بسم الله الرحمان الرحیم
بحث ما در مورد مراقبه بود اگر اشتباه نکنم منتها یک خلاصه ای از این مقامات هزار تا منزل است یک خلاصه ای از این مقامات را ابتدا کتاب نوشته و چون ده تا ده تا ده تا باب است که می شود صد تا هر کدام از آن ها ده تا است می شود هزار تا مقام بعد این هزار مقام طریقه این که ما چطوری منتقل می شویم از مقام اول به مقام دوم و هر ده تا مقام مال کدام یک از قوای وجودی ما است چون ما یک روح داریم یک سر داریم یک خفی داریم یک اخفا داریم یک عقل داریم یک قلب داریم یک نفس داریم بعد خود نفس هم یک نفس اماره بالسوء یک نفس لوامه داریم یک نفس مطمئنه که می شود ده تا مقام یعنی نفس ما ده تا مقام دارد ده تا مرتبه دارد روح همان نفس مطمئنه است منتها بالا تر یا مثلا قلب همان نفس اماره و لوامه و این ها است ولی یک مقدار بالاتر است سِر خلاصه همینجوری یک حقیقت است مقامات مختلفه پیدا می کند برای این که مثلا مثال بزنیم البته این ها از باب تذکر است و خوب هم است و الا شما بهتر از حقیر می دانید و من نوکری دارم می کنم اما مثالش مثلا مثل چی است یک دفعه هست ما ادم می خورد می خوابد شهوت رانی می کند خوب این مال نفس است معلول است اگر زیاده روی کند خب می شود نفس اماره بالسوء توی خوردن و خوابیدن زیاده روی کند آدم مثل من می شود اماره بالسوء اما حالا یک دفعه است نه مثلا فرض کنید شما سخاوتمند است طرف این مال قلب است آن مال نفس اماره بالسوء است یا مثلا بالاتر از این نفس لوامه است نفس لوامه سرزنش می کند می گوید چرا این کار را می کنی چرا زیادی می خوری چرا زیادی می خوری چرا حق مردم را می خوری چرا فلان این خیلی خوب تر است از نفس اماره بالسوء یا یک مقدار بالاتر مسائل اخلاقی مال قلب است مثلا طرف سخاوت دارد که از چیزهایی دارایی های که دارد می گذرد ایثار می کند حالا بعضی مواقع از ایثار هم از سخاوت هم می زند بالاتر به جود می رسد جواد آقایان می گویند از سخاوت بالاتر است جود می گویند از سخا اقایان حالا علم اخلاق و علم عرفان می گویند یعنی جود را بالاتر از جود یعنی کسی که ایثار می کند هیچی برای خودش نگه نمی دارد کریم کریم است لذا می گویند جواد بالاتر است خلاصه سراغ سجایای اخلاقی یک دفعه می بینید نه از این هم می زند بالاتر می رود دنبال حقایق عقلیه کلیه و حقایق روحی و سر اسماء و صفات خدا مثلا با اسماء و صفات خدا دارد ذکر می گوید هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم می شود مثل حضرت امام زمان مظهر رحمت رحمانیه و رحیمه به کل عالم یعنی تمام هستی عالم را این نور مقدس یعنی امام زمان الان دارد به ما افاضه می کند این خیلی بالاتر از سخاوت و کرم و این چیزها است تمام هستی ما روح ما سر ما را آقا دارد افاضه می کند یا مثلا یعلم علم ما کان و ما سیکون و ما هو کائن مثلا سلمان همه این علوم را خب این فرق دارد این توی اسماء و صفات خدا دارد سیر می کند کسی تمام علوم را بداند ما یک ذره اش را هم خبر نداریم همین چیزهایی هم که مثلا پنجاه شصت سال است خواندیم هیچی را یادمان نیست چقدر عقب هستیم ما چقدر باید کار کنیم خلاصه این در علم خدا دارد سیر می کند خب این خیلی فرق دارد حالا برادرها و خواهرها دقت داشته باشند ما نباید حالا بگوییم ما که حالا تو این نفس اماره بالسوء ماندیم ما را چه برویم عرفان و اسماء و صفات نمی دانم علم بی نهایت خدا قدرت بی نهایت خدا نه خدا به ما اجازه داده حالا هر کسی می گوید آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید بالاخره حالا هر کسی به اندازه سعه وجودی خودش خدا به او راه داده لذا امام صادق علیه الاف و التحیه و الثنآء می فرماید نمی بینید وقتی می روید به طرف نماز خدا با تمام وجهش می اید به طرف شما با تمام وجهش می اید واقع اینطوری است خدا با تمام وجهش می اید حالا می بینی چه کار می خواهی بکنی مردانگیت را ببین تا چه حد نشان می دهی ما هم حالا گاهی اوقات خدا راه را برای ما باز می کند بالاخره مثلا شب های قدر شب های قدر آدم چقدر خوب است روزه اش را گرفته است یک افطاری می کند بعد دوباره می اید مسجد و تا سحر به به دوباره سحری می خورد چقدر عالی بعد روز قدر هم هم روزه است هم تمام ثواب شب قدر را دارد خوابش هم که عبادت است توی خواب و بیداری همه اش می شود ذکر پس به ما هم راه می دهند ما هم توی این ها سهمی داریم بلکه برادرها خواهرها یقین بدانید یقین بدانید که ما را به تمام مراتب می رسانند منتها شما ان شاء الله توی قبل از مرگ من هم ان شاء الله یک صد هزار سال بعد از مرگ ولی همه می رسیم بالاخره لذا راهی است که باید برویم خیلی خوب است این عرفان می گوید این شاعر خوب می گوید کم مخواه از عطای بسیارش آن چه خواهی عطا کند زهرا. بابا حضرت امدیم پیش حضرت زهرا حضرت زهرا طبیعت ساریه کل عالم هستی است مادر است یعنی وجه الله تجلی اش در تمام عوالم هستی می شود طبیعت ساریه می شود ام مادر حضرت زهرا خب این مادر ما است که همه چیز در دستش است توی مشتش است همه چیز تمام اسماء و صفات حقایق عقلیه ما با این رابطه داریم این مادر ما است کم مخواه از عطای بسیارش آنچه خواهی عطا کند زهرا یک دفعه می بینید داد اصلا یک دفعه می بینید ندارد صددرصد می دهد ما باید دلمان را باز کنیم و برویم الان این ماه محرم این دهه چقدر عالی بود واقعا چقدر زیبا بود ما که اصلا شما که گل هستید و لیاقت دارید ولی من رو سیاه اصلا لیاقت نداشتم ولی چقدر خوب بود قشنگ شب مجلس سحر مجلس صبح مجلس ظهر دوباره مجلس چه عشقی آن هم مجالس امام حسین چه مجالسی واقعا چه مجالسی مجالس ابی عبد الله چه معجزه همین شما نگاه کنید برادرها این حدیث کساء که سرور عزیزمان خواندن این حدیث کسا تویش چی می گوید قسم یاد می کند پیغمبر قسم یاد می کند جمعی نیست این را بخوانند هر حاجتی که دارند به آن ها داده الان شما چهل نفر هم که تعدادتان که بیشتر است که دیگر هیچی چهل تا مومن تعدادتان بیشتر خب حالا صددرصد خب حاجت من رو سیاه هم دادند منتها خب باید حالا باید برویم حاجت ها را دادن یقینا خیلی از شما ان شاء الله توی خیلی از شما علمای بزرگ شهید بهشتی ها حاج قاسم سلیمانی ها و بزرگان ان شاء الله هستند علامه حسن زاده ها صددرصد هستند یقینا ما هم نفس شما ان شاء الله از ته جهنم بکشاند بیرون خدا ان شاء الله یک جوری بالاخره لطف می کند می رساند حقیر همیشه فکر می کنم می گویم خدایا من ته جهنم هستم ولی دوست های خوبی خدا به ما رفقای خوبی الحمد لله الحمد لله مملکت خوبی واقعا این مملکت ولایت فقیه و این نظام اسلامی این سپاه خوبی که داریم این ارتش خوب بسیج خوب دولت خوب الحمد لله دولتمان هم خوب دارد زحمت الان شما در اخبار نگاه کنید واقعا دارند زحمت می کشند12:42 ولو سختی هم دارند مردم ولی خیلی دارند زحمت خدا پدر و مادرشان را بیامرزد یک همچنین سپاهی خب بله در هر فرقه ای بد و خوب هم هست این سپاه ما را هیچ کجای دنیا می توانید پیدا کنید هر جا دارید بیایید نشان بدهید توی تمام دنیا بگردید کدام لشکری مثل سپاه ما است واقعا این لبنانی ها را سپاه ما زنده کرد سپاه یعنی منظورم هم ارتش هم سپاه هم بسیج همه شان هم مردم خوبمان یمنی ها را این ها زنده کردند سوریی ها را عراقی ها را همین دیروز بود این سه تا وزیر از سوریه آمده بودند ایران که حالا یک چیزی هم می گفت می گفت که مثلا چون ایران است ما سه تا وزیر را با هم فرستادیم بتوانیم مثلا با جمهوری اسلامی رابطه ما کامل باشد و این ها بعد آن ها اعتراف می کردند با رهبری ایران جمهوری اسلامی ایران نیروهای مقاوت پیروز شدن بر استکبار همان وزیر خارجه شان بود فکر کنم این جمله را دیشب خب این چه افتخاری است برادرها ما زمان شاه خدا لعنتش کند آتش به قبرش ببارد برادرها من بعضی وقت ها لعنتش که می کنم بعضی ها به ان ها بر می خورد می گویند اقا چرا لعنتش می کنی و فلان و این ها آن ها طرفدار شاه هستند خب خدا با شاه محشورشان کند ما که طرفدار امام هستیم با امام و شهدا را ما ان شاء الله محشور کند گر چه لیاقت این ها را نداریم ولی ما را با این ها محشور کند کی است اخر این شاه این ملعون برادرها این ملعون نجس شاه بمب باران می کرد فلسطینی ها را یعنی با بنزین ما با بنزین مردم ما بمباران می کردند مردم مظلوم کشورهای دیگر را آدم ملعونی بود شاه یک برنامه ای بود امروز در تلویزیون بعد اتفاقا پیرمرد خوبی بود حالا درست برنامه اش را نمی دانم درس داشت می داد پیرمرد یا حالا استاد دانشگاه بود استاد دبیرستان و معلم دبیرستان بود یا بالاخره یک استادی بود استاد بزرگواری بود بعد یک چیزی می گفت می گفت دین و فرهنگ دین و فرهنگ پشتیبان هم باید باشند اگر دین فرهنگ را بزند فرهنگ دین را بزند نابود می شود یک مملکت بعد مثال می زد این حرفش درست است راست می گوید دین و فرهنگ نباید همدیگر را بزنند مثلا اصلا فرهنگ یعنی دین دین یعنی فرهنگ به نظر من این ها یکی هستند مثلا می گفت نوروز را متدینین نباید بکوبند آدم های مومن نوروز یک سنت ملی است نباید بکوبند حقیر بالاتر عرض می کنم اتفاقا به نظر من عید نوروز اصلا سنت ملی مذهبی است یعنی در روایت داریم عید غدیر خم عید نوروز است روز غلبه ابراهیم بر کفار و مشرکین عید نورز بوده روز ایجاد خلقت عید نوروز بوده عید نوروز اصلا یعنی دین ولی حالا یک مثال می زد می گفت کورش با نباید بکوبید یکی از مثال هایی که می زد می گفت کورش را نباید بکوبید این ملت مسائل ملی ما است نه کی گفته پادشاهان مثلا افتخار کردند به پادشاهان کی گفته جزء مسائل ملی ما است به نظر من این حرف اشتباهی است پادشاه ها خیلی ظلم کردند حالا ما که معمولشان را دیدم حتی آن عادل ها را هم شما بروید ببینید معمولا گیر و گور دارند حالا شاید باشد در آن ها من نمی دانم کورشی داریوشی چیزی ولی معمول مستبد خود خواه ظالم جنایت کار معمول اینجوری بودن الان شما این قاجاریه ببینید چه بالای سر مردم آوردند این ها را که دیگر دیدم خودمان این پهلوی ها بیا این پهلوی اول رضا خان قلدر آن دومی آن هم پهلوی دوم خب چه کار کردن با مردم نابود کردن ملت را کشاورزی ما را نابود کردند مملکت ما را نابود کردن هیچی نداشتیم ما متخصصین ما را نابود کردند خب این را که داریم می بینیم قبلی ها هم تازه بزرگانشان مثل نادر شاه که بالاخره خود فروش نبود ملی ملت را دوست داشت و این ها ببین چه جنایت هایی کرده نادر شاه تازه نادر شاه افشار خیلی جنایت های بزرگی کرد حالا یک بار تاریخ آدم مطالعه کند بد نیست خب این ها بالاخره می خواهم عرض کنم که بله ملت و فرهنگ مسائلی و میهنی و فرهنگ بعد دین این ها نباید همدیگر را بکوبند یک حقیقت هستند یک حقیقت هستند فرهنگ حقیقی هر ملتی یعنی دین برادرها این را به شما عرض کنم این ها که می بینید ضد دین هستند فرهنگ نیست این ها طبیعت ثانویه است طبیعت اولیه نیست بشر طبیعت اولیه اش اگر دین را خبر نداشته باشد برادرها خواهرها می شود فرهنگ دینی بدون این که خبر داشته باشد امام صادق علیه السلام این خیلی نکته مهمی است امام صادق علیه السلام می فرماید من اگر دین وحی نازل نشده باشد با عقلم تمام احکام شرعی را می فهمم و عمل می کنم طبیعت انسان ها دینی است ضد دین نیست لذا آن ها آن ها که طبیعت ثانویه بد پیدا کردن دانشمند های بزرگ قدیم می گفتند که این ها طبیعت های ثانویه بشر است که خلاف بشریت است چی داشتم عرض می کردم عرض می کردم این را داشتم عرض می کردم الحمد لله خدا را شکر می کنیم ما که حضرت زهرا مادر ما است و می گوید کم مخواه در همین حدیث کسا می گوید هر حاجتی داری براورده شده یک دانه حدیث کساء هر حاجتی داری براورده شد داشتم این را عرض می کردم چرا ما کم بخواهیم ما باید برویم الحمد لله خدا شکرخیلی خدا به ما داده خیلی خدا به ما داده اما ما این اول از قسم بدایات من شروع می کند که این دارد در اینجا مقامات را دارد می شمرد قسم بدایات گفتیم ده تا مقام خودش دارد بعد قسم بدایات مربوط به اولین مقاماتی است که مربوط می شود به اولین مرتبه نفس کدام مرتبه نفس قوای نفسانی یعنی هنوز خود نفس نیست قوای نفسانی را باید تهذیب کند انسان یعنی چی یعنی چی قوای نفسانی را یعنی این که مثال می زنم برای شما شما الان می خواهی این مسجد را تمیز کنی یک دفعه که نمی توانی بگویی اجی مجی لا ترجی طهر یا مسجد پاک بشود همه اش نمی شود که باید یواش یواش این فرش اول فرش دوم فرش سوم فرش پاک کنی تا تمامش تمام بشود نفس اماره این نفس هم اینجوری است نفس هم یک قوایی دارد برای این که نفس تهذیب بشود اول آن قوایش را مثلا قوه شهوانیه یکی از قوای نفسانی است قوه غضبیه یکی از قوای نفسانی است یکی یکی باید درستش کنی حالا مثلا توی خود همین ها ترتیب دارد مثلا شهوت آدم باید درست کند یا غضب را معمولا طبق روایات ما معمولا شهوت را می گویند اول باید درست کنیم یعنی ما باید اول شکممان را درست کنیم «الصوم باب العباده» یا مثلا زبان را باید درست کنیم یا شکم را می فرماید اول شکم را نمی توانی اول بروی سراغ زبان ولو اینکه زبان بدترین عضو است ولی اول نمی شود رفت سراغ زبان اول باید شکم را درست کرد اول باید شهوت شکم را درست کرد «الصوم باب العباده» شروع با شکم است روزه است حالا پس یک قوایی دارد می خواهم عرض کنم این ده تا برای تهذیب نفس اماره است و قوای نفس است اینها به آن می گویند ابواب و برای رفع موانع است یعنی یک سری مقاماتی هست که مقامات نوری است یک سری مقاماتی است حجاب ها و حجاب های ظلمانی را برطرف می کند این ها رفع حجاب های ظلمانی است موانع را بطرف می کند می فرماید که «فاذا کان اماره» قسم البدایات است اول قسم بدایات است خب مقامات می شود ده تا بعد می گوید اولین قسم بدایات است «فاذا کانت اماره» اگر نفس نفس اماره بالسوء باشد «و تدارکها التوفیق» توفیق یارش بشود ببینید برادرها این خیلی مهم است هر کسی در این راه نمی افتد یک سری می روند سراغ نفس اماره بالسوء می روند تا ته جهنم ول هم نمی کنند ولی بعضی ها خدا به آنها لطف می کند می آیند داخل راه خیلی مهم است برادرها و خواهرها خیلی مهم است الان شما ببینید یک الحمد الله دهه محرم یک جمعیت زیادی می اورد در راه ولی الان هفته اول است که دهه محرم تمام شده ببین چقدر نصف شد جمعیت درست می گویم نصف شده؟ بالاخره خیلی کم شده اگر نصف هم نشده باشد یک سوم شده یک سوم آقا که می گویند یک سوم شده. می بینید می روند این خیلی بد است این اشتباه است اشتباه است خیلی اشتباه است خیلی اشتباه است ما باید خودمان را در راه نگاه داریم باید این «تدارکها التوفیق» یا «تدارکها التوفیق» می گوید بابا جان اماره بالسوء ممکن است توفیق یارش بشود ممکن است نشود لذا حواس خب آقا این را که دیگر می توانی می گوید آقا من نمی توانم خودسازی کنم می توانی بیایی مسجد که می توانی خودت را بکشانی باشگاه ورزش نمی توانم بکنم باشگاه که می توانی بکشی با پنج تا شش تا رفیق که می توانی قرار ورزش بگذاری که می شود می فرماید «حتی تنبت عن سنه الغفله» از غفلت بیدار بشود که بابا این اماره بالسوء است این که دارد می گوید هی بخور مال مردم را هم بخور مال حرام را هم بخور همه اش بخور بخور برج هم درست کن نمی دانم ماشین آنچنانی هم بخر این بابا اماره این خواب غفلت بیدار بشود بابا جان این اماره بالسوء است بس است ول کن چقدر می خواهی زندگی کنی سنش هم رفته بالا «کان اول مقاما کان اول مقاماتها الیقظه» اولین مقامات می شود یقظه این اولین مقام است «و هی اول مراتب البدایات» اول یقظه است بیدار بشود آدم این ببینید این دهه محرم آدم را بیدار می کند چرا حالا چیز نمی کنیم ما چرا دوباره ول می کنیم خب بابا بیدار شدی چرا می گذاری می روی چرا دوباره می گذاری می روی پدرت در می اید تازه اگر گذاشتی رفتی از کجا معلوم بر گردی مثل حر بشوی از کجا معلوم شاید در آن بدبختی مردی شاید رفتی در قسوت قلب به محرم دیگر نکشی شاید به شب قدر آینده نکشی از کجا می دانی آخر «اذا تیقظت» اولش یقظه است «و اذا تیقظت» البته یقظه می دانند حالا یقظه خیلی ها بیدار می شوند نورهایی می بینید انواری را می بینند خواب های خوب می بینند امام زمانشان را در خواب می بینند اهل بیت را در خواب می بینند حضرت زهرا را می بینند بیدار می شوند حالا نباید آدم حواسمان را جمع کنیم می بینید توی خواب فکر می کند حالا چی شد نه بابا حالا تازه اول کارت است حالا امام زمان در خواب دیدی تازه اول دکان درست نکن تازه اول کارت است معمول این مکاشفات صوری مال اول راه است نباید آدم خیالاتی نباید آدم بشود «و احست ببعدها» بیدار می شود می فهمد که چقدر بدبخت است می فهمد چقدر مشکل دارد احست احساس می کند متوجه می شود که بابا مشکل دارد خوردنش خوردن درست حسابی نیست نگاه کردنش نگاه کردن درست حسابی نیست یا ابوالفضل خدا خودت چشم ما چشم نگاه ما خیلی ها برادرها خواهرها اماره بالسوء است نگاه های ما خودمان می گوییم ما که ماهواره نگاه نمی کنیم خب بله ماهواره نگاه نمی کنیم ولی همین تلویزیون خودمان را معلوم نیست چطوری است یادش به خیر برادرها ما دوران تجردمان تلویزیونمان را الحمد لله داده بودیم رفته بود با رادیو اخبار نمی دانید چقدر من راحت بودم باور کنید الان تلویزیون را گوش می دهم نمی گویم گوش نکنید ولی می خواهم بگوییم خیلی مفاسد دارد می خواهم بگوییم خیلی مفاسد دارد مفاسد بسیار زیادی دارد حواسمان را باید جمع کنیم یعنی فکر نکنید گناهان ما نگاه های ما پاک است سخن هایی که می گوییم و سخن های که گوش می کنیم فکر نکنید روی حوس نیست اصلا نباید فکر کنیم روی حوس نیست ما خودمان را نمی شناسیم بیدار نشدیم هنوز بیدار نشدیم هنوز «و احست ببعدها و اتباعها للشیطان» می فهمد که بابا دنبال شیطان می رود به قول چیز بود آن زنجیر کلفت را شیطان برای کی آمده کرده بود برای شیخ اعظم انصاری بعد گفته بود که برای من چی آمده کردی شیطان گفته بود تو زنجیر نمی خواهی تو خودت دنبال من می ایی بعضی ها خودشان دنبال یادش به خیر ما بچگی یک بزغاله ای داشتیم معذرت می خواهم این هر جا من می رفتم دنبالم می امد بعضی ها اینجوری هستند مثل بزغاله مثل من رو سیاه شما که گل هستید دنبال شیطان می دوند بعضی ها اینجوری هستند متاسفانه «و اتباعها للشیطان» دنبال شیطان می دود «و کونها» می فهمد که «تحت ولایته» یا ابوالفضل العباس تحت ولایت شیطان است شما راه شهدا را چجوری می کوبی چجوری جرات می کنی راه امام را چطوری می کوبی خب معلوم است تحت ولایت شیطان هستی راه نظام را راه ولایت چجوری می کوبی مشکل داری بابا جان تحت ولایت شیطان هستی به نظر من مشکل است خیلی باید حواسمان را جمع کنیم «و سلطنته» تحت سلطنت شیطان هستی وقتی اینجوری شد «تابت عن المخالفات» توبه می کند توبه می کند ببینید یقظه که آمد و فهمید و بیدار شد مرتبه دوم شروع می کند تاب پس یقظه مقام دوم را مقام اول یقظه است مقام دوم منجر می شود به توبه چی منجر می شود به توبه یقظه حالا سوال برادرها و خواهرها دقت کنند این یقظه از فروع معرفت است حواستان باشد چقدر معرفت خوب است یعنی ببینید یقظه یعنی معرفت پیدا کردن یقظه یعنی بصیرت پیدا کردن بصیرت پیدا کند انسان به گناهانش معرفت پیدا کند به عظمت خدا به راه خدا به نورانی بودن راه خدا و به ظلمانی بودن راه خودش بصیرت پیدا کند این یقظه از توابع بصیرت و معرفت و علم است لذا ببینید علم چقدر خوب است معرفت چقدر خوب است بصیرت ریشه سیر و سلوک معرفت و بصیرت است ریشه سیر و سلوک مثال بزنم برای شما برادرها خواهرها می گوید شما دیدید بعضی ها احترام مادرشان را رعایت نمی کنند احترام پدرشان را رعایت نمی کنند می دانید چرا چون معرفت ندارند معرفت ندارند یادتان هست هفتاد تا حق بود اگر اشتباه نکنم هفتاد تا حق بود حق پدر و مادر یا صد و چهل تا خلاصه قبلا گفتم این را ما یک دانه اش را رعایت شاید نکنم برادرها خواهرها معرفتمان ضعیف است نمی دانم بابا پدر و مادر چه کار کردند برای ما ما نمی دانیم ما متوجه نیستیم که بابا این که می گوید بابا تمام هستی ات و تمام دارایی ات مال پدر و مادرت است ما این را نفهمیدیم نچشیدیم برای همین بی ادبی می کنیم نسبت به پدر و مادر برای همین آن حقی که دارند کامل ادا نمی کنیم نوکری شان را نمی کنیم خوش اخلاق نیستیم با آن ها ایثار نداریم نسبت به آن ها بصیر و معرفت خیلی مهم است تابت این تابت می شود مقام چندم دوم «تابت عن المخالفات ثم خلطت عملا صالحا و آخر سیئا» توبه که می کند می افتد بلند می شود بعضی از کارهای خوب را انجام می دهد بعضی از کارهای بد را «فاخذت تحاسب» کارهایش قاطی می شود بعضی ها خوب است بعضی ها بد اینجا شروع می کند به محاسبه می شود مقام چندم سوم محاسبه مقام سوم است این ها بدایات است مقام سوم از بدایات می رسد به محاسبه محاسبه مال این است که اول بیدار می شود بعد توبه می کند پس اعمالش قاطی می شود بعضی ها خوب بعضی ها بد «تحاسب نفسها حتی غلبت حسناتها سیئاتها» محاسبه خیلی چیز خوبی است برادرها محاسبه اگر ادم حسابگر بشود یواش یواش خوبی ها بر بدیها غلبه می کند برادرها و خواهرها این که می بینید ما این که می بینید ما بدی هایمان خدای نکرده غالب است مال این است که محاسبه ما ضعیف است محاسبه سبب اگر حسابگر بشود آدم حسابگر بشود در اخلاق حسابگر بشوید توی عرفان حسابگر بشود اگر دیدید خوردی زمین حسابگر باش بگو ببین مال انجایی که شهوت رانی کردی ببین مال آنجا که بی ادبی کردی به پدر و مادر ببین مال آنجا که حق فلانی را خوردی ببین مال جایی است که فکر بد کردی در مقابل نسبت به برادر دینی ات حسابگر باید باشد ادم محاسبه کند محاسبه خیلی مهم است «تحاسب نفسها حتی» محاسبه سبب می شود «غلبت حسناتها سیئاتها و قلت موانع» موانع کم می شود مثل این آدم هایی که همه اش نماز جمعه ای هستند صبح نماز جماعت ظهر نماز جماعت شب نماز جماعت هیئتی هستند سر کار می روند دائم در خیرات هستند ولی یک کارهای اشتباهی هم دارند «و قلت موانعها فانابت» این را می گویند انابه انابه یعنی دائم می رود به طرف خدا یک زمان هایی که می خورد زمین از توبه بالاتر است انابه انابه یعنی تکثر در بازگشت قلبی برادرها و خواهرها دقت کنند توبه یعنی بازگشت عملی انابه یعنی تکثیر در بازگشت قلبی و عملی هم توبه در دلش هست هم انابه چقدر زیبا است «فانابت الی الحق» انابه به سوی خدا «ثم تفکرت» انابه سبب توبه سبب انابه می شود انابه سبب چی می شود زیاد پیش خدا رفتن تفکر باز می شود راه های فکر تفکر می شود مقام چندم پنجم می اید سراغ تفکر خیلی خوب است این تفکر تفکر «فیما یعینها» تفکر می کند چه چیزهایی کمکش می کند در راه خدا چه چیزهای که می زند او را زمین این فکر خیلی چیز خوبی است «ان الفکر یدعوا الی الخیر و العمل به» «تفکرت فیما یعینها و یرفع قدرها من الصالحات» تفکر که می کند مقامش نسبت به کارهای صالح و نیک زیاد می شود می رود بالا خیلی فرق است بین کسی که از روی اضطرار دنبال کار خوب می رود با کسی که از روی فکر دنبال کار خوب می ورد این خیلی مقامش بالاتر است می بینید یک کسی است طبیعتش می برد به طرف این مال قبلی ها است ولی این تفکر می کند با تفکر متوجه می شود اقا دروغ چقدر بد است خیلی عالی است «من نتائج التفکر تبلغ الی حد التذکر» وقتی تفکر کند در راه خدا ذکر ایجاد می شود مقام ذکر ایجاد می شود به به متذکر می شود به راه حق به راه خدا «و الانعاظ و الاعتبار بالعبره» عبرت می گیرد از وعظ ها متعظ می شود پند پذیر می شود ببینید برادرها پند پذیر می شود ما معمولا پدرمان یک چیزی می گوید ول می کنیم می رویم مادرمان استاد اخلاقمام ول می کنیم برادر دینی ما یک چیزی می گوید ول می کنیم می رویم نه بابا تفکر سبب می شود برویم سراغ تذکر و اتخاذ و اعتبار ثم: حالا حالا ببین چقدر زیبا می شود می رود سراغ چی اعتصام» هشتم می شود درست است اعتصام بله هفتم می شود؟ هفتم می رود سراغ اعتصام اعتصام یعنی چی برادرها وقتی که تفکر کرد بعد رفت سراغ ذکر ذکر یعنی حقیقت آن امور حقیقت کارهای خوب برایش چیز می شود اعتصام ریسمان خدا و ولایت چنگ می زند «فاعصتموا بحبل الله جمیعا» حقایق نوریه آن اعمال برایش منکشف می شود به به چقدر زیبا می شود دیگر نمی کند اعتصام پیدا می کند به به چقدر عالی است اعتصام پیدا می کند از تفکر می رود سراغ تذکر از تذکر اعتصام پیدا می کند دیگر نماز جمعه اش ترک نمی شود عاشق نماز جمعه می شود نماز جماعتش ترک نمی شود عاشق نماز جماعت می شود عشق پیدا می کند چون ولایت را در نماز جمعه می بیند ولایت را در نماز جماعت می بیند ولایت را در هیئت می بیند ولایت را در سرکار رفتن می بیند چقدر عالی می شود «تعتصم بالله و بحوله و قوته» اعتصام پیدا می کند به حول و قوه خدا ولایت ولایت الله ولایت وجه الله ولایت امام زمان امیرالمومنین ولایت پیدا می کند اینجا دیگر خیلی عالی است «فتفر الیه من کید الشیطان» دیگر عالی می شود بابا فرار دیگر برادرها ان اول متمایل بود به گناه این فرار می نکند از گناه فراری از گناه است به به چقدر عالی می شود چقدر عالی می شود فرار می کند از گناه بوی بد گناه تا طرف می خواهد غیبت کند یا علی مدد برو نگو نگو آقا من رفتم من نمی نشینم فرار می کند از گناه فرار می شود «فتفرو الیه من کید الشیطان» از کید شیطان فرار به سوی خدا می کند خیلی فرق است کسی که مثلا حالا می گوید بروم نماز یا نروم اخرش بلند می شود می اید یا نه عاشق نماز است برای این که فرار کند به سوی خدا عاشق نماز جمعه است حالا یک نفر هست مثل من بروم یا نروم نماز جمعه حالش را ندارم ای بابا ولش کن حالا یک دفعه دوستش زنگ می زند می گوید خیلی خب پاشیم بیاییم مثلا نه یک نفر عاشقانه می رود فرار می کند ثم این شد هشتم هشتم می شود فرار «ثم تحتاج» به به آقا واقع چه کار کردن این عرفا معجزه کردن بس است برای من همین را عرض کنم تا برسد به دهم ابواب باشد این یک دوره کردیم ابواب را ثم «تحتاج الی الریاضه» بعد حالا دیگر قدرت پیدا می کند ریاضت می دهد به نفسش این دیگر خیلی عالی است یعنی قدرت پیدا می کند به نفسسش چه کار می کند سختی می دهد بعضی ها برادرها خواهرها فکر می کنند ریاضت یعنی صوفیگری نه اولا ریاضت یادتان هست باب ریاضت خواندیم روایات دارد روایاتش را خواندیم ثانیا ریاضات شرعی داریم و غیر شرعی ریاضات غیر شرعی اصلا به درد نمی خورد اصلا ریاضت نیست فکر می کند ریاضت است مثلا طرف بگیرد روی میخ چهل سال روی میخ بخوابد خودش هم می شود میخ دیگر چجور ریاضتی است به درد نمی خورد نمی دانم به نظر من نمی دانم اینجور ریاضتی که برعکس بایستد داخل چاه بعضی از صفوی ها می ایستادن قرآن را در چاه به صورت بر عکس یا از درخت خودشان را آویزان می کردند ختم قرآن می کردند بی کار هستی آخر کجای شرع ما یک همچنین چیزی دارد آدم برعکس بشود داخل چاه قرآن البته حالا قران خواندنش خوب است در حال سختی ولی این کار این جور کارها به نظر حقیر اصلا لزومی ندارد درست نیست چرا کارهای روایت داریم در موردش مثلا در مورد ایستاده نماز خواندم ریاضت می کشیده پیغمبر اینقدر می ایستاده که خون می زده بیرون یا مثلا با طناب خودشان را می بستند به سقف برای این که نشسته نماز نخوانند ریاضت می کشیده غالب بوده به نفسش حا لا من نمی گویم شما ببندید ولی بالاخره روایت دارد این را اگر کسی انجام بدهد و من خودم هم اهلش نیستم نه حالش را دارم نه اهلش هستم حالا این خوب است آدم می گوید خوب است روایت دارد ریاضات شرعیه چی است همین روزه شما رساله را باز کن برادرها همین رساله می گوید روزه بگیرد تمام روزهای سال مستحب است روزه گرفتن الا سه چهار روز دو روز که حرام است دو سه روز هم که مکروه است همین بقیه اش دیگر مستحب است آدم روزه بگیرد خب این می شود ریاضت شرعی چقدر خوب است ریاضت شرعی چی است آقا نماز تا دلت می خواهد نماز بخوان پنجاه رکعت صد رکعت مستحب است خود نافله ها نافله ها مستحب است البته من نمی گویم یک دفعه آدم شروع کند صد رکعت که زده بشود نه یواش یواش اولش از نافله های ظهر مثلا دو رکعتش را بخواند بعد بکند چهار رکعت بعد بکند شش رکعت بالاخره یواش یواش ولی می شود رسید به جاهای بالاتر قدرت ببینید برادرها این ریاضت می دانید چرا قدرت ریاضت پیدا می کند چون به ولایت که رسید به اعتصام که رسید به فرار که رسید حقیقت نوری اعمال را می بیند به خاطر همین این قدرت پیدا می کند به ریاضت کشیدن و ما می توانیم ان شاء الله یواش یواش باید برویم ان شاء الله خدا هم می دهد می رسد به ریاضت «لتلطیف السر و بقدر لطافته» با تلطیف سر این ریاضت نورانی می کند آدم را پنجاه سال آدم نماز شب بخواند مثلا می گویند امام از پانزده سالگی نماز شبش اصلا ترک نشده چی می شود این همچنین کسی خب معلوم است می شود امام خمینی دیگر شادی روحش صلوات بر محمد و ال محمد اینجا می رسد به حالا ببینید ریاضت که کشید می رسد به سماع سماع صوفیه یک رقصی دارند آن صوفیه مال صوفیه است ولی عرفا سماع یعنی در عرفان در عرفان سماع خیلی زیبا است برادرها معجزه است ببینید چقدر زیبا است خدا پدر و مادر این عرفا را بیامرزد خدا رحمت کند امام را ما را با این ها آشنا کرد شادی روح امام و عرفایی که اصلش هم چهارده معصوم که ما را با عرفان آشنا کردن صلوات بر محمد و ال محمد این وقتی ریاضت می کشد لطیف می شود عاشق نماز می شود عاشق روزه می شود اصلا بدش می اید بخورد دیدید یک سری هستند سختشان هست روزه گرفتن خوب است با سختی می گیرد باز هم خوب است ولی یک سری هستند اصلا نمی تواند بخورد عاشق روزه گرفتن است این چه کار می شود سماع یعنی وعده خدا را که می شنود کیف می کند عشق می کند دستور خدا را می شوند به این که روزه بگیر حال می کند می گوید خدا یا شکر به من این ها را دادی «تلتذ بسماع الوعد» بعد وقتی خدا می گوید فلان کار را نکن به شدت با عشق تمام فرار می کند عاشق عاشقانه فرار می کند تلتذ لذت می برد با ریاضت که می کشد آدم به حقیقت امور دست پیدا می کند لذت می برد از نواهی خدا بعضی ها می گویند آقا ای بابا خدا چقدر سخت گرفته این نه این که خدا این چیزی نیست عاشقانه چیزهایی که خدا گفته نکن نمی کند بدش می اید از غیبت بدش می اید از تهمت از بوی تعفن غیبت و تهمت بیزار است عاشقانه مناهی خدا را ترک می کند این می شود سماع به به عجب چیزی سماع می رود به سماع «سماع الوعد و تتاثر بزواجر الوعید» از زواجر وعید «و تتاذی بالنقصان فتقرع ابواب الکمال عند نهایه البدایات» اینجا ابواب کمال را درشان را می زند در چیز برای این که در نهایات و رسیدن به نهایت بدایات می رسد به نهایت بدایات یعنی می دانید چی می شود حقایق و نهایت تمام آن بدایات را به آن دست پیدا می کند خیلی عالی می شود حقیقت توبه حقیقت خدمت شما عرض شود که سماع حقیقت ریاضت حقیقت تمام این ابواب می شود اخریش دست پیدا می کند چقدر عالی می شود حقیقت خدمت شما عرض شود تذکر حقیقت تفکر اخر بدایات تمام این حقایق دست پیدا می کند «القاطعه للعلائق» ریشه آن اماره بالسوء به خاطر علقه ها به دستور می داد ریشه علقه های اماره بالسوء کنده می شود ریشه اماره بالسوء از بین می رود به به چقدر عالی شد این می شود ابواب به حقیقت ابواب دست پیدا می کند چقدر زیبا یعنی به عبارت دیگر منازل برایش چی می شود مقام مقام می شود مستقر می شود چقدر عالی می شود این ها را خوانده بودیم برادرها این ها را خوانده بودیم «و هذاه کلها اصلاح قوی النفس التی هی الموانع» تمام شد من عرضم را تمام کنم این ها قوای نفسانی اش را اصلاح می کند موانع را برطرف می کند «و دفع شیطان الوهم» شیطان وهم و خیال چون برادرها ببینید ما چرا می رویم دنبال علائقمان وهم و خیال است وهم و خیال می گویم ای بابا بنشینیم خانه نماز جماعت می خواهیم چه کنیم بنشینیم گپمان را گپ زدن برایش لذیذ تر است ولی عشق یک چیز دیگر است عاشق این است که بیاید توی مسجد زودتر بیاید داخل مسجد دیرتر از همه برود زودتر از همه بیاید در مسجد عبادت کند توی مسجد که می اید مثل ماهی در اب است زنده می شود عاشق مسجد است ببینید چقدر زیبا است شیطان وهمش را «المسول زینه یا مسول زینه الدنیا» وهمی که حقه بازی می کند گول می زند گولش می زند زینت های دنیا را در مقابلش خوب جلوه می دهد «و لذه الشهوات للنفس» لذت شهوات را برای نفس خوب جلوه می دهد زیبا جلوه می دهد «و تمرینها للطاعه» ولی این ها می اندازد دور تمرین می کند برای طاعات «حتی تصیر لوامه» آن بدایات که تمام شد «فتدخل ابواب» اینجا داخل در این ها بدایات بود داخل چی می شود ابواب حالا ده تا باب باشد ان شاء الله به امید خدا که ده تا باب را این ده تا بدایات را عرض کردیم ده تا ابواب است بعد بعدش هم معاملات ان شاء الله برسیم به معاملاتی که داخلش هستیم الان این باشد ان شاء الله اگر خدا بخواهد زنده باشیم خدمت شما باشیم برای جلسه بعد
اما امشب مجلس ما مجلس کوفه است آقا اهل بیت به نظر حقیر می رسد که این چون روایتش هست که می گویند پرسیدن از امام زین العابدین که کجا به شما از همه بیشتر سخت گذشت فرمود شام هر چه می گذشت اهل بیت خیلی سخت تر می شد برایشان کوفه خیلی سخت بوده برادرها خواهرها برای اهل بیت خیلی سخت گذشته چون کوفه دستورداده بودند که شادی کنند بعد خدمت شما عرض شود که سرهای بریده را آوردند جلوی اهل بیت بعد سر بریده ابی عبد الله را عبید االله زیاد لعنت الله علیه توی تشت گذاشت انجا بود توی کوفه بود که با چوب خیزران به این لب و دندان اقا و سر بریده می زد خیلی سخت گذشت این زید ارقم می گوید من دیدم این ملعون زناکار این عبید الله زیاد لعنت الله علیه دارد با چوب خیزران هی می زند توی سر و دندان های ابی عبد الله زید بن ارقم از روات مشهور است اصحاب مشهور پیغمبر است می گوید گفتم نانجیب نزد من خودم دیدم پیغمبر می بوسید لب و دهان ابی عبد الله را و تمام بدن ابی عبد الله من خودم دیدم می بوسید گلویش را صورتش را تمام بدنش را من خودم دیدم در آغوشش می گرفت و می بوسید چرا اینطوری می زنی صحابی دیگر انس بن مالک آن هم بلند شد اعتراض گفت ابن زیاد چرا می زنی با چوب خیزران به سر بریده ابی عبد الله این جگر گوشه پیغمبر است من خودم دیدم تمام بدن و صورتش و پیغمبر می بوسید اعتراض ها بلند شد بعد یک چیز دیگر که ازهمه مشکل تر بود این بود که برای اهل بیت صدقه می اوردند توی کوفه این هم خیلی برای اهل بیت گران تمام شد یک چیز دیگر که از همه مشکل تر بود این کلام حضرت سکینه است که فرمود «غضوا ابصارکم» فرمود ای اهل کوفه به ما نگاه نکنید مگر نمی بینید اهل بیت حواسر هستند روپوش ندارند معجر ندارند ردا ندارند ام حبیبه می گوید دیدم این ها معجر ندارند گفتم شما از کجا آمدید گفتند ما اهل بیت پیغمبر هستیم از مدینه آمدیم می گوید رفتم همه روسری و معجر های که داشتم جمع کردم آوردم بعضی ها هم می گویند پرده های خونه اش را در آورد حتی تقسیم کردند بین اهل بیت اما برادرها یک روای دیگر هم چیز دیگری می گوید این هم چیز عجیبی است لا اله الا الله این هم خیلی چیز عجیبی است که می گوید زینب کبری سلام الله علیها در محمل بود دید که سر بریده ابی عبد الله را چون توی کوفه روی نیزه زدند آوردند جلویش بعد خانم صدای قرآن شنید نگاه کرد دید که سر بریده چه کار کرد.