بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ شب پنجم محرم الحرام 1441
سخنرانی آیت الله تقوایی – دوشنبه 1399/06/03
حقيقت زهد / وحشت از غير خدا
به زهد در ولایت رسیده بودیم. زهد در ولایت يعني تبرّي؛ یعنی وحشت و نفرت داشتن از دشمنان اهلبيت علیهم السلام با تمام وجود. تبرّی جزء اصول اساسي دین ماست. ما ممکن است بگوییم خدایا شرّ ویروس کرونا را از کلّ مردم عالَم بِکَن و این دعا اشکال ندارد، ولی بعضی از خنّاسها هستند که آدم بشو نیستند و برای آنها بهتر است که عذاب شوند و اگر بسوزند هم خودشان زودتر راحت میشوند، هم تمام مردم دنيا. لذا این که میگوییم: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً» از این لعن چارهای نداريم؛ چون اینها آدم بشو نیستند؛ «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[1]». انسان چگونه اینها را دعا کند؟ «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ[2]»؛ اینها ایمان بیار نیستند. «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ[3]»؛ اينها جهنمی هستند و این خبر قطعی قرآن است. لذا حقیقت زهد یعنی همین؛ یعنی استیحاش از ماسویاللّه. استیحاش یعنی وحشت داشتن از ماسویاللّه. حالا لازمهاش چيست؟ «وَ الإسترواح إلی مَن یُری مِنه کلَّ خَیر[4]»؛ اینکه بهطرف خدا و بهطرف اسماء و صفات خدای تبارکوتعالی برویم. که البته حقیقت زهد قسمت اولِ آن است. «لا إله» که درست شد «إلّا اللّه» هم میآید.
قدر اين مجالس را بدانید
ما باید قدرِ مجالس امام حسین علیه السلام را بدانیم. چون مجالس اهلبیت علیهم السلام است که «بِسمِ اللّه» را به ما یاد میدهد تا نَفَسِمان، ظاهرمان و باطنمان «بِسمِ اللّه» شود. این را فقط هیئتها میتوانند درست کنند. بهترین نقطۀ وصل به خدای تبارکوتعالی همین هیئتها هستند. لذا ميفرمايند: «إنَّ ملائکةَ المقَرَّبین لَخُدّامُنا و خُدّامُ مُحِبّینا[5]»؛ ملائکه مقرّب؛ جبرائیل، میکائیل و اسرافیل همه خادم شیعیان و محبّین ما هستند. همۀ ملائکة اللّه در مقابل ولایت و در مقابل شيعه تسليم هستند. اسمأعظم خدا تبارکوتعالي هشت حرف دارد که چهارتای آن ظاهر شده؛ توحید، رسالت، ولایت و شیعه. یکی از حروف اسمأعظم که بسیار مهم است، و دارد در عالَم ظهور و بروز پیدا میکند شیعه است. دشمنان میخواهند شیعه را با تحریم زمین بزنند ولی نمیتوانند. «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[6]» ولي کسی نمیتواند هیچ غلطی بکند؛ نه مشرکین، نه منافقین و نه کافرین؛ و شیعه بهواسطه نور امیرالمؤمنین علیه السلام دنیا را خواهد گرفت.
به دهان مردم نگاه نکنیم
یکی از عرفای بزرگ میفرماید: زهد سه درجه دارد؛ زهد در دنیا، زهد در خَلق و زهد در نفس. بعد میفرمايد: زهد نسبت به دنیا یعنی اينکه انسان بخیل نباشد؛ چیزهای دنيايي را برای دیگران بگذارد و از اینکه یک نفر چیزي دنیایی به دست آورد ناراحت نباشد؛ چون برای خیلیها سخت است که دیگران برج داشته باشند، مقام داشته باشند و …؛ نه، اگر راه خدا را ميروند، نوش جانشان. در روایت دارد اگر در دنیا ذرهای خیر بود خدا تبارکوتعالي آن را نصیب کفار نمیکرد. بهنظر حقیر میرسد که اين قول درست است. چون دنيا محل تجلی بینهایت است؛ لذا خودش هم نامحدود و بینهایت است. بنابراين ما نبايد نسبت به دنيا بخيل باشيم. متأسفانه دیدِ ما بد است؛ فکر میکنیم اگر کسی پولدار شد دیگر ما پولدار نمیشوم! درحالیکه اینطور نیست؛ دنيا نامحدود است. خلاصه يک مرتبة زهد اين است که انسان نسبت به دنیا عُلقهاي نداشته باشد. دوم زهد نسبت به خلق خداست؛ یعنی به دهان مردم نگاه نکنیم و مردم مانع از تدیّن ما نشوند. ما راه خدا را پیدا کنیم و برویم. مردم خیلی چیزها میگویند و اين نبايد سبب سستي و ضعف در دين ما شود. البته اینکه میگوید زهد نسبت به خلق، منظورش خَلقی است که الهی نیستند و إلّا شیعیان و محبّین اهلبیت علیهم السلامعشق ما هستند و یکی از حروفِ اسمِأعظم همين شيعه است.
ولايت فقيه / موضع يقين
سوم؛ زهد نسبت به نَفس است. میفرماید زهد نسبت به نفس این است که انسان دچار خُیَلا نشود. خُیَلا یعنی فکر و خیالهای باطل. بعضیها روی ظن و گمان و اوهام و خیالات حرکت میکنند. ما نباید یقینمان را از بین ببریم تا بهجایِ آن شک و تردید بیاید. خدای متعال مواضع یقین را به ما نشان داده، ولی ما کوتاهی ميکنيم و ميگذاريم شیطان در آن نفوذ کند. زاهد نباید جای یقینش را با خیال عوض کند. الآن ولایتفقیه موضع یقین ما در دنیاست. شما نگاه کنید ببینید ولایتفقیه برای ما و براي اسلام چه خیر و برکتي داشته. شاه برای اسلام و مسلمین جز نکبت و بدبختی چیزی نداشت. الآن نظام ترکیه را نگاه کنید؛ نوکر آمریکا و اسرائیل است. عربستان را نگاه کنید؛ آیا برای مردمش چیزی جز بدبختی و وابستگی داشته؟ چيزي جز نوکری اسرائیل و برادرکُشی داشته؟ چه کسی دارد شیعیان یمن را میکُشد؟ چه کسی دارد در عراق شیعه کُشی میکند و تفرقه میاندازد؟ ولی ولایتفقیه راهِ دین را باز کرده و در دهان اسرائیل و استکبار زده. متأسفانه بعضیها این را نمیفهمند و واقعاً باعث تعجب است. امام رحمه الله میفرمود: پشتیبان ولایتفقیه باشید تا به نظام شما آسیبی نرسد. اولین و مهمترین وصیت شهدا همين پشتیبانی از ولیفقیه است. چرا آن را رها کنیم؟ به ما و مملکت ما جان داده است. به اسلام و مسلمین حیات داده است. چرا ما مواضع یقینمان را رها کنیم؟! علما و حوزههای علمیه مواضع یقین ما هستند. بدون مواجب دارند برای ما نوکری میکنند. ما چقدر باید شاکر باشیم. همین هیئتها، نماز جماعتها و زیارتگاهها موضع یقین ما هستند. بايد خدا تبارکوتعالي را برای این مواضع يقين شکر کنیم.
ياد مرگ / ساده زيستي
اما علامت زهد در دنیا سه چیز است: اول: ذکر و یاد مرگ. یاد مرگ خیلی چیز خوبی است. به همين خاطر است که زیارت اهل قبور مستحب است. اصلاً یکی از معانی یقین یعنی مرگ. چیزی یقینیتر از مرگ وجود ندارد، ولی مردم نسبت به آن شک دارند و فکر نمیکنند روزی مرگ سراغشان بیاید. در روایت میفرماید: اگر کسی 25 مرتبه یاد مرگ کند ثواب شهید را دارد؛ «ماتَ شَهیداً». این علامت زهد در دنیاست. کسانی که زهد در دنیا ندارند از مرگ غافل هستند و اصلاً حواسشان به مرگ نیست. دوم: «و القَناعَة بالقُوّت[7]»؛ اينکه به کمترین حد زندگی قناعت کند. نه اینکه تلاش نکند و فقیر باشد، بلکه به کمترین حد زندگی قناعت کند. ممکن است درآمدش خیلی هم زیاد باشد، نوش جانش، ولی به دیگران میدهد؛ به پدر و مادر، اقوام، دوستان و یا در راه امام حسین علیه السلام خرج میکند. قناعت به قوت یعنی سادهزیستی. امام رحمه الله چقدر سادهزیست بودند. مقام معظم رهبری چقدر سادهزیست هستند. خیلی از علمای ما الحمدللّه سادهزیست هستند. انسان نبايد دنبال تجملگرایی و مسابقۀ در دنیا پرستی برود. در روایت دارد بزرگترین ثروت قناعت است. «و الصُّحبَةُ مَعَ الفُقَراء[8]»؛ سومین علامت زهد در دنیا این است که دوست دارد همنشین فقراء باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: خدایا من را با فقراء محشور کن. در روایت دارد که روز قیامت وقتی ثروتمندان مقام فقراء را میبینند به آن غبطه میخورند و میگویند ای کاش ما هم فقير بوديم. این فقر چقدر خوب است. البته یک معنای فقر يعني اینکه انسان بداند در مقابل خدا تبارکوتعالی چیزی ندارد؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: «الفَقرُ فَخری».
تقدير دست خداست
عرض شد زهد در خلق یعنی زهد نسبت به مردمی که مبالات به دین ندارند. امام رحمه الله میفرمود: اگر تمام اینهایی که دارند میگویند درود بر خمینی، بگویند مرگ بر خمینی، من از راهم دست بر نمیدارم. زهد در خلق هم سه علامت دارد. اول؛ «رؤیة سَبقِ الحُکم[9]»؛ يعني اینکه انسان ببیند که تقدير در دست خداست و آمریکا و اروپا کارهاي نيستند. ما فقط باید وظیفهمان را انجام بدهیم و نباید از آمریکا و اسرائیل و قدرتهای سرمایهدار عرب بترسیم. حکم به دست خداست. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ[10]». کسانی که داشتند امام رحمه الله را به تبعید میبردند میترسیدند، ولي امام رحمه الله به آنها دلداری میداد که نترسید طوری نمیشود! بعضیها میگویند «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». چه کسی این را گفته است؟! مگر أبیعبداللّه علیه السلام چهکار کرد؟ همه بر علیه حضرت بودند ولی ایشان راه خودشان را رفتند؛ «اُریدُ اَن آمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّی»؛ من راه پیغمبر صلی الله علیه وآله را میروم، ولو کسي نيايد. 72 یار دارم، برایم بس است. لذا امام کاظم علیه السلام میفرمایند: اگر من 14 یار داشته باشم قیام میکنم. به مردم کاری ندارم. لذا انسان باید راه خدا را برود.
استقامت در تقدیرات
«وَ استقامةُ القَدَر[11]»؛ يعني به تقدير خدا راضي باشيم و در آن استقامت کنيم. در زیارت امین اللّه دارد که: «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك»؛ تقدیر میآید و نمیتوان با آن مقابله کرد. لذا اگر دچار گناه شدی بگو «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ» و اگر کار خوب انجام دادی بگو خدایا شکرت. ما چرا این در و آن در ميزنیم؟ نتیجه دست خداست. ما فقط باید وظیفهمان را انجام دهیم. «وَ استِقامَة القَدَر»؛ يعني تقدیر خدا بالاخره جاری میشود. شما در آن راهی که وظیفهات است برو و نتیجه را به خدا بسپار و بدان خدا کمکت میکند، نه این که «من» بخواهم؛ «من» چهکاره هستم؟ بعضیها میگویند باید اعتماد به نفس داشته باشید ولی اسلام بیشتر میگوید اعتماد به خدا داشته باشید؛ «مَا شَاءَ اللّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ»؛ «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ». چیزی را که خدا بخواهد ولو مردم نخواهند، همان میشود. حکم، حکمِ خداست. ما بندگیمان را بکنیم خدا بلد است خداییاش را بکند. سوم «و عَجز الخَلقِ[12]»؛ يعني بدانيم مردم کارهای نیستند و همه چیز دست خداست. البته در اینکه قدرت دست خداست و مردم کارهاي نيستند همۀ مردم مساوي هستند و حتی اهلبیت علیهم السلام هم از خودشان چیزی ندارند، ولی این زهد نسبت به خلق منظورش آن مردمی است که خیلی مبالات به دین ندارند و إلّا انسان باید عاشق شیعه باشد.
[1]. سوره بقره، آیه 18
[2]. سوره بقره، آیه 7
[3]. سوره بقره آیه 10
[4]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[5]. بحارالانوار، جلد 18، ص 345
[6]. سوره الصف، آیه 8
[7]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[8]. همان
[9]. همان
[10]. سوره آل عمران، آیه 26
[11]. شرح منازل السائرين(كاشانى)، ص: 262
[12]. همان