببر / ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا / گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر[10]». این میشود خشوع. لذا إن شاءالله ما باید تلاش کنیم در این ایام، روزههایمان حقیقت پیدا کند. حقیقت روزه چیست؟ «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه[11]»؛ این میشود خشوع. إن شاءالله خدای تبارکوتعالی همه ما را از فیوضات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خشوع حقیقی و منازل حقیقی توحید و عرفان و معرفت و محبت خودش سیراب کند و به ما حیات علوی و محمدی علیهمالسلام عنایت فرماید.
[1]– کنزالعمال، ج 7، ص 527
[2]– سورۀ ماعون، آیات 4 و 5
[3]– سورۀ احزاب، بخشی از آیۀ 35
[4]– بحارالانوار، ج 14، ص 320
[5]– تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۲۷، ص ۵۶۶
[6]– کافی، ج 2، ص 128
[7]– جامع الاخبار، ص ۵۱۸
[8]– سورۀ بقره، بخشی از آیۀ 255
[9]– سورۀ توحید، آیات 1تا 3
[10]– حافظ
[11]– كافي، ج 4، ص 63
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب نهم ماه مبارک رمضان – 1399/02/13
ترک ماسوی الله
بحثی که داشتیم راجع به دعای اوّل روز اوّل ماه مبارک بود؛ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِین».
اصولاً حرکت ما به سوی خدا، یا به واسطۀ ترک اموری است که با راه خدا منافات دارد، یا به واسطۀ انجام اموری است که ما را به خدا می رساند. این دو، مثل دو بال هستند که اگر هر کدام نباشند حرکت ما ناقص می شود. کمال حرکت ما به این است که هم «لا إله» درست شود، هم «إلا الله». «لا إله» به معنای ترک ما سوی الله است. ترک ما سوی الله یعنی، ترک مکروهات، محرمات، مشتبهات و هر چیزی که رنگ غیر الهی داشته باشد. لذا در روایت مبارکه می فرماید: روزه فقط ترک حرام نیست، بلکه ترک هر چیزی است که مکروه باشد. خدای متعال خواسته هرچه که مکروه است در روزه ترک شود؛ «ترکُ کلِّ ما کَرِهَ اللّه».
استعانت از نماز و روزه
آیۀ مبارکه می فرماید: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاة[1]»؛ یعنی در راه خدا از دو چیز کمک بگیرید؛ یکی از صبر، که روایات می فرماید روزه است و یکی هم از نماز. البته تفسیرهای دیگری هم شده است؛ مثلاً اینکه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام کمک بگیرید؛ صبر و صلاة را به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معنی کرده است. توسل به امیرالمؤمنین علیه السلام را همیشه داشته باشید؛ «يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ، ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ، إِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيان، وَانْصُرانِي فَإِنَّكُما ناصِران، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان[2]». توسل به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام برای اینکه ما را به تمام کمالات برساند کافی است. همه چیز در ولایت و رسالت هست.
ثقلین
راه خدا در دنیا فقط راه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام است. الآن چه کسی از مستضعفین عالَم پشتیبانی می کند؟ شیعه، ولایت فقیه، شهدا، خون شهدا، ملت شیعه، ملت ایران. الآن این مسئله ثابت شده که مشکلات دنیا دارد به وسیلۀ شیعه حل می شود؛ گره های عالَم دارد به وسیلۀ شیعه حَل می شود. و این إن شاءالله تا ظهور منجی بشریت حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه پیدا خواهد کرد؛ چون راه دیگری نیست. تنها و بهترین راه همین است. این یک معنا است و ما باید از این معنا استفاده کنیم. یعنی از رسالت و ولایت کمال استفاده را ببریم و بلکه تمام وجودمان رسالت و ولایت بشود؛ قرآن و عترت بشود. «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبدا[3]». یعنی اگر کتاب خداوند که همان رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عترت ایشان یعنی اهلبیت علیهم السلام است را داشته باشیم، محال است گمراه بشویم.
قیام به عبادات
اما از آن طرف یکی از مهمترین ظهورات عترت، قرآن، رسالت و ولایت همین نماز و روزه است. هر وقت به مشکلی برخوردید این دو می توانند کمکتان کنند. هر وقت مشکلی برای ما پیش آمد برای این است که در ترک حرام، مکروهات و مشتبهات مشکل داریم. مثلاً اگر سرِ کار یک مشکلی برایتان پیش آمد، یقین بدانید در ترک حرام، در ترک مکروهات و در ترک مشتبهات دچار مشکل شدید و باید آن را درست کنید. این مسئله هرچه کامل تر بشود، نماز ما هم کامل تر می شود؛ لذا اینکه می فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِین»، یعنی ظاهراً قیام مترتب بر روزه می شود؛ و هرچه روزه کامل تر بشود قیام هم کامل تر می شود. قیام به عبادات، قیام به انجام وظایفی که داریم، ترک محرمات و انجام واجبات، ترک مکروهات و انجام مستحبات و هرچه که در راه خدای تبارک و تعالی هست و در رأس همۀ قیام ها، قیام به نماز می باشد. «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاة»؛ هر وقت می بینیم مشکلی هست، باید بدانیم در نمازمان مشکلی هست؛ در ترک حرام، ترک مشتبهات، ترک مکروهات، در روزه، در عبادات، در خمس و زکاتمان مشکل هست. یکی از مهمترین بارزه های ترک حرام پرداختن وجوهات شرعیه است؛ خدا إن شاءالله توفیق بدهد بتوانیم وجوهات شرعیۀ را بپردازیم. تا وجوهات شرعیه مالمان را نپردازیم نمی توانیم حرکت کنیم. با مال حرام محال است که بتوانیم حرکت کنیم. خداوند در مقابل هر حسنه، دَه حسنه پاداش می دهد؛ اما کدام حسنه؟ حسنه ای که بر حلال استوار باشد.
خواب غفلت / استقامت
در ادامۀ دعای روز اوّل می فرماید: «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِین»؛ خدایا مرا از خواب غافلان بیدار کن. یک مرتبۀ بالای بیداری از خواب غفلت این است که چشم ما را به جمال امام زمانمان عجل الله تعالی فرجه الشریف روشن کن. دریکی از دعاهای ماه مبارک هست که: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا»؛ خدایا بین من و پیغمبرت صلی الله علیه وآله وسلم ، بین من و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، بین من و اهلبیت علیهم السلام یک راهی باز کن. خواب غفلت یعنی ندیدن راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ یعنی خدایا کمک کن راه امام زمانم را بشناسم و تقویت کنم؛ راه خدا را بشناسم و تقویت کنم؛ مرا بیدار کن. بیدار شدن زحمت می خواهد. زیرا یک مرتبۀ اسلام اصغر داریم، یک مرتبۀ اسلام اکبر؛ یک مرتبۀ ایمان اصغر داریم و یک مرتبۀ ایمان اکبر. در مرتبۀ اسلام اکبر ما باید تمام دستورات شرع را انجام دهیم و بعد استقامت کنیم. اگر سالیان سال بر دستورات شرع استقامت کنیم، به ایمان نائل می شویم. وقتی به ایمان نائل شدیم، به حقیقت اعمال دست پیدا می کنیم. ایمان یعنی دیدن حقیقت نماز، دیدن حقیقت روزه، دیدین حقیقت رکوع و سجده، دیدن حقیقت زکات، خمس و امور دیگر. اگر توفیق پیدا کنیم این حقایق را ببینیم، نه تنها آنها را ترک نمی کنیم بلکه با عشق انجام میدهیم.
حقیقت اشیاء
حالا سؤال این است که ما چگونه به این حقایق دست پیدا کنیم؟ اولاً دعا کردن خیلی مهم است؛ «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِی[4]»؛ خدایا حقیقت اشیاء را به من نشان بده؛ تا نمازم، فقط لَقلَقۀ زبان نباشد؛ روزه ام فقط تشنگی و گرسنگی نباشد؛ جهادم فقط رنج و مشقت نباشد؛ بلکه همۀ اینها در راه خدا و با اخلاص و با بهترین کیفیت باشد. لذا در روایت مبارکه دارد که وقتی مؤمن را در قبر می گذارند پنج نور به دیدن او می آیند؛ آن نورها، نور نماز، نور روزه، نور حج، نور خمس و زکات و از همه نورانی تر، نور ولایت است. پس «نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِین» یعنی مرا از خواب غفلت زدگان بیدار کن؛ چشم مرا به حقایق عالم باز کن. اگر حقایق عالم را دیدیم دیگر کوتاهی و تنبلی نمیکنیم؛ دیگر کسالت و فشالت نخواهیم داشت و حرکت می کنیم. در روایت مبارکه دارد که مؤمن در پنج نور حرکت میکند؛ مبداء حرکتش نور است؛ منتهای حرکتش نور است؛ مسیر حرکتش نور است؛ کلامش نور است؛ علمش هم نور است. این حرکت همان حرکت با معرفت و با بصیرت است. حرکت در روشنایی است، نه حرکت در ظلمت؛ حرکت با بیداری است نه حرکت در خواب.
[1]– سورۀ توبه، بخشی از آیۀ 153
[2]– عای فرج (عظم البلاء)
[3]– حدیث ثقلین
[4]– بحارالانوار، ج 14، ص 10
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب هشتم ماه مبارک رمضان – 1399/02/12
قدردانی
اصولاً ما همه چیز داریم ولی قدر آن را نمیدانیم. وقتی یک پدر فرزندش را به مدرسه میفرستد، این را میداند که بچه اش کتاب و دفتر و خودکار میخواهد و همۀ اینها را برایش تهیه میکند. خداوند، عالِم به گذشته و آینده است و همه چیز ما را میداند. نه تنها به همۀ وجود ما عالِم است بلکه خِبرِه است. خِبرِه یعنی لطیفترین و ریزترین مسائلِ ما را میداند. کوچکترین خطوری در قلب بگذرد، خدا میداند. برای همۀ مسائل ما برنامه ریزی کرده است. خداوند همه چیز به ما داده است؛ هر چیزی که در طی کردن راه خدا لازم داریم به ما داده است؛ ولی قدر آن را نمی دانیم؛ باید قدرش را بدانیم. باید نوکری مان را بکنیم؛ باید حرکت کنیم؛ باید شکر کنیم.
حمد در دعای افتتاح
توصیه می کنم دعای افتتاح را حتماً بخوانید. حقایقی را که خداوند به ما عنایت میکند یک مسئله اعتباری نیست. دعای افتتاح دعای شروع سیر و سلوک به سوی خدا است. یعنیچه؟ یک معنایش این است که وقتی میخواهیم به سمت خدا برویم باید آن را بخوانیم و بعد شروع کنیم. ولی یک معنای بالاتر آن این است که وقتی این دعا را بخوانی، خدا برای رفتن آماده ات میکند؛ تمام وسائل و امکاناتی که در وجودت برای حرکت لازم است را ایجاد میکند. لذا دعای افتتاح را حتماً بخوانید. خصوصیت این دعا چیست؟ بیشتر عبارات این دعا با الحمدلله آغاز میشود. حمد هزاران مرتبه دارد. یک مرتبۀ حمد، حمدِ نورِ اطلاقیِ خدا در مقامِ ذات نسبت به خودش است. حمدِ ذاتِ اقدس حق که لایتناهی و بِما لایتناهی است، نسبت به ذاتِ اقدس خودش. یک مرتبه دیگر حمد توجه به ذات اقدس خودش در مقام احدیت مطلقه است. تمام خیرات عالم از توجه خدا به خداست. یعنی وقتی خداوند به کمالات ذاتی و علمِ خودش توجه میکند، در واقع به علم خودش توجه میکند و علم بروز پیدا میکند. وقتی به حیات خودش توجه کند، حیات در عالم بروز پیدا میکند. وقتی به نور خودش توجه کند، نورانیت در عالم بروز پیدا میکند. این حمد چه قدر چیز خوبی است. لذا در آیات قرآن میفرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَه[1]». «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون[2]». خودِ خدا دارد خودش را حمد میکند. تمام عالم به واسطۀ اینکه خدا خودش را حمد میکند ایجاد میشود. حمد عجب برکاتی دارد. نِق نزنیم و بیشتر شکر و حمد کنیم. پس دعای افتتاح را بخوانید چون حمد خداست؛ یعنی شما را محمود میکند؛ یعنی راه را باز میکند.
مداومت در خواندن آیات حشر و حدید
یک مرتبۀ دیگر از حمد، توجه به دو مقام اسماء و صفات اجمالی و اسماء و صفات تفصیلی است. حتماً و حتماً و حتماً شش آیۀ اول حدید و چهار آیۀ آخر حشر را بخوانید و مداومت داشته باشید. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: تمام کمالاتی که خداوند به من داده از برکت این ده آیه است. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند تمام کمالاتی که خدا به من داده از این ده آیه است، در واقع تمام کمالاتی که خداوند به تمام عالمیان داده است از این ده آیه است؛ چون حضرت علی علیه السلام منشأ تمام کمالات عالم است. «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد». حالا این ده آیه چیست؟ خلاصۀ این ده آیه اسماء و صفات ذاتی، صفاتی و فعلی است. بهرۀ انبیاء و اولیاء از عالَم، تجلیات ذاتی، صفاتی و فعلی است.
شرافت پیغمبر و چهارده معصوم بر انبیاء دیگر
چرا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چهارده معصوم علیهم السلام به جمیع انبیاء، اولیاء و اوصیاء شرافت دارند؟ چرا تمام انبیاء، اولیاء و اوصیاء جیره خوار و ریزه خوار سفرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؟ به خاطر اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام برای توحید ذاتی، صفاتی و فعلی مَظهر است، ولی انبیاء دیگر غیر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چهارده معصوم علیهم السلام فقط توحید صفاتی را به صورت مقام داشتند و توحید ذاتی آنها به صورت مقام نبوده است. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در آن کلام معجزه آسا میفرمایند: «أنا عینُ الله الباصِرَه[3]»؛ من چشم بینای خدا هستم. «أنا اُذُنُ الله الواعیَه»؛ من گوش شنوای خدا هستم. «أنا جَنبُ الله»؛ من همجوار و همسایۀ خدا هستم. أسماء و صفات خداوند به تمامه در امیرالمؤمنین علیه السلام تجلی کرده است. پس تمام انبیاء، ریزه خوار سفرۀ اهلبیت علیهم السلام هستند؛ چرا؟ چون اهلبیت علیهم السلام دارای تجلیات ذاتی، صفاتی و فعلی هستند. یعنی در تجلیات ذاتی، صفاتی و فعلی بر همۀ انبیاء مقدم هستند.
علماء محمّدی
حضرت اباالفضل علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها جزء علماء محمّدی هستند. وقتی به بعضی میگویی مقام حضرت اباالفضل علیه السلام از یک حیثیت از تمام انبیاء غیر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بالاتر است تعجب میکنند؛ ولی آیت الله بهجت تعجب نمیکنند و میفرمایند باید هم اینطور باشد؛ چون قلب حضرت اباالفضل علیه السلام محل تجلی قرآن است، ولی قلب حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیهم السلام محل تجلی تورات و انجیل است. قرآن کجا، تورات و انجیل کجا. قلب حضرت اباالفضل علیه السلام محل تجلی مستقیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام است. «يا مُحَمَّدُ يا عَلِى، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّد، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيان، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمان[4]». قلب حضرت اباالفضل علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها مظهر تجلی اینها است؛ محل تجلی قرآن است؛ محل تجلی فرقان است. برای این است که مقامش از همۀ انبیاء قبل از پیغمبر، بالاتر است. قرآن و فرقان یک حقیقت هستند؛ فرقان مقام جمعی و قرآن مقام تفصیل است؛ فرقان مقام فرق و قرآن مقام جمع است.
توجه خداوند به معلومات
یک مقام دیگر حمد، توجه خداوند به معلوماتی که در علمش موجود هست میباشد. یعنی به اعیان ثابته، به حقیقت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، به حقیقت نوری امیرالمؤمنین علیه السلام، به حقیقت نوری انبیاء، اولیاء، اوصیاء و چهارده معصوم علیهم السلام و آنها را در عالم اعیان ثابته و حقیقت علمیه آنها را در علم خدا ایجاد میکند؛ حقایق علمیۀ تمام عالم را، ازلاً و ابداً ایجاد کردند. جمیع حقایق نوری و علمی ما را آنجا خلق کردند. برای همین خواجه عبدالله انصاری میگوید: همه از آخر میترسند، من از اوّل. ولی من به خواجه عبدالله میگویم نترس؛ چون اوّل خوب است و جز خوبی چیزی ندارد؛ ترس ندارد. بدان که خداوند جز لطف برای هیچکس چیزی نمیخواهد. همه محفوف به الطاف بی نهایت خدا هستیم. همه خجالت زدۀ الطاف بی نهایت خدا هستیم. در اعیان ثابته یک نکته ای هست، که خیلی مهم است؛ شخصی از بنده پرسید: خداوند هرچه داشته به اهلبیت علیهم السلام داده است؛ پس چرا به ما هیچ چیز نداده است؟ جوابش این است که خدا را شکر که به آنها داده است؛ و چون به آنها داده است، آنها هم به ما میدهند. به پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام داده، آنها هم به ما میدهند. آنها مظهر عطا و مظهر جود بی نهایت خدا هستند؛ مظهر رحمت واسعۀ خدا هستند. این هم یک مقام حمد است.
عالم مثال
حمد هزاران مرتبه دارد. بعضی عُرَفا برای حمد بیست مرتبه شمرده اند که فکر کرده اند شقُّ القمر کرده اند! حمد هزاران، بلکه میلیون ها مرتبه دارد. حمد به عدد تمام اَنفُس خلائق مرتبه دارد. این أعیان ثابته و حقایق علمیۀ ما در علم خدا، از خدا تقاضای بروز کردند و خدا آنها را در عالم خارج به فیض مقدس بروز داد. این هم خودش مقام حمد خداست. ما را در عالم عقول ایجاد کرد. این هم حمد است. بعد ما را از عالم عقول در عالم مثال با نور قُدسیه فیض مقدس ایجاد کرد. که این هم مقام حمد است. همۀ اینها مقام حمد خداست. خودِ عالم مثال چه عوالمی دارد؛ ما نمیبینیم، فکر میکنیم نیست. حتماً و حتماً و حتماً هست. سفارش من به شما این است که حتماً موقع خواب ذکر داشته باشید؛ تا إن شاءالله بیدار شوید و به عالم مثال بروید. اینها عوالمی هستند که خدا برای ما قرار داده است. بعضی ها فکر میکنند حتماً باید بمیریم تا این چیزها را ببینیم؛ نخیر. محی الدین این چیزها را میدید. امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان حیات و ممات به این چیزها احاطه دارد؛ به ما هم میدهند. آنها عاشق ما هستند، منتها ما خودمان به سراغ هواهای نفسانی و شهوات میرویم و از این معانی باطنیه غافل میشویم. «گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحب خانه چیست؟». پس تا اینجا این شد که یک حمد و شکر لسانی داریم، که دعای افتتاح یکی از مصادیقش است؛ إن شاءالله حتماً این دعا را بخوانید..
[1]– سورۀ حشر، بخشی از آیۀ 22
[2]– سورۀ حشر، آیۀ 23
[3]– بحارالانوار، ج۳۵، ص 45
جامع الاسرار، ص 382 و 383
[4]– دعای فرج (عظم البلاء)
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب هفتم ماه مبارک رمضان – 1399/02/11
شرح دعای روز اول ماه مبارک
در دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان هست که: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیامِی فِیهِ صِیامَ الصَّائِمِین[1]». دلیل اینکه دعای روز اوّل را با ذکر روزه شروع می کنند این است که روزه، اوّل و آخر و وسط است. روزه به انسان همه چیز می دهد. رمضان به معنای سوزاننده است؛ گناهان را می سوزاند. یعنی اولین مرتبۀ سیر به سوی خداوند که توبۀ از گناهان است، با روزه و با ماه مبارک رمضان میسّر می شود. روزه ریشۀ گناهان را می کَند؛ هم توبه است و هم مغفرت است. روزه نه تنها ریشۀ گناهان را می کَند، بلکه همۀ ظلمت هایی که در وجود انسان هست را برطرف می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: مؤمن خالص نمی شود مگر به مرگ های چهار گانه. یکی از مرگ های چهارگانه، مرگ سفید است. مرگ سفید یعنی همان روزه. دلیل اینکه اسم آن را مرگ سفید گذاشته اند شاید از این جهت باشد که با اعمال خوب، یک نقطۀ سفید در قلب انسان ایجاد می شود و بعد آنقدر زیاد می شود تا تمام قلب را سفید می کند و بعد ظلمت برطرف می شود. روزه همین کار را می کند. چون وقتی می فرماید: «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه[2]»، یعنی پایان روزه، تجلی تام خدا است. وقتی تجلی تام خدا شد، معلوم می شود که همه چیز به انسان می دهند. با روزه به انسان همه چیز می دهند.
کسب آداب
کاری از دست ما بر نمی آید؛ خدا به ما قدرت می دهد که آداب را انجام دهیم. وظیفۀ ما رعایت آداب است. اما خداست که امور و معرفت را عنایت می کند و از عالم بالا انوار الهی را بر قلب ما افاضه می کند. اینها در دست خداست و در دست ما نیست؛ ما قدرتش را نداریم؛ «اَلْعُقُولُ مَوَاهِبُ، اَلْآدَابُ مَكَاسِب[3]». آنچه ما باید به اِذن الله کسب کنیم، آداب است؛ یعنی روزه بگیریم، نماز واجب و نماز مستحبی بخوانیم، قرآن بخوانیم، دعا بخوانیم، روضه گوش بدهیم. هیچ موقع نگویید اینها چیزی نیست؛ چون خیلی مهم هستند. ما باید وظیفه خود را انجام بدهیم؛ اما آن کسی که به اینها حقیقت می دهد خدا است. لذا می فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیامِی فِیهِ صِیامَ الصَّائِمِین»؛ خدایا فقط تو می توانی روزۀ من را روزه کنی؛ من اگر هر روز هم بخواهم روزه بگیرم، فقط گرسنگی و تشنگیِ الکی می شود. حتی ممکن است نعوذ بالله مثل خوارج هم بشوم؛ روزه بگیرم، حتی گریه هم بکنم، ولی مثل خوارج بشوم. فقط خداست که به آن حقیقت می دهد. خداست که به آن ولایت می دهد. خداست که به ما تواضع می دهد که بتوانیم در محضر ولایت زانو بزنیم و تواضع کنیم.
تجلی اسم اعظم
قُرة العینِ انبیا، اولیا و اوصیا، تجلیات اسمائیه و صفاتیه است. یعنی فتح قریب، فتح مبین و فتح مطلق. لذا در دعای مبارکه هست که: «رَبِّ أَدْخِلْنِى فِى لُجَّةِ بَحْرِ أَحَدِيَّتِكَ، وَطَمْطَامِ يَمِّ وَحْدانِيَّتِكَ، وَقَوِّنِى بِقُوَّةِ سَطْوَةِ سُلْطانِ فَرْدانِيَّتِك[4]». این دعای سیفی صغیر است که به آن قاموسُ القُدره هم می گویند. علتش اینست که وقتی احدیت مطلقه بیاید، ریشۀ تمام دشمنان خدا کَنده می شود. با سلطنتِ نور خدا، همه چیز درست می شود؛ «وَقَوِّنِى بِقُوَّةِ سَطْوَةِ سُلْطانِ فَرْدانِيَّتِك». حالا روزه همین کار را می کند؛ اسم اعظم را در انسان تجلی می دهد.
انواع روزه
روزۀ خواصّ، روزۀ اعضاء و جوارح از ما سوی الله است؛ یعنی چشم و گوش، محرّمات، مکروهات و مشتبهات را ترک کند؛ زبان، غیبت نکند، تهمت نزند، حرف لغو و بیهوده نگوید. خلاصه اینکه همۀ اعضاء و جوارح الهی شوند؛ این روزۀ خواص است. اما قِسم دیگر روزه، روزۀ خاصّ الخاصّه است؛ یعنی در قلب انسان به جز خدا باقی نماند و ریشۀ شیاطینِ وَهم و خیال را با روزه و شمشیرِ ذکر، بکند. بهترین ذکرها برای دفع خیال و وَهم، «لا إله إلا الله» و «لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم» است. ولی بهتر از همۀ اینها شش آیۀ اوّل سورۀ حدید و چهار آیۀ آخر سورۀ حشر است. البتّه بنده فکر می کنم باز بالاتر از همۀ اینها، گریه برای خداوند تبارک تعالی و اهل بیت علیهم السلام است.
صائمین / قُرَّةُ العین تمام روزه داران
اینکه می فرماید: «صِیامِی فِیهِ صِیامَ الصَّائِمِین»، مؤمنین که دارند روزه می گیرند، پس صائمین چه کسانی هستند؟ آن صائمی که صائمِ مطلق است امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. صائم حقیقی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. صائم حقیقی چهارده معصوم علیهم السلام هستند. همه چیز ما باید اهل بیتی شود. «اَللَّهُمَّ أَحْيِنِي عَلَى مَا أَحْيَيْتَ عَلَيْهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِب، وَ أَمِتْنِي عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب[5]». خدایا به من حیات و ممات علوی بده. «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد[6]»؛ یعنی چه؟ یعنی خدایا به من روزۀ محمّدی بده؛ روزۀ علوی بده؛ روزۀ حسینی بده. به من نفس کشیدنِ حسینی بده؛ نفس کشیدن حسنی بده. مگر نفس کشیدن امام حسین علیه السلام چه بود؟ نفس کشیدن ایشان «الله» بود؛ هر نفسشان «الله» بود. هر نفس امام حسین علیه السلام همین الآن دارد دنیا را زنده می کند. تمام إفاضاتی که بر عالم می شود به اذن الله با نفس امام حسین علیه السلام است. الآن اربعین، همۀ عالم را زنده می کند. قُرَّةُ العینِ تمام روزه داران، روضۀ امام حسین علیه السلام است. چیزی که روزۀ ما را روزه می کند روضۀ امام حسین علیه السلام است.
روضۀ اهل بیت علیهم السلام
ما روضه خوان امام حسین علیه السلام هستیم. عرفانِ ما روضۀ امام حسین علیه السلام است. اخلاق ما روضۀ امام حسین علیه السلام است. تعبُّد و تشرُّع ما روضۀ امام حسین علیه السلام است. نه اینکه بگوییم روضه می خوانیم و تعبُّد نداریم، نه، بلکه این روضه است که به ما تعبُّد می دهد؛ روضه است که به ما تشرُّع و تدیُّن می دهد. روضه اخلاقِ ما را اخلاق می کند. روضه عرفانِ ما را عرفان می کند. ما باید اهل بیتی بشویم؛ باید علوی بشویم؛ باید حسنی و حسینی بشویم. باید تمام ظاهر، باطن، سِرّ، علن، خفی، أخفاء، روح، قلب، عقل، علم، حکمت و شجاعتمان علوی بشود. ما از خودمان چیزی نداریم. پرده ها باید کنار برود و به حقیقت برسد. اصلاً در عالم چیزی جز این نیست. اگر شجاعتی در عالم هست برای امیرالمؤمنین علیه السلام است. اگر علم و حیاتی هست برای امیرالمومنین علیه السلام است. خداوند بوسیلۀ نور امیرالمؤمنین علیه السلام این ها را داده است. ما هم باید همان رنگی که خدا دوست دارد بشویم.
ولایت
در روایت دارد که: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة[7]»؛ اسلام بر پنج پایه استوار شده است. بر حجّ استوار شده است؛ بله حجّ یک پایه اسلام است. بر زکات و خمس استوار شده است؛ بله زکات و خمس پایۀ اسلام است. بر نماز استوار شده است؛ بله نماز یکی از پایه های مهم اسلام است. برجهاد استوار شده است؛ بله جهاد یکی از پایه های مهم است. روزه یکی از پایه های مهم است. اما پایۀ اساسی و اصلی، ولایت است. ولایت اهل بیت علیهم السلام است که همه چیز را درست می کند. «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَه». ولایت کلید است. شما با چه گریه می کنید؟ با ولایت. با چه چیز بسوی نماز می روید؟ با ولایت. بدون ولایت یک قدم نمی توانید بردارید. بدون ولایت نمی توانید نفس بکشید.
قائمین / صوم الدهر
در ادامۀ دعای روز اوّل ماه مبارک هست که: «قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِین». قائمین چه کسانی هستند؟ ائمۀ اطهار علیهم السلام. باید به این نکته توجه داشت که صوم و قیام مکمّل هم هستند. باید حواسمان را به این مطلب جمع کنیم. بعضی ها که روزه می گیرند، زیادی به خودشان گرسنگی می دهند و دیگر قدرت بر قیام ندارند، قدرت بر عبادات ندارند، قدرت بر درس خواندن ندارند، قدرت بر کار ندارند. این چه روزه ای است؟! فایده ندارد. بله روزه خیلی خوب است اما به شرطی که قدرت داشته باشی نمازت را بخوانی، عبادتت را انجام بدهی، دَرسَت را بخوانی، مریض نشوی. دین ما دینِ کاملی است. در روایت مبارکه فرمود: اگر می خواهید قدرت پیدا کنید و برای اینکه تمام عمرتان را روزه بگیرید، سحری بخورید؛ افطار و سحری بخورید تا قدرت پیدا کنید تمام عمرتان روزه بگیرید. إن شاءالله خداوند به برکت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق دهد که همیشه روزه دار باشیم. صوم الدّهر خیلی چیز خوبی است و راه های مختلفی دارد؛ بعد از ماه مبارک و در هر ماه اگر سه روز روزه گرفته شود، صوم الدّهر است. اگر انسان توانست بیشتر هم بگیرد خوشا به حالش؛ ماه های رجب و شعبان را هم اگر توانست بگیرد خوشا به حالش. پس صیام و قیام با هم ارتباط دارند. آن صیامی صیام است که قدرت قیام به ما بدهد. قیام به چه؟ قیام به وظایفمان. بعضی ها بیکار هستند؛ عبادت می کند ولی کار ندارد. بعضی می گویند ما کار پیدا نمی کنیم. مگر می شود کار پیدا نکنی؟! بالاخره یک جایی برو. به یک مغازه دار بگو می خواهم شاگردت باشم. مگر می شود کار نباشد؟! برو درس بخوان؛ که بهترین کار است. برو در حوزه هایی که طلاب آزاد می پذیرند درس بخوان. «إیَّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کُلِّ شَرّ[8]»؛ کلید تمام بدبختی ها سستی، کسالت و فشالت است.
[1]– خدایا روزۀ مرا در این روز مانند روزۀ روزه داران حقیقی قرار بده.
[2]– كافي، ج4، ص63
[3]– غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 62
[4]– دعای صیفی صغیر
[5]– تعقیبات نماز صبح
[6]– فرازی از زیارت عاشورا
[7]– کافی، ج 2، ص 18
[8]– تحف العقول، ص 295
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی آیت الله تقوایی حفظه الله
خلاصه شب ششم ماه مبارک رمضان – 1399/02/10
همه از اوست
بحث ما امشب درباره دعای روز اول ماه مبارک رمضان است. میفرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیامِی فِیهِ صِیامَ الصَّائِمِین[1]». اولاً دعا با «الله» شروع میشود. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن[2]». خدا که آمد همهچیز درست میشود. خلقت آسمان، زمین، ملائکه و همگی از آن اوست. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: اگر میتوانید کاری کنید در فکرتان جز «الله» نباشد، در قلبتان جز «الله» نباشد. نَفَستان فقط «الله» باشد؛ یعنی تمام مراتب وجودی ما، خدای تبارکوتعالی باشد. این راهی است که اهلبیت علیهمالسلام به ما نشان دادهاند. در آیۀ شریفه میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون[3]». «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه[4]». «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم[5]». إنشاءالله خداوند این قدرت را به ما بدهد بتوانیم با تمام هستیمان بهطرف او برویم؛ این فقط از طرف خدا میسور است و ما هم باید حرکت کنیم. البته فاعلیت خداوند در طول فاعلیت ماست و منافاتی با اراده، اختیار و فاعلیت ما ندارد.از اوست
آینۀ کامل
ما مراتب وجودیِ مختلفی داریم و باید تمام مراتب وجودیمان را بسازیم. سِرِّ ما، آن مرتبۀ از وجود است که باخدا مرتبط است و ارتباط مستقیم با اسماء و صفات خدا دارد. لذا این دستورالعمل امیرالمؤمنین علیهالسلام است که میفرمایند: خداوند هرچه به من داده از شش آیۀ اول حدید و چهار آیۀ آخر حشر است. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم می فرمایند: شش آیۀ اول سوره حدید را یک مرتبه با بسم الله الرحمن الرحیم و چهار آیۀ آخر سورۀ حشر را سه مرتبه با أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بعد از نماز صبح و عشاء بخوانید و بعد هم دائمالوضو و دائمالذکر به این ذکر مبارک باشید؛ این اسم اعظم خداست. مهمترین قسمتِ وجودی ما که باید ساخته و زنده شود و حیات پیدا کند، سِرّ و خفی و أخفای ماست که باید اسماء و صفات خدا در آن تجلی پیدا کند. «رِسد آدمی بهجایی که بهجز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت[6]». لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام بهجایی میرسند که میفرمایند: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِر[7]»؛ یعنی مظهر تام و تمام و آینۀ کامل و کمال اسماء و صفات خدا و تجلی آن در وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام هست. اینها اسم هستند و در مقابل خداوند چیزی ندارند، ولی خودشان نسبت به عالَم همهچیز هستند. همۀ عالَم از این ذوات مقدسه نشأت گرفته و خداوند بهواسطۀ نور آنها، آسمانها و زمین را خلق کرده است؛ انبیاء، اولیاء و اوصیاء هم طبق روایات قطعیه و آیات قرآن از نور اهلبیت و چهارده معصوم علیهمالسلام خلق شدهاند؛ اینها را حتی از آیات قرآن هم میشود بیرون کشید و بسیار روشن و واضح است.
حیات علوی
پس این «اللَّهُمَّ» دارد به ما یاد میدهد که باید اسماء و صفات خدا را در وجودمان زنده کنیم. یک دفعه شما میگویید «رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِی[8]»؛ اینجا از خدا میخواهید که نَفْسِتان را پرورش بدهد که نَفْس شما قدرت پیدا کند؛ ولی وقتیکه اسماء و صفات خدا را میگویید یعنی به این نیت میگویید که روح شما مظهر آن اسماء و صفات بشود، روح شما تعالی پیدا کند، روح شما إن شاءالله به معراج برود و سِعۀ وجودی پیدا کند، عِلمتان، علم الهی بشود، قدرتتان، قدرت الهی بشود، حیاتتان بشود حیات الهی؛ «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیانا مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتنا مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد[9]». «اَللَّهُمَّ أَحْيِنِي عَلَى مَا أَحْيَيْتَ عَلَيْهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمِتْنِي عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب[10]»؛ خدایا آن حیات علوی امیرالمؤمنین علیهالسلام را به من هم بده. و او هم می دهد، منتها ما باید به آن سمت برویم. اصلوفرعِ زندگی، ظاهر و باطنِ زندگی، اول و آخر و وسط زندگیمان را باید برای خدا بگذاریم. این راهی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم همه ما را میبَرند. «إنّا لِلّه وَ إنّا إلیهِ راجِعون[11]». چارهای نیست و همه ما داریم بهطرف خدا میرویم. «وَ کُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً[12]». همۀ ما مُشَرَّف میشویم محضر خدا، آنهم تنهایی. حالا که بالاخره باید برویم، خُب در همین دنیا باخدا رابطه داشته باشیم؛ همین دنیا با اسماء و صفات خدا رابطه داشته باشیم؛ و بهترین ماه هم، ماه مبارک رمضان است. ماه شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام، ماه ولادت امام حسن علیهالسلام، ماه نازل شدن قرآن کریم بر قلب مقدس پیامبرصلیالله علیه وآله وسلم، ماه شب قدر.
ارتباط با خدا
در دعای روز اول ماه مبارک، کلمۀ «اللَّهُمَّ» را برای این آورده تا به ما ارتباط باخدا را یاد بدهد. حقیقیترین، کاملترین و بلکه تنها علت و علةالعله در عالَم، خدای تبارکوتعالی است. عجیب است که ما به اسباب دیگر تمسُّک میجوییم. ما باید به اسباب دیگر از باب تبعیت و انجام دستور خدا نظر داشته باشیم و باید بدانیم که «لا إلهَ إلّا الله»، «لا حَولَ وَ لا قُوةَ إلّا بِالله العَلیِّ العَظیم» و «إهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم». علت تامه هستند. مرحوم علامه در نهایه و بدایه و مرحوم ملاصدرا در اسفارشان ثابت کردهاند که علت تامه فقط یکی است؛ علت، فقط خدای تبارکوتعالی است. ما باید این فرهنگ را یاد بگیریم. این فرهنگ و بینش باید درست شود. فرهنگ و بینش ما اشتباه است. فرهنگ و بینش من این است که فلانی کارهای است؛ بله «مَن لَم يَشكُرِ المَخلوق لَم يَشكُرِ الخالِق[13]»، اما از باب دستورِ او. همهکاره، خدای تبارکوتعالی است و بعد از خدا هم اهلبیت علیهمالسلام.
روزۀ حقیقی
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیامِی فِیهِ صِیامَ الصَّائِمِین». چه کسی میتواند روزۀ مرا روزۀ حقیقی کند؟ خدا. اگر خدا به من لطف کند میتوانم به وسیلۀ او و به فضل و رحمتش یک روزهای بگیرم. روزه بابالله است. خوش به حال کسانی که روزهدار هستند. خوش به حال کسانی که رجب و شعبان روزه میگیرند. خوش به حال کسانی که ماهی سه روز، روزه میگیرند. خوش به حال کسانی که صیامالدهر دارند. صومالدهر یعنی انسان همیشه باید روزه باشد؛ یکی از معانی آن یعنی اینکه در ماه، سه روز، روزهبگیریم. حالا یا پنجشنبۀ اول و آخر و چهارشنبه وسط ماه یا أیامالبیض هرماه؛ یعنی سیزده و چهارده و پانزده ماه قمری؛ یا اول و وسط و آخر ماه. روایات مختلفی در این زمینه داریم و فرقی نمیکند. پس هر کس سهروز در ماه روزه بگیرد میشود صومالدهر. در روایت دارد بعد از ماه مبارک رمضان اگر کسی شش روز، روزه بگیرد، میشود 36 روز، بعد میشود 360 روز؛ چون خدا ثواب هر یک حسنه را ده برابر میکند، مثل این است که کل سال روزه است. «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه[14]». وقتی خداوند میفرماید روزه برای من است و خودِ من پاداش روزه هستم، چرا کوتاهی کنیم؟ روزه، باب عبادات است. طرف میگوید نمیدانم چرا اینطور و آنطور شد! خُب نمیدانم ندارد، چون روزه نداری. نَفْست رها است. روزه یعنی نَفْس شما صاحب دارد و صاحب آن خدای تبارکوتعالی است. لذا ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم.
[1]– خدایا روزۀ مرا در این روز مانند روزۀ روزه داران حقیقی قرار بده.
[2]– سورۀ حدید، بخشی از آیۀ 3
[3]– سورۀ انعام، بخشی از آیۀ 91
[4]– سورۀ آل عمران، بخشی از آیۀ 102
[5]– سورۀ تغابن، بخشی از آیۀ 16
[6]– سعدی
[7]– بحارالانوار، ج 39، ص347
[8]– دعای کمیل
[9]– زیارت عاشورا
[10]– تعقیبات نماز صبح
[11]– سورۀ بقره، بخشی از آیۀ 156
[12]– سورۀ مریم، آیۀ 95
[13]– شبیه به این در بحارالانوار، ج 44، ص 65
[14]– كافي، ج4، ص63