نوشتهها
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ شب پنجم محرم الحرام 1441
سخنرانی آیت الله تقوایی – دوشنبه 1399/06/03
حقيقت زهد / وحشت از غير خدا
به زهد در ولایت رسیده بودیم. زهد در ولایت يعني تبرّي؛ یعنی وحشت و نفرت داشتن از دشمنان اهلبيت علیهم السلام با تمام وجود. تبرّی جزء اصول اساسي دین ماست. ما ممکن است بگوییم خدایا شرّ ویروس کرونا را از کلّ مردم عالَم بِکَن و این دعا اشکال ندارد، ولی بعضی از خنّاسها هستند که آدم بشو نیستند و برای آنها بهتر است که عذاب شوند و اگر بسوزند هم خودشان زودتر راحت میشوند، هم تمام مردم دنيا. لذا این که میگوییم: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً» از این لعن چارهای نداريم؛ چون اینها آدم بشو نیستند؛ «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[1]». انسان چگونه اینها را دعا کند؟ «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ[2]»؛ اینها ایمان بیار نیستند. «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ[3]»؛ اينها جهنمی هستند و این خبر قطعی قرآن است. لذا حقیقت زهد یعنی همین؛ یعنی استیحاش از ماسویاللّه. استیحاش یعنی وحشت داشتن از ماسویاللّه. حالا لازمهاش چيست؟ «وَ الإسترواح إلی مَن یُری مِنه کلَّ خَیر[4]»؛ اینکه بهطرف خدا و بهطرف اسماء و صفات خدای تبارکوتعالی برویم. که البته حقیقت زهد قسمت اولِ آن است. «لا إله» که درست شد «إلّا اللّه» هم میآید.
قدر اين مجالس را بدانید
ما باید قدرِ مجالس امام حسین علیه السلام را بدانیم. چون مجالس اهلبیت علیهم السلام است که «بِسمِ اللّه» را به ما یاد میدهد تا نَفَسِمان، ظاهرمان و باطنمان «بِسمِ اللّه» شود. این را فقط هیئتها میتوانند درست کنند. بهترین نقطۀ وصل به خدای تبارکوتعالی همین هیئتها هستند. لذا ميفرمايند: «إنَّ ملائکةَ المقَرَّبین لَخُدّامُنا و خُدّامُ مُحِبّینا[5]»؛ ملائکه مقرّب؛ جبرائیل، میکائیل و اسرافیل همه خادم شیعیان و محبّین ما هستند. همۀ ملائکة اللّه در مقابل ولایت و در مقابل شيعه تسليم هستند. اسمأعظم خدا تبارکوتعالي هشت حرف دارد که چهارتای آن ظاهر شده؛ توحید، رسالت، ولایت و شیعه. یکی از حروف اسمأعظم که بسیار مهم است، و دارد در عالَم ظهور و بروز پیدا میکند شیعه است. دشمنان میخواهند شیعه را با تحریم زمین بزنند ولی نمیتوانند. «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[6]» ولي کسی نمیتواند هیچ غلطی بکند؛ نه مشرکین، نه منافقین و نه کافرین؛ و شیعه بهواسطه نور امیرالمؤمنین علیه السلام دنیا را خواهد گرفت.
به دهان مردم نگاه نکنیم
یکی از عرفای بزرگ میفرماید: زهد سه درجه دارد؛ زهد در دنیا، زهد در خَلق و زهد در نفس. بعد میفرمايد: زهد نسبت به دنیا یعنی اينکه انسان بخیل نباشد؛ چیزهای دنيايي را برای دیگران بگذارد و از اینکه یک نفر چیزي دنیایی به دست آورد ناراحت نباشد؛ چون برای خیلیها سخت است که دیگران برج داشته باشند، مقام داشته باشند و …؛ نه، اگر راه خدا را ميروند، نوش جانشان. در روایت دارد اگر در دنیا ذرهای خیر بود خدا تبارکوتعالي آن را نصیب کفار نمیکرد. بهنظر حقیر میرسد که اين قول درست است. چون دنيا محل تجلی بینهایت است؛ لذا خودش هم نامحدود و بینهایت است. بنابراين ما نبايد نسبت به دنيا بخيل باشيم. متأسفانه دیدِ ما بد است؛ فکر میکنیم اگر کسی پولدار شد دیگر ما پولدار نمیشوم! درحالیکه اینطور نیست؛ دنيا نامحدود است. خلاصه يک مرتبة زهد اين است که انسان نسبت به دنیا عُلقهاي نداشته باشد. دوم زهد نسبت به خلق خداست؛ یعنی به دهان مردم نگاه نکنیم و مردم مانع از تدیّن ما نشوند. ما راه خدا را پیدا کنیم و برویم. مردم خیلی چیزها میگویند و اين نبايد سبب سستي و ضعف در دين ما شود. البته اینکه میگوید زهد نسبت به خلق، منظورش خَلقی است که الهی نیستند و إلّا شیعیان و محبّین اهلبیت علیهم السلامعشق ما هستند و یکی از حروفِ اسمِأعظم همين شيعه است.
ولايت فقيه / موضع يقين
سوم؛ زهد نسبت به نَفس است. میفرماید زهد نسبت به نفس این است که انسان دچار خُیَلا نشود. خُیَلا یعنی فکر و خیالهای باطل. بعضیها روی ظن و گمان و اوهام و خیالات حرکت میکنند. ما نباید یقینمان را از بین ببریم تا بهجایِ آن شک و تردید بیاید. خدای متعال مواضع یقین را به ما نشان داده، ولی ما کوتاهی ميکنيم و ميگذاريم شیطان در آن نفوذ کند. زاهد نباید جای یقینش را با خیال عوض کند. الآن ولایتفقیه موضع یقین ما در دنیاست. شما نگاه کنید ببینید ولایتفقیه برای ما و براي اسلام چه خیر و برکتي داشته. شاه برای اسلام و مسلمین جز نکبت و بدبختی چیزی نداشت. الآن نظام ترکیه را نگاه کنید؛ نوکر آمریکا و اسرائیل است. عربستان را نگاه کنید؛ آیا برای مردمش چیزی جز بدبختی و وابستگی داشته؟ چيزي جز نوکری اسرائیل و برادرکُشی داشته؟ چه کسی دارد شیعیان یمن را میکُشد؟ چه کسی دارد در عراق شیعه کُشی میکند و تفرقه میاندازد؟ ولی ولایتفقیه راهِ دین را باز کرده و در دهان اسرائیل و استکبار زده. متأسفانه بعضیها این را نمیفهمند و واقعاً باعث تعجب است. امام رحمه الله میفرمود: پشتیبان ولایتفقیه باشید تا به نظام شما آسیبی نرسد. اولین و مهمترین وصیت شهدا همين پشتیبانی از ولیفقیه است. چرا آن را رها کنیم؟ به ما و مملکت ما جان داده است. به اسلام و مسلمین حیات داده است. چرا ما مواضع یقینمان را رها کنیم؟! علما و حوزههای علمیه مواضع یقین ما هستند. بدون مواجب دارند برای ما نوکری میکنند. ما چقدر باید شاکر باشیم. همین هیئتها، نماز جماعتها و زیارتگاهها موضع یقین ما هستند. بايد خدا تبارکوتعالي را برای این مواضع يقين شکر کنیم.
ياد مرگ / ساده زيستي
اما علامت زهد در دنیا سه چیز است: اول: ذکر و یاد مرگ. یاد مرگ خیلی چیز خوبی است. به همين خاطر است که زیارت اهل قبور مستحب است. اصلاً یکی از معانی یقین یعنی مرگ. چیزی یقینیتر از مرگ وجود ندارد، ولی مردم نسبت به آن شک دارند و فکر نمیکنند روزی مرگ سراغشان بیاید. در روایت میفرماید: اگر کسی 25 مرتبه یاد مرگ کند ثواب شهید را دارد؛ «ماتَ شَهیداً». این علامت زهد در دنیاست. کسانی که زهد در دنیا ندارند از مرگ غافل هستند و اصلاً حواسشان به مرگ نیست. دوم: «و القَناعَة بالقُوّت[7]»؛ اينکه به کمترین حد زندگی قناعت کند. نه اینکه تلاش نکند و فقیر باشد، بلکه به کمترین حد زندگی قناعت کند. ممکن است درآمدش خیلی هم زیاد باشد، نوش جانش، ولی به دیگران میدهد؛ به پدر و مادر، اقوام، دوستان و یا در راه امام حسین علیه السلام خرج میکند. قناعت به قوت یعنی سادهزیستی. امام رحمه الله چقدر سادهزیست بودند. مقام معظم رهبری چقدر سادهزیست هستند. خیلی از علمای ما الحمدللّه سادهزیست هستند. انسان نبايد دنبال تجملگرایی و مسابقۀ در دنیا پرستی برود. در روایت دارد بزرگترین ثروت قناعت است. «و الصُّحبَةُ مَعَ الفُقَراء[8]»؛ سومین علامت زهد در دنیا این است که دوست دارد همنشین فقراء باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: خدایا من را با فقراء محشور کن. در روایت دارد که روز قیامت وقتی ثروتمندان مقام فقراء را میبینند به آن غبطه میخورند و میگویند ای کاش ما هم فقير بوديم. این فقر چقدر خوب است. البته یک معنای فقر يعني اینکه انسان بداند در مقابل خدا تبارکوتعالی چیزی ندارد؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: «الفَقرُ فَخری».
تقدير دست خداست
عرض شد زهد در خلق یعنی زهد نسبت به مردمی که مبالات به دین ندارند. امام رحمه الله میفرمود: اگر تمام اینهایی که دارند میگویند درود بر خمینی، بگویند مرگ بر خمینی، من از راهم دست بر نمیدارم. زهد در خلق هم سه علامت دارد. اول؛ «رؤیة سَبقِ الحُکم[9]»؛ يعني اینکه انسان ببیند که تقدير در دست خداست و آمریکا و اروپا کارهاي نيستند. ما فقط باید وظیفهمان را انجام بدهیم و نباید از آمریکا و اسرائیل و قدرتهای سرمایهدار عرب بترسیم. حکم به دست خداست. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ[10]». کسانی که داشتند امام رحمه الله را به تبعید میبردند میترسیدند، ولي امام رحمه الله به آنها دلداری میداد که نترسید طوری نمیشود! بعضیها میگویند «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». چه کسی این را گفته است؟! مگر أبیعبداللّه علیه السلام چهکار کرد؟ همه بر علیه حضرت بودند ولی ایشان راه خودشان را رفتند؛ «اُریدُ اَن آمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّی»؛ من راه پیغمبر صلی الله علیه وآله را میروم، ولو کسي نيايد. 72 یار دارم، برایم بس است. لذا امام کاظم علیه السلام میفرمایند: اگر من 14 یار داشته باشم قیام میکنم. به مردم کاری ندارم. لذا انسان باید راه خدا را برود.
استقامت در تقدیرات
«وَ استقامةُ القَدَر[11]»؛ يعني به تقدير خدا راضي باشيم و در آن استقامت کنيم. در زیارت امین اللّه دارد که: «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك»؛ تقدیر میآید و نمیتوان با آن مقابله کرد. لذا اگر دچار گناه شدی بگو «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ» و اگر کار خوب انجام دادی بگو خدایا شکرت. ما چرا این در و آن در ميزنیم؟ نتیجه دست خداست. ما فقط باید وظیفهمان را انجام دهیم. «وَ استِقامَة القَدَر»؛ يعني تقدیر خدا بالاخره جاری میشود. شما در آن راهی که وظیفهات است برو و نتیجه را به خدا بسپار و بدان خدا کمکت میکند، نه این که «من» بخواهم؛ «من» چهکاره هستم؟ بعضیها میگویند باید اعتماد به نفس داشته باشید ولی اسلام بیشتر میگوید اعتماد به خدا داشته باشید؛ «مَا شَاءَ اللّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ»؛ «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ». چیزی را که خدا بخواهد ولو مردم نخواهند، همان میشود. حکم، حکمِ خداست. ما بندگیمان را بکنیم خدا بلد است خداییاش را بکند. سوم «و عَجز الخَلقِ[12]»؛ يعني بدانيم مردم کارهای نیستند و همه چیز دست خداست. البته در اینکه قدرت دست خداست و مردم کارهاي نيستند همۀ مردم مساوي هستند و حتی اهلبیت علیهم السلام هم از خودشان چیزی ندارند، ولی این زهد نسبت به خلق منظورش آن مردمی است که خیلی مبالات به دین ندارند و إلّا انسان باید عاشق شیعه باشد.
[1]. سوره بقره، آیه 18
[2]. سوره بقره، آیه 7
[3]. سوره بقره آیه 10
[4]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[5]. بحارالانوار، جلد 18، ص 345
[6]. سوره الصف، آیه 8
[7]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[8]. همان
[9]. همان
[10]. سوره آل عمران، آیه 26
[11]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[12]. همان
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ شب چهارم محرم الحرام 1441
سخنرانی آیت الله تقوایی – یکشنبه 1399/06/02
سُبُحات جلال خدا / حجابهاي نوري
بحث ما در مورد زهد بود. در ادعیه و مناجاتها مقاماتی را برای زهد فرمودهاند. امام سجاد علیه السلام در مناجاةالراغبین میفرمایند: «أسألُكَ بِسُبُحاتِ وَجهِك و بِأنوارِ قُدسِك»؛ خدایا من سُبُحات وجهت را میخواهم. در روایت دارد که بین ما و خدا هفتاد هزار حجابنوری وجود دارد که اینها سُبُحات جلال خدا هستند و اگر این حجابها کنار برود، تمام عالَم نابود میشود؛ لذا ميفرمايد: «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه[1]». البته خداوند مهربان است و کمکم حجابها را میسوزاند و ما را بهطرف خودش میبرد؛ چون میداند ظرفيت ما کم است. به همين خاطر امامزمان عجل الله تعالی فرجه را یکدفعه نیاورده است، بلکه اول امام رحمه الله را فرستاده که یک جمهوری اسلامی به وجود آورد، بعد در سوریه، یمن، عراق و … تحولاتی رخ دهد و إنشاءالله به زودی در اروپا و آمریکا هم اتفاقاتی میافتد و ریشۀ استکبار و امپریالیسم جهانی کنده میشود و امامزمان عجل الله تعالی فرجه تشريف می آورند. لذا خدا کمکم دارد همۀ عالَم را میبرد.
وحشت از دنيا / انس به خدا
در مورد زهد در احوال میفرمايد: «وَ فِیالاَحوال إعراض عَمّا سِوَی المَحبوب[2]»؛ از ماسِوای محبوب یعنی خداوند اعراض کنیم. «وَ الوَحشَهُ عَن غَیرِ ما أنَسَ بِه مِن نورِ تَحلّی المَطلوب[3]»؛ و از غیر نور خدا وحشت داشته باشيم. ما الآن مأنوس به دنیا هستیم. باید اُنس به دنیا را تبدیل به وحشت از دنیا کنیم. آنوقت است که ديگر دنيا برايمان سخت ميشود و با خدا عشق ميکنيم. شما ملاحظه کردید وقتی ماه مبارک رمضان میشود انسان عشق میکند و میگوید اي کاش همیشه ماه مبارک بود. چرا؟ چون «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه[4]»؛ پاداش روزه خودِ خداست. «بنده» همين است؛ «بنده» یعنی بندِ به خدا. در قرآن یک مقامی داریم به نام مقام تدلّی؛ «دَنَا فَتَدَلَّى». «دَنا» یعنی نزدیک شدن. «فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى[5]»؛ يعني دو قوس که یکی احدیت است و دیگری واحدیت. واحدیت یعنی علیم، قدیر، سمیع، بصیر که فوق عالم عقل است و احدیت یعنی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» که بالاتر از مقام واحديت است و یک مقام داريم که هم «أحد» در آن وجود دارد و هم «اللّه» و آن مقام احدیت مطلقه يا «هُوَ» و يا همان مقام «أَوْ أَدْنى». همۀ ما باید به این مقام برسیم و چارهای نداريم. به همين خاطر سورۀ توحید را میخوانیم. آیت الله حسنزادۀ آملی حفظه الله میفرمايد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی «کُن هُوَ اللهُ أحد». یعنی خود انسان باید مقام أحدیت مطلقه در وجودش تجلی کند. أحدیت مطلقه یک نوری است که تمام عالَم در آن وجود دارد؛ عالَم مُلک، ملکوت، مثال، جبروت و عقل. که همه یک نور است؛ «مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه[6]» و همۀ ما باید به سمت اين نور برویم.
دعاي سیفیصغیر / نادعلی
آیتالله بهجت رحمه الله سفارش میکردند همیشه مناجات خمسهعشر را بخوانید. حقیر سفارش میکنم علاوه بر آن دعای سیفیصغیر و نادعلي را هم بخوانید؛ به خصوص وقتی وارد عبادت میشوید. در دعاي سيفي صغير ميفرمايد: «رَبِّ أَدْخِلْنِى فِى لُجَّةِ بَحْرِ أَحَدِيَّتِك»؛ خدایا مرا در نور احدیت خودت داخل کن. اگر توانستید در سجده یا در رکوع 99 بار بخوانيد؛ چون اسماء خدا 99 تاست؛ اگر نتوانستيد، روزی سه مرتبه؛ صبح، ظهر و شب. تا کمکم عددِ 99 کامل شود؛ اگر هم نمیتوانید روزی یک دفعه بخوانید. این دعای سیفیصغیر در سیر به سوی خدا بسیار مهم است. دوم دعای نادعلی است که اگر توانستید 14 بار، اگر نتوانستید 7 بار، اگر نتوانستید 3 بار و اگر نتوانستید 1 بار . بالاخره حداقلی هم داشته باشید، خداوند قبول میکند. میدانید نادعلی چهکار میکند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام مظهر مشیت مطلقۀ خداست و تمام موانع راهتان به سوی خدا را بر میدارد. لذا دعای سیفیصغیر احدیت مطلقه و اسماء و صفات خدا را در وجودتان زنده میکند و دعای نادعلی موانع ظاهری را برطرف میکند.
ملازمت با استاد و رفيق راه
سعی کنید در هر چیزی بهترین استاد را انتخاب کنید. اگر استادتان قوی باشد شما هم قوی میشويد. مثلاً در ورزش اگر استاد انسان یک قهرمان دنیا باشد خيلي فرق دارد. در اخلاق بهترین استاد، در عرفان بهترین استاد، در فقه بهترین استاد، در اصول بهترین استاد، حتي در علوم جدید مثل پزشکی، فیزیک، شیمی و بالاخره هر چیزی باید دنبال استاد قوی و خوب رفت. و همينطور رفيق خوب و قوي. لذا اگر میبینی نمیتوانی نماز بخوانی و برایت سخت است، برو کنار یک نفر که نماز خواندن برایش راحت است؛ باهم نماز بخوانید، تو هم مثل او میشوی. مثل ظروف مرتبطه است و روح او به شما هم سرایت میکند. نماز خواندن برای بعضیها مثل آب خوردن است؛ یکدفعه میایستد صدرکعت نماز میخواند خوش به حالش. بعضیها مثل آب خوردن درس میخوانند و صبح تا شب، شب تا صبح مشغول درس هستند. برو کنار آنها بایست و با آنها باش تا شبانه روزِ تو هم علم شود. واقعاً ملازمت با رفقای راه خوب، با اساتید راه خوب انسان را قوی میکند.
زير پرچم توحيد
وقتی زیر پرچم توحید و زیر پرچم اهلبیت علیهم السلام رفتی دیگر شک و شبهه نکن. نگو سخت است. سختی چیست؟ عشق کن. مگر امام حسین علیه السلام سختی نکشید؟ مگر حضرت رقیه سلام الله علیها سختی نکشید؟ مگر حضرت أبالفضل علیه السلام سختی نکشید؟ کدام یک از اهلبیت علیها سلام راحتی کشیدند؟ راهت را با عشق برو. هرچه میآید قبول کن و بگو «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست». همۀ بلاها برایت آسان میشود. امام حسین علیه السلام از حضرت قاسم علیه السلام پرسيد: «کَیفَ المَوتُ عِندَک؟»؛ فرمود: «أَحلَی مِنَ العَسَل»؛ مرگ برایم از عسل شیرینتر است. امروز یک روایتی میخواندم، روایت معجزه آسایی بود؛ میفرمود ما اهلبیت علیهم السلام مرگ و هلاکت نداریم. ما فکر میکنیم امام رضا علیه السلام نعوذباللّه مُرده؟! نَه؛ از همۀ عالَم زندهتر است. روایت میفرماید؛ أبی عبد الله علیه السلام الآن در کوه رضوی منتظر ظهور امامزمان عجل الله تعالی فرجه است و سرپا ایستاده است؛ «أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیرِهَا أَمْ ذِی طُوًی[7]». اینها زنده هستند و اصلاً مرگ ندارند. مؤمن مرگ ندارد. در مورد مرگ ظاهری هم روایت مبارکه میفرماید که مؤمن با اختیار خودش میمیرد.
گردوي شکسته
به نظر من تمام علوم در عرفان وجود دارد و إنشاءالله خدا به ما قدرتی بدهد که بتوانيم این کار را بکنيم؛ فیزیک را با عرفان بنویسيم، شیمی را با عرفان بنویسيم، فلسفه را با عرفان بنویسيم. اینها باهم ارتباط دارند. امامزمان عجل الله تعالی فرجه تمام علوم را میدانند. در روایتی از وجود مقدس امام صادق علیه السلام دارد که تمام علوم دنیا در مقابل ما مثل یک گردوی شکسته است. لذا امامزمان عجل الله تعالی فرجه باید بیایند فیزیک را به ما یاد دهند، امامزمان عجل الله تعالی فرجه باید به ما شیمی را یاد دهند. حالا بعضیها قبول ندارند ولی عقیدۀ حقیر این است که امامزمان عجل الله تعالی فرجه میآیند پزشکی و طب را به ما یاد میدهند. الآن شما ببینید پزشکیِ روز در مقابل این کرونا چهکار کرد؟ هیچ. چون به عرفان وصل نیست، چون به معرفت وصل نیست. چون ارتباط اینها باهم پیدا نشده است. چرا وقتی امامزمانf میآیند 25 قسمتِ علم کشف میشود ولی تا آن زمان فقط 2 قسمتِ آن کشف شده است؟ شکر خدا الآن در زمانی هستیم که بوی عطر امامزمانf میآید و اوست که میتواند همهچیز را درست کند.
در یکجا نماز نخوانید
این عالَم یک حقیقتی دارد «ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم / با شما نامحرمان ما خاموشیم». الآن زمینی که روی آن نشستهایم دارد اعمال ما را مینویسد. فدای امیرالمؤمنین علیه السلام بشوم، 500 نخل کاشتند و زیر هر کدام دو رکعت نماز خواندند. برای اینکه تمام آن زمینها به نماز خواندن امیرالمؤمنین علیه السلام شهادت دهند. لذا مستحب است یکجا نماز نخوانید، حتي در مسجد هم یکجا ننشینید. بعضیها در یک مکان نماز میخوانند ولی خوب است که جاهای مختلف نماز بخوانید. البته یکجا هم خوب است. جای عبادت داشتن هم خوب است و ملائکه باهم انس میگیرند. در روایت دارد وقتی مؤمنی میمیرد ملائکهای که در جای عبادتش با او بودند از دوریِ او گریه میکنند.
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
«وَ وَصلُکَ مُنی نَفسی[8]»؛ یعنی آرزوی نفس من وصل به توست. آمدم دنیا برای دیدن روی علی / ورنه با این مردم دنیا چه کاری داشتم؟ «و رُؤيَتُكَ حاجَتي»؛ خدایا حاجت من دیدار خودت است. «وَ جِوَارُکَ طَلَبِی»؛ طلب من و مطلوب من جوار توست. «وَ فِی مُنَاجَاتِکَ رَوْحِی وَ رَاحَتِی»؛ روح و راحت من در مناجات توست. «وَعِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتِى»؛ دوای مریضیهایم خودت هستی. ما فکر میکنيم قرص خوب میکند. به خدا قسم که شافی خداست؛ «هُوَ الشّافی»؛ البته من نمیگویم نباید دکتر رفت، باید دکتر بروید ولی بدانید خداست که شفا میدهد. «وَشِفاءُ غُلَّتِى». «يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي»؛ نعمت من خودت هستی؛ بهشت من خودت هستی. «وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي»؛ ای دنیا و آخرت من. زهد یعنی این. من فکر ميکنم بايد به خودم سختی بدهم که مثلاً فرض کنید چشمم را از گناه حفظ کنم. نخیر، زهد یعنی وقتی عاشق خدا شدی دیگر اصلاً چشمت چیزِ دیگر را نمیبیند؛ فقط خدا را میبیند. «به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم».
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ
«إِلهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً[9]»؛ کیست که حلاوت و شیرینی محبت تو را بچشد بعد سراغ چیزِ دیگری برود؟ البته بهشرط اینکه بچشد و پای محبت و عشق با خدا برود. از خواب شب خودش بزند؛ البته نه اینکه سرِ کار نرود. بعضیها سرِ کار نمیروند مثلاً میروند کربلا! این اشتباه است؛ بلکه باید سرِ کار برود «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ[10]» و شب وقتی خستگی به او فشار میآورد به دنبال عبادت برود، یک غسلی کند، وضویی بگیرد، عطری بزند، بعد برود عبادت کند. یک راهی را باز کند. این محبت را که چشید دیگر به دنبال چیز دیگر نمیرود. «وَمَنْ ذَا الَّذِى أَنَسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً». محال است کسی با خدا انس بگیرد بعد به دنبال دنیا برود.
[1]. سورۀ قصص، بخشی از آیۀ 88
[2]. شرح منازل السائرین؛ شیخ عبدالرزاق کاشانی
[3]. همان
[4]. كافي، ج4، ص63
[5]. سوره نجم، آیه 9
[6]. سوره بقره، آیه50
[7]. فرازی از دعای ندبه
[8]. مناجات هشتم
[9]. مناجات نهم
[10]. سوره الشرح، آیه 7
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ شب سوم محرم الحرام 1441
سخنرانی آیت الله تقوایی – شنبه 1399/06/01
جَنَّة الأسماء
بعضی از علما اين روايت امیرالمؤمنین علیه السلام که میفرمايد: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم[1]»، را غلوّ ميدانند، درحاليکه مردم معمولی هم اگر بهطرف خدا بروند ميتوانند به اين مقام دست پیدا کنند. لذا ميفرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»؛ همۀ عالَم باید بهطرف اسماء و صفات خدا تبارکوتعالي بروند. بهاي انسان بالاتر از بهشت است. بهشت مثالی، روحی، عقلی و قلبی خوب است، ولی بالاتر از اینها «جَنَّةُ الأسماء»؛ يعني بهشت اسماء و صفات است. در روایت دارد امیرالمؤمنین علیه السلام از هزار و یک اسم خدا تبارکوتعالي هزار اسم را دارد. در روایت دیگری دارد که اسماعظم خدا تبارکوتعالي 73 حرف است که 72 حرف آن را چهاردهمعصوم علیهم السلام دارند. منتها بعضی از علماء اينها را غلوّ ميدانند و میگویند چون وارد عالَمِ اسماء و صفات ميشويد، قائل به الوهيت امیرالمؤمنین علیه السلام شدهايد، ولی اشتباهشان این است که نتوانستهاند این روایات را معنا کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها عالَمِ اسماء و صفات را دارد بلکه خودش اسماءِ حُسنای خدا تبارکوتعالی است و مقامش از تمام اسماء و صفات بالاتر است و اين غلوّ نيست. چون اسم یعنی علامت. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام هر چقدر هم بالا برود در مقابل خدا تبارکوتعالی چیزی ندارد. در روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام ميفرمايد: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ[2]»؛ بعد میفرماید: واجب است که هر مؤمنی این معرفت را پیدا کند. من تعجب میکنم چرا بعضیها میگویند اینها غُلُوّ است. امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها در عالَمِ اسماء و صفات بلکه در همین دنیا هم از خودش چيزي ندارد و بدون خدا تبارکوتعالي حتي نميتواند نَفَس هم بکشد. بله اهلبيت علیه السلام نسبت به ماسویالله همهچيز هستند و خداوند متعال به نور آنها عالَم را ایجاد کرده، ولي نسبت به ذات خدا تبارکوتعالی چيزي ندارند. لذا ميفرمايند: «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم[3]»؛ ما را از خدایی پایین بیاورید و هرچه میخواهید بگویید.
آنانکه غنیترند محتاجترند
در مرتبه پنجم زهد ميفرمايد: «وَ لُزومُ الفَقر لِغَنّیِ القَلبِ بِالحَّق[4]»؛ «لُزومُ الفَقر»؛ یعنی دیگر فقر از او جدا نمیشود؛ نَفَس هم که میکشد میداند برای خداست؛ ولی ما اینگونه نیستیم و غافل هستیم؛ غذا که میخوریم فکر میکنیم خودمان داریم میخوریم؛ نماز که میخوانیم فکر میکنیم بهبه عجب نمازی خواندیم؛ عزاداری که میکنیم فکر میکنیم ما عزاداری کردیم؛ خودمان را فقیر نميدانيم و برای خودمان یک شأنی قائل هستیم. درحاليکه اهلبیت علیه السلام برای خودشان هیچ شأنی قائل نيستند و فانی در نور خدا هستند؛ «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحمَةُ المَوْصُولَة[5]»؛ لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: «الفَقرُ فَخرِی[6]»؛ فقر افتخار من است؛ چرا؟ چون درست است که پیامبر صلی الله علیه وآله اشرف کائنات است ولی تازه میفهمد که نسبت به خدا چيزي ندارد و فقر، عین ذاتش است. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّه[7]». لذا وقتی انسان دید همه چیزش از خداست، آنوقت فقر ذاتی خودش را میبیند؛ آنجاست که مشاهده میکند نسبت به خدا چيزي ندارد و تازه فقیر میشود؛ «آنانکه غنیترند محتاج ترند».
زُهدُ الأودِیَه
مرتبۀ ششم زهد، «زُهدُ الأودِیَه» است؛ يعني «تَصفِیَةُ الباطِنِ عَن ظُلمَةِ الکَون». عالَمِ اکوان یعنی عالَمِ مادیات و عالَمِ ممکنات؛ عالَمِ آیاتی که تا اسماء و صفات یک واسطه دارند. زهد در اَودِیَه یعنی انسان چارهای ندارد. ما فکر میکنیم اسم اعظم را فقط بعضی از ابدال و اوتاد امامزمان عج الله تعالی فرجه دارند؛ در حاليکه همۀ ما باید به اسماعظم برسیم و چارهای از آن نداریم؛ منتها چون فکر میکنیم نمیشود، بهطرفش نمیرویم و آن را به قیامت میگذاریم؛ ولی اگر انسان معرفت پیدا کند و تلاش کند، در همین دنیا هم به او میدهند. اصلاً خدا عاشق این است که ما اسماعظم را داشته باشیم. همين «بِسْمِاللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» اسماعظم خداست. «باء» خلیفة الله است، «الف» علامت ذات است و «باء» خلیفۀ «الف» است. اگر کسی به آن «باء» رسید و خلیفة اللّه شد در مقابل خدا سکون (سین) پیدا میکند و تسلیم محض او میشود و خدا عاشق این است که تمام عالَم تسلیم او شوند. پس نگویید که چه کسی میتواند این مراتب را برود! اتفاقاً ما چارهای نداريم و باید برویم. لذا اگر یکسره سختیها و گناهانمان را ببینیم، گیر میکنیم، اما اگر ببینیم کاروان سالار و حقیقت وجودی ما، پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنینC هستند، راه برايش باز ميشود و آنها خودشان خوب میدانند چهکار کنند. خداوند متعال این بساط را پهن کرده برای اینکه ما معرفت پیدا کنیم و او را عبادت کنیم و خودش ما را در این دستاندازها انداخته و اين براي ما خوب است. لذا اگر انسان ببيند که این دستاندازها برای معرفت و عشق به خداست، راضی میشود.
مؤمن حقيقي
یقین اسماعظم خداست و اگر ما یقین پیدا کنیم، در جهنم هم که بیفتيم اذیت نمیشویم؛ چون اسماعظم با ماست؛ لذا در روایت مبارکه میفرماید که اگر تمام جنّ و انس بر محبت امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع میکردند، خداوند آتش جهنم را خلق نمیکرد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند اگر من را در جهنم هم بیندازند میگویم خدایا راضی هستم. چون وقتی اسم خدا با اوست، دیگر چیزی نمیتواند به او آسیب بزند. اینها همه در قرآن و روایات ما آمده و کسی نمیتواند آن را انکار کند و ما بايد مردم را با اين مسايل آشنا کنيم. اگر مردم اول با عشق به خدا و اهلبیت علیهم السلام آشنا شوند، دیگر عبادت و نمازخواندن برایشان لذتبخش میشود؛ چون عاشق شدهاند. مردم سهجور خدا را عبادت میکنند. یک دسته از روی ترس از جهنم؛ مثل حضرت یحیی علیه السلام که خوفی بود؛ اگر اسم جهنم میآمد سر به بیابان میگذاشت و گریه میکرد. یک دسته از روی عشق به بهشت؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام که عشقی و رجائی بود. ولی یک دسته هستند که از روي عشق، خدا را عبادت میکنند، که در روایت مبارکه میفرماید اینها مؤمن حقیقی هستند. ما معمولاً به مردم میگوییم اگر نماز نخوانی خدا تو را به جهنم میاندازد، اگر نماز بخوانی خدا به تو شیر و عسل بهشتی میدهد؛ طرف هم فکر میکند معامله است، بعد میبیند معامله در دنیا بهتر است؛ میگوید حالا کو تا بهشت! اما اگر با عشق خدا آشنا شود، راحت خدا را عبادت ميکند و عاشق اهلبیت علیهم السلام ميشود و این همان مرتبۀ زهدِ أودِیَه است.
دینِ عشق
معمولاً زهد را برای ما اینگونه معنا کردند که خودمان را به سختی بیندازیم. و اين برايمان سخت و نشدني است. چه کسی حال دارد روزه بگیرد؟ چه کسی حال دارد یکسَره نماز بخواند؟ ولی اگر با عشق همراه شود اینها برای ما آسان میشود؛ نه تنها آسان، بلکه عاشقش میشویم و با تمام هستیمان میرویم. امام خمینی رحمه الله همينکار را کرد. نیامد بگوید دین این است و آن است. بلکه امام رحمه الله عملاً خدا را به مردم نشان داد؛ مردم با دیدن امام رحمه الله، امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدند. رزمندهها با ديدن امام رحمه الله گریه میکردند. به امام رحمه الله ایراد گرفتند که شما چرا اسمي از امامزمان عجل الله تعالی فرجه نمیآوری؟ امام رحمه الله میفرمود: مگر اینها نمیدانند ما هرچه داریم از امامزمان عجل الله تعالی است. تمام این صحبتهایی که الآن از عرفان خدمتتان عرض میکنم همه از امام رحمه الله است. بعضیها میگویند امام رحمه الله آخر عمرش از این حرفها توبه کرد! توبه چیست؟! امام رحمه الله این همه کتاب عرفانی دارد. شما تمام سخنرانیهایش را نگاه کنید همين است. میفرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، «من بر بازوی بسیجیان که بالای آن دست خداست بوسه میزنم». به همین خاطر اين همه عاشق درست کرد. شهدا عاشق بودند. حاج قاسم سلیمانی را هم امام رحمه الله تربیت کرد. به نظر حقیر شهید حاج قاسم سلیمانی دینش دینِ عشق بود.
ر کور باد چشمی که تو را نبیند
«تَصفِیَةُ الباطِن عَن ظُلمة الکَون»؛ یعنی خودتان را از ظلمت دنیا نجات دهید. چگونه خودمان را از ظلمت دنیا نجات دهیم؟ باید در خدا محو شویم و خدایی رفتار کنیم؛ یعنی هدفمان از خوردن و خوابیدن خدا باشد و ماسویالله را نبینیم. امام حسين علیه السلام میفرمایند: «عمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراك[8]» کور باد چشمی که تو را نبیند. بعضیها از راه علم ميروند، بعضیها از راه خشیت و بعضیها هم از راه عبادت، ولی راه اهلبیت علیهم السلام راه محبت است. لذا امام صادق علیه السلام میفرمایند: راه ما راه عشق و محبت است. راه عشق یعنی چه؟ راه عشق یعنی اینکه امام رحمه الله وقتی شبها برای نمازشب وضو میگرفتند، یک تکه ابر زیر آب میگذاشتند تا مبادا خانوادهشان از صداي آب بیدار شوند. هیچ کجای دین این را ننوشته که بايد زیر آبِ وضو یک تکه ابر بگذاري. ولی این دینِ عشق است؛ نمیخواهد بهخاطر نماز شب، خانوادهاش را اذیت کند. ولی ما بهخاطر دینمان همه را اذیت میکنیم و فکر میکنیم همه باید آنطوری فکر کنند که ما فکر میکنیم. اصلاً کسی را قبول نداریم و حتي خدا را هم بنده نیستیم.
وحدت در عين کثرت / کثرت در عين وحدت
«و انِحیاز البَصِیرةِ إلی نُورِ القُدسِ»؛ در این انحیاز خیلی معنا هست؛ کلمۀ «حوزه» از همین «انحیاز» است؛ حوزه یعنی محل جمع شدن؛ لذا «انحیاز البصیره» یعنی تمام بصیرتت را جمع کن برای اینکه خدا را ببینی و سعی کن در تمام ظاهر و باطن عالَم خدا را ببینی. لذا قرآن کریم میفرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن[9]»؛ «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَه[10]»؛ يعني حتي علم انبياء و اولياء هم از آن خداست. «بِيَدِه مَلَكوتُ السَّمواتِ وَالارضِ[11]»؛ همهچيز دست خداست، حتي سلطنت ملائکه مقرب، انبیاء، اولیاء. لذا تمام هستیات را جمعکن که فقط او را ببینی. البته مراقب باش از کثرت غافل نشوي. لذا کسی که به مرتبۀ ششم رسید دلیل نمیشود مرتبۀ اول را رها کند؛ وحدت در عین کثرت، کثرت در عین وحدت.
[1]. بحارالانوار، ج 39، ص347
[2]. بحارالانوار، ج26، ص1-3
[3]. بحارالانوار، ج٢۵، ص٢٨٩
[4]. انیس العارفین (ترجمۀ صفىّالدین محمّد طارمى بر شرح شیخ عبدالرزاق کاشانی بر منازل السائرین)
[5]. فرازی از زیارت جامعۀ کبیره
[6]. بحارالانوار، ج۶۹، ص۵۵
[7]. سورۀ فاطر، بخشی از آیۀ 15
[8]– بخشی از دعای عرفه
[10]. سورۀ حشر، بخشی از آیۀ 22
[11]– دعای شب دوشنبه، بحارالانوار جلد 90، صفه291