دعای ندبهمتن

جلسه دعای ندبه صبح جمعه – 1401/07/29

متن جلسه

زیارت یا دعای ندبه؟

در‌مورد خصوصیات و مناقب حضرت زهراسلام‌الله‌علیها سخن می‌فرمودند. چقدر بحث صبح‌های جمعة ما خوب شد، اگر انسان به چهارده معصومعلیهم‌السلام معرفت پیدا کند یعنی همه چیز دارد. همیشه مردد بودم شب‌های جمعه زیارت بروم یا صبح جمعه دعای ندبه را داشته باشم! الآن با این بحث معرفتی فکر کنم همین جا بهتر است چون زیارت را انسان قبل یا بعدش هم اگر خواست می‌تواند برود ولی معرفت چیز دیگری است، ریشه معرفت است، مخصوصاً مناقب اهل‌بیتعلیهم‌السلام.

ام ابیها

چقدر زیبا می‌فرماید «البيضاءالعقل‏الاوّل»00[1] چون در جملات قبلی وقتی که حضرت زهراسلام‌الله‌علیها را معرفی می‌کرد یکی از جملاتش این بود «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ»[2] فرمود فاطمه الزهراسلام‌الله‌علیها، «فِيهَا مِصْبَاحٌ» فرمود یعنی «المحمّديّة البيضاء». چقدر زیبا می‌گوید مشکاه فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها است، مصابح محمدیه بیضاست، زجاجه علویه علیاست. یعنی زجاجه و مصباح در مشکاه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها هستند. حضرت زهراسلام‌الله‌علیها جسم طبیعی، ماده، طبیعت ساریه است که عقل کلی و نور کلی و نفس کلی در آن تجلی کردند لذا فاطمه کلمه جامعه است، ام ابیهاست یعنی هم عقل را دارد، هم نفس را دارد، هم طبیعت کلیه را دارد.

ریش و قیچی دست خداست

مدام می‌گوییم مگر می‌شود ما تجرد تام پیدا کنیم و تمام اسماء و صفات خدا در ما تجلی پیدا کند؟ چرا نمی‌شود! البته ما نمی‌توانیم ولی اگر آن‌ها یک نظر بکنند می‌شود. یعنی دنبالش بریم؟ بله، تعلقات ما هزاران هزار حجاب، به قول امام(ره) ما قعر چاه انانیت هستیم. واقعاً همین است ولی مسئله اینجاست که اگر تلاش کنیم آرام آرام می‌توانیم این تعلقات را بکنیم، آن‌ها خودشان گره را باز می‌کنند، امیرالمومنینعلیه‌السلام یک فوت می‎کند کار تمام می‌شود «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»[3] خدا فوت می‌کند کار تمام می‌شود. شما نماز شب، عبادات، هیئت، درس، کار و … همه این‌ها را ادامه بدهید اما فوت کردن آن با خدا «الدعا لک و الاستجابت لی»، اجابت برای خداست، خدا درستش می‌کند. نگویید من با این همه گناه چه زمانی می‌توانم؟ بله ما نمی‌توانیم اما خدا که می‌تواند. الآن ما این همه عمر کردیم حالا بعضی‌ها بیست سال، بعضی‌ها سی سال، بعضی‌ها پنجاه سال، بعضی‌ها مثل من صد سال، خلاصه همگی پیر شدیم. در این عمری که داشتیم پیشرفتی که خدا لطف کرده چه کسی به ما داده، خودمان گرفتیم؟ من خودم را می‌گویم، من غلط کردم. به خدا جز گناه هیچی نداریم، خدا درست می‌کند، ما خراب می‌کنیم. خدا ما را مسجد می‌آورد، حال ما را جا می‌آورد، ما را راحت می‌کند اما ما دوباره خرابش می‌کنیم لذا ما جز خراب کردن کاری نداریم. بنابراین ما کاری نکردیم بلکه ما فقط خراب می‌کنیم ولی خدا هزاران هزار بار درست کرده است. حالا که هزاران هزار بار خدا درست کرده پس کار آخر هم می‌کند یعنی ان‌شاءالله فوت آخر هم می‌کند. «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» در آدم فوت می‌کند، ما هم ان‌شاءالله آدم هستیم. آدم یعنی جسم خاکی، جسم خاکی هم که همه دارند، الحمدلله به همه دادند و این مشترک است چشم و گوش و … . می‌گوید «چشم چشم دو ابرو دماغ و دهان یه گردو» این را که همه داریم. این شعر را قدیم می‌خواندند یادم نیست تلویزیون بود، کجا بود. خلاصه این کله و این بدن و این خاک را همه داریم البته خدا داده لذا برای ما هم نیست، برای خداست پس خودش هم درست می‌کند. به قول میرزا اسماعیل خدا رحمتش کند می‌فرمود ریش و قیچی دست خودت. ریش یعنی قابلیت، قابلیت هم به قول محی‌الدین برای خداست. قیچی یعنی فاعلیت، اسماء و صفات هم که برای خداست پس همگی دست خداست. دل را چه کسی باید بشکند؟ خدا «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ‌»[4]. چه کسی باید تجلی کند؟ خدا. پس خدا خودش به موقع درست می‌کند، شما کار خودت را بکن، شما راهت را برو، نترس؛ اگر درست نکرد بیایید یقه من را بگیرید. همه چیز درست می‌شود چون آن‌ها سرورند، چون آن‌ها صاحب هستند، چون آن‌ها همه چیز دارند.

از خدا چه می‌خواهید؟

این‌ها را من می‌گویم بعضی‌ها می‌گویند غلو می‌کند در‌حالی‌که خدا خودش فرموده «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، خدا خودش فرموده «اعوذبالله من الشیطان الرجیم فعلموا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»[5] به طرف توحید ذاتی بیایید. خودش فرموده من چه‌کار کنم؟ ما هم حرف خودش را می‌گوییم. به نظر من این دنیا ارزش هیچ چیز دیگری را ندارد لذا فقط خودش یعنی توحید خوب است. دیشب سید بزرگواری می‌گفت شما از خدا چه می‌خواهید؟ گفتم هیچی فقط خودش را می‌خواهم، خودش از همه بهتر است. چرا خودش از همه بهتر است؟ چون همه چیز درونش هست لذا خدا که بیاید همه چیز درست می‌شود.

همه چیز درست هست

البته درست می‌شود ندارد بلکه همه چیز درست هست. ما خدا را نداریم لذا خدا را درست کن، همه چیز درست هست. اسم اعظم که می‌آید می‌بینی همه چیز خود به خود درست هست، تمام کارهایت حل می‌شود، همه چیز حل می‌شود. ریش و قیچی دست خود خداست، «مال بد بیخ ریش صاحبش» مال بد منم شما که گل هستید، ریش صاحبش یعنی امیرالمومنینعلیه‌السلام، یعنی پایین پای حضرت علیعلیه‌السلام، پس ما کف پای حضرت علیعلیه‌السلام هستیم. خیلی خوبه که کف پای حضرت علیعلیه‌السلام هستیم، چه چیزی بهتر از این می‌خواهیم؟ آقا بالا سر ماست.

علویه العلیا

بنابراین زجاجه را می‌گوید علویه العلیاست. چرا می‌گوید زجاجه، حضرت علیعلیه‌السلام است؟ چون به او نگاه کنی خدا را می‌بینی «ذِکرُ عَلِی عِبَادَة»[6]  «من رآني فقد رأى اللّه من رآني فقد رأى الحقّ»[7]. حاج ابراهیم خوب می‌خواند «خاک کف پای تو هستم یا علی» شعر قشنگی است، البته من بلد نیستم. بنابراین محمدیه البیضاء پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است که همان مصباح است، زجاجه هم که علویه العیا امیرالمومنینعلیه‌السلام است، همة این‌ها در مشکاه هست، در طبیعت ساریه است.

طبیعت ساریه

طبیعت ساریه یعنی نوری که در این دنیا هست، به هیچی تعلق ندارد بلکه کلی است. این نوری که کلی است عقل کلی و نفس کلی و خدا و اسماء و صفات همگی در آن تجلی می‌کند. البته ما هم داریم ولی خبر نداریم، کاری ندارد خبر داشته باش، همین که ذکر می‌گوییم، سینه می‌زنیم. برای چه سینه که می‌زنیم؟ برای‌اینکه خدا حجاب را بردارد. به قول میرزا اسماعیل خدا رحمتش کند پرده قلب را کنار بزند «بَقِيَّةُ اللهِ‌ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»[8] امام‌زمانعج می‌آید، یا بالاتر از امام‌زمانعج «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[9] می‌آید. «نزلت فى المشكوة الزّهرائيّة»[10] بنابراین حضرت زهراسلام‌الله‌علیها جامع است، جامع حضرت علیعلیه‌السلام و پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم است «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها» سپس از حضرت زهراسلام‌الله‌علیها، امام حسن و امام حسین‌علیهما‌السلام می‌آید «نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ».

چرا به بیضا عقل اول می‌گوید؟

چون آیه نور را تفسیر می‌کند می‌گوید بیضا عقل اول است. در اینجا آقا سِری را بیان کرده که به هر کسی این اسرار را نمی‌گویند. خدا آقای خلخالی صاحب این کتاب را رحمت کند که ما را مهمان این غذاها کرده، مرد بزرگی بود. البته این خلخالی با خلخالی که موادی‌ها را می‌کشت، خوب هم کار کرد چون امام(ره) فرمود خوب کار کرده فرق دارد. خلخالی واقعاً خیلی عالی کار کرد، به نظر من اگر در قوه قضاییه این‌طور آدم‌ها را بیاورند کار مملکت درست می‌شود. ولی این خلخالی عارف بود. ایشان می‌گوید بیضا عقل اول است. چرا به بیضا عقل اول می‌گوید؟ حضرت می‌فرماید بیضا سِری است. در سیر اسماء و صفات خودش این‌طور می‌گوید «فانّه مركز العماء» عماء یعنی کوری، اینجا یعنی تاریکی، سیاهی، ظلمت. البته عما در اینجا به معنای ظلمت نیست. «و اوّل منفصل من سواد الغيب و هو اعظم نيّرات فلكه» چون وقتی شما به سمت اسماء و صفات می‌روی آن‌قدر اسماء و صفات عظیم هستند که انسان تو سیاهی می‌رود مثل‌اینکه ظلمت است ولی سیاهی که زیباست مثل شب؛ چقدر زیباست، یک عطری دارد. نور سیاه هم داریم، ظلمت‌هایی پایین این هست ولی این آن نور نیست بلکه نوری است که از همه انوار حتی از نور سفید هم بالاتر است که آن سیاهی است، عماست و دیگر آدم چیزی نمی‌بیند، اصلاً آدمی نمی‌ماند، منی نمی‌ماند بلکه همگی اسماء و صفات می‌شود. اولین نقطه روشنایی که چشم ما باز می‌شود عقل اول است به همین دلیل به او بیضاء می‌گوید، لذا نور بیضاء یعنی عقل اول. عقل یعنی مدرک، این عقل اسماء و صفات خدا را درک می‌کند، اهل‌بیتعلیهم‌السلام را درک می‌کند، همه را درک می‌کند به همین دلیل به او بیضاء می‌گویند. به همین دلیل می‌گوید بالاترین نوری که با خدا بود، اولین مخلوق یعنی نور عقل.

بالاتر از سیاهی رنگی نیست

چرا بالاتر از آن نور ندارد؟ نور دارد ولی به سیاهی می‌زند چون بالاتر از سیاهی رنگی نیست. به سیاهی می‌زند چون در آنجا هیچ تعینی ندارد، هیچ سبقه‌ای ندارد، سبقت الله است «سبقت الله التی فطر الناس علیها»[11] چشمتان را که می‌بندید، وقتی ذکر می‌گویید حالت سیاهی بدست می‌آید، این چیز بدی نیست بلکه خوب است، انسان محو می‌شود، حالت محوی برای انسان پیدا می‌شود. البته بعد از محو شدن سهوی برای او پیدا می‌شود که سهو بعد از محو می‌شود. سهو یعنی بیداری. سیاهی که انسان محو می‌شود یک دفعه می‌بیند هیچی نیست حتی خودش هم دیگر نمی‌بیند به این سیاهی محو می‌گویند که به آن پرده عما می‌گویند، حجاب بین خدا و اهل‌بیتعلیهم‌السلام و ما. اما انسان از سهو که بیدار بشود عقل تجلی می‌کند، اول چیزی که خدا آفریده عقل است، آنجا ادراک می‌آید. عقل یعنی اولین چیزی که وجود خارجی پیدا می‌کند، اولین چیزی که ظهور پیدا می‌کند، بروز پیدا می‎کند، از عالم وجوب در عالم امکان ظهور و بروز پیدا می‌کند.

تفسیر آیه نور

برای آیه سی و پنج سوره نور پنج تا تفسیر از اهل‌بیتعلیهم‌السلام نوشتم، البته وقت نکردم کل تفسیر آن را بنویسم. اگر خدا بخواهد و زنده باشیم الباقی آن را هم می‌نویسم و ان‌شاءالله همه را با هم می‌خوانیم. باید چندتا تفسیر را با هم بخوانیم چون این آیه خیلی مهم است. این آیة نور، آیة نور آیة کشف است و مستحب است هفتاد بار کنار وجه الله آن را بخوانیم مثلاً زیارت حضرت معصومهسلام‌الله‌علیها می‌روید مستحب است هفتاد بار آن را بخوانید. زیارت امام رضاعلیه‌السلام می‌روید مستحب است هفتاد بار آن را بخوانید. آیة کشف است، چیزهایی انسان می‌بیند که دیگران نمی‎بینند. کشف چیز بدی نیست، کشف خوب است.

تفسیر اول

می‌گوید مشکاه نور علم است، در روایت مبارکه از امام صادقعلیه‌السلام نقل شده یکی از معانی مشکات یعنی نور علم. مصباح یعنی سینه پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ» این سینة پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است. یعنی نور علم در سینة پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، سینة پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چیست؟ وجه الله است. سپس می‌فرماید «الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ» زجاجه سینة امیرالمومنینعلیه‌السلام  است. در این روایت زجاجه را می‌گوید سینة امیرالمومنینعلیه‌السلام است. «لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ» یعنی این نور یهودی و مسیحی نیست «نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ» یعنی امام بعد از امام.

تفسیر دوم

اما تفسیر بعدی این است که «نُورِهِ» یعنی حضرت محمد بن عبداللهصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ» مشکاه یعنی سینة پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. مصباح یعنی نور علم، یعنی نبوت پس «فِيهَا مِصْبَاحٌ» یعنی در سینة پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نور علم و نور نبوت را گذاشتند. زجاجه هم در سینة حضرت علیعلیه‌السلام تجلی کرده است. «شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ» در اینجا شجره را به حضرت علیعلیه‌السلام تفسیر کرده است. «لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ» یعنی یهودی و نصارانی نیست. «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ» یعنی نزدیک است که علم از دهان مبارک امیرالمومنینعلیه‌السلام خارج شود ولو سخن نگفته باشد، یعنی علم می‌جوشد. حضرت سختش بود چون کسی را نداشت که به او بگوید. اگر تو این زمان بود خیلی خوب بود، الآن منبر می‌گذاشت تمام عالم حرف‌های حضرت را گوش می‌داد ولی آن زمان فدایش بشوم مظلوم و غریب بود. «یکاد العلم یخرج من الامام» سپس می‌فرماید «قبل ینطق علی بها» «نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ» هم امام بعد از امام می‌شود. تفسیر سومی و چهارمی و پنجمی هم بماند.

ذکر مصیبت

توسل امروز ما به امام حسن مجتبیعلیه‌السلام است. مظلومیت خیلی سخته امام حسینعلیه‌السلام این‌طور مظلوم نبود. مثلاً نانجیب می‌گفت می‌خواهم دست و پای آقا را ببوسم اما سر آهنی عصا را که زهرآگین کرده بود به ران آقا فرو کرد لذا آقا را مجروح کرد ببینید چقدر آقا مظلوم بود. یا مثلاً همسر آقا در منزل نه بار به حضرت زهر داد. اما امام حسینعلیه‌السلام همسر خوبی مثل رباب دارد که یک سال در کربلا ماند تا جان داد. وقتی نانجیب با چوب خیزران به لب و دندان ابی عبداللهعلیه‌السلام می‌زد، رباب چنان شجاع بود که دوان دوان رفت، سر بریده را برداشت روی سینه گذاشت و فرمود نانجیب نزن چون پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این لب و دهان را می‌بوسید. رباب زن خوبی بود ولی برای امام حسنعلیه‌السلام بمیرم. خیلی سخت است آدم همسرش این‌طوری باشد، جهنم می‌شود، نه بار به آقا زهر داده، آخرین بار هم راوی می‌گوید آقا صدا زد زینبم، تشت بیار. وقتی آقا تشت زیر حلق مبارک برد لخته‌های خون سرازیر شد. راوی می‌گوید گفتم آقا جان این‌ها چه هستند؟ این چه حالی است که شما دارید؟ اقا جان فرمود این‌ها پاره‌های جگر من هستند. گفتم آقا چرا مداوا نمی‎کنید؟ آقا فرمودند این نهمین بار هستش که به من زهر دادند لذا دیگر فایده‌ای ندارد، یعنی من رفتنی هستم. بنی هاشم آقا را تشیع جنازه کردند. نانجیب دستور داد تابوت حضرت را تیر باران کنند. بنی هاشم متوجه شدند روی دستانشان خون می‌ریزد لذا تابوت را زمین گذاشتند. امام حسینعلیه‌السلام چوبه‌های تیر را بیرون می‌کشید. راوی می‌گوید تیرها را شمردم، امام حسینعلیه‌السلام هفتاد چوبه تیر از بدن امام حسنعلیه‌السلام در آورد. خدا را شکر آقا جان امام حسینعلیه‌السلام بالا سر شما بود چوبه‌های تیر را در آورد اما آقا کربلا … .

 

منابع

[1]– صالح موسوى خلخالى، شرح مناقب محيى الدين عربى، ج1، ص178

[2]– سوره مبارکه نور، آیه35

[3]– سوره مبارکه ص، آیه72

[4]– منية المريد، الشهيد الثاني، ص123

[5]– سوره مبارکه آل عمران، آیه18

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»

[6]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج36، ص370

[7]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج61، ص235

[8]– سوره مبارکه هود، آیه68

[9]– سوره مبارکه غافر، آیه16

[10]– صالح موسوى خلخالى، شرح مناقب محيى الدين عربى، ج1، ص176

[11]– «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» – سوره مبارکه روم، آیه30

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − سیزده =

دکمه بازگشت به بالا