
حقیقت علمی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم
حقیقت علمی چهاردهمعصومعلیهمالسلام اینجاست. عین ثابت پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم تمام اعیان ثابته را در خارج ایجاد میکند یعنی حقایق علمی من و شما و عالم و زمین و آسمان همگی بهوسیله عین ثابت پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم است یعنی حقیقت علمی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نزد خدا در عالم خارج ایجاد شده است. «أبِ الأکوان بفاعِلیّة».[1] پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به ما هستی داده البته خدا داده و مسلم است که خدا فاعل است ولی خدا وسیله میخواهد که پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و چهاردهمعصومعلیهمالسلام و اهلبیتعلیهمالسلام وسیله خدا هستند لذا بهوسیله حقیقت علمی یعنی چهاردهمعصومعلیهمالسلام ما را در عالم خارج ایجاد کرده است لذا میفرماید «أبِ الأکوان بفاعِلیّة».
وجود فقری
به حقایق عقلی ما که در خارج ایجاد شده اعیان خارجیه، اکوان میگویند. اکوان یعنی کون، وجود. منظور از کون و وجود یعنی وجود فقری چون وجود ما برای خودمان نیست، ما هیچی نداریم، ضعیف هستیم، آیه هستیم «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ».[2] خوبه که فقیر هستیم چون این بهتر است که خدا فاعلیت کند، خدا تمشیت کند اما ما میخواهیم خودمان تمشیت کنیم. امام میگوید به خدا قسم تا زمانی که خودت خودتی، خودت میخواهی به جایی برسی به هیچ جا نمیرسی پس نوکری کنیم و شبها عبادتی داشته باشیم.
احدیت مطلقه
اهلبیتعلیهمالسلام مقام احدیت مطلقه را دارند. احدیت مطلقه یعنی وجود لا بشرط. یکی از معانی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»[3] یعنی وجودت را لا بشرط کن. مگر بیکار هستی که جای خدا بنشینی؛ خدایا من را اینطوری کن، من را آنطوری کن، من را فلان کن. امام زینالعابدینعلیهالسلام میفرماید «اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدُ»[4] هر چه از دوست رسد نیکوست. مگر بیکاری که جای خدا نشستی لذا تو راهت را تشخیص بده، عبودیتت را بکن، نوکریت را بکن. ببین چطور باید بروی؟ چطور کامل میشوی؟
تکبر مخصوص خداست
میگوید «ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیدهایم از این اختیارها» اینکه شاعر اینطور گفته بالاخره همه سر به زیر میشوند اما چرا اینجا میگوید؟ چون بعضیها در جهنم اینطوری میشوند یعنی سرکشی میکنند آن وقت خدا روز قیامت آنها را جهنم میبرد و با آتش سر به زیرشان میکند لذا همه باید سر به زیر بشوند چون متکبر فقط خداست، تکبر فقط برای خداست چون بزرگ است باید تکبر کند.
خدا همه کاره است
امام(ره) هم با آن عظمتش هیچ کاره بود، خودش نمیتوانست کار کند. «این همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود» امام(ره) هم خودش کاری نتوانست بکند. امام(ره) گفت جنگ جنگ تا پیروزی اما به زور جام زهر را به او دادند بعد هم معدهاش تکه تکه شد. کاری نتوانست بکند، اصلاً امام(ره) نمیخواست صلح کند. پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم همینطور بود یعنی نتوانست همة مردم را هدایت کند. قرآن میفرماید یا رسول اللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم چرا وقتی مردم هدایت نمیشوند خودت را اینقدر به سختی میاندازی؟ « إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ».[5] پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم تو هم نمیتوانی هر کسی را که بخواهی هدایت کنی فقط خداست که همه را هدایت میکند. لذا اینها را دست خدا بگذاریم، نمیتوان به خدا زور گفت. اگر هم دعا میکنی چون خدا خودش میخواهد مستجاب میشود. خدا میخواسته حالا با دعا و … بروی. لذا خدا هر چه بخواهد همان است اگر بخواهد ما را سر بزیر میکند، اهل گریه میکند. انسان باید تسلیم باشد «مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ رَاضِیَهً بِقَضَائِکَ»[6].
وجود لا بشرط مقسمی
همة ما باید مظهر احدیت مطلقه بشویم. همة ما یک وجود لا بشرط مقسمی داریم اما بعضیها بعد از اینکه چهارصد، پانصد هزار سال در جهنم میسوزند میروند، بعضیها هم مثل امام(ره)، عرفا، علما، بزرگان در اینجا پاک میشوند. خواجه عبدالله میگوید همه از آخر میترسند من از اول. همهاش برای خداست.
پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم از خودش چیزی ندارد
از اینکه در مقابل نقشة خدا، نقشه بکشیم خجالت نمیکشیم؟ ما چهکاره هستیم؟ ما چه داریم؟ آدم باید یک چیزی داشته باشد تا اینکه خودش بخواهد نقشه را بکشد. ما هیچی نمیدانیم. پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم تمام اکوان را در فاعلیت و در عالم عقول و در اعیان خارجیه ایجاد کرده و حقیقت عقلی همة عالم را پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم داده یعنی خدا بهوسیله پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم داده بنابراین پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم هر چه دارد برای خداست و از خودش چیزی ندارد. لذا علیاللهیها حسابی بیخود میگویند چون هر چه هست برای خداست. «این همه آوازهها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود». «أبِ الأکوان بفاعِلیّة» خدا ریشة تمام فاعلیتها را در دست پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و چهاردهمعصومعلیهمالسلام گذاشته البته خودش کنار ننشسته بلکه خودش بالاترش را دارد.
اسم اعظم با ماست
برادران و خواهران اسم اعظم یعنی ما همه چیز داریم و همه چیز خوب است، فقط باید ببینیم که خوب است. اسم اعظم با ماست. ما همه چیز داریم معلوم میشود که خوب است. فقط باید ببینیم که از خداست «لا حول و لا قوه الا بالله». خدا میرزا اسماعیل را رحمت کند میفرمود لا حول یعنی بدن، قوه یعنی روحی که در آن هست «هو»، الا بالله یعنی چیزی برای ما نمیماند. هم حول بدن و هم چیزی که داخل آن است قوه «بشنو از نی چون روح، هو» هر چه میخواهی به او بگو اما همهاش خودش است. ما را سرکار گذاشتند، فکر میکنیم یک کاری کردیم درحالیکه دست خود خداست. روایت میفرماید مومن به جایی نمیرسد مگر اینکه راضی شود و همه چیز را از خدا ببیند. لذا نقشه برای خداست.
پدر و مادر همه عالم
خیلی زیبا میگوید «أبِ الأکوان بفاعِلیّة» حقایق عقلی ما که فاعل ماست پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم است. «و أمِّ الإمکان بقابلیّة» قرآن در مقام احدیت مطلقه یک حقیقت دارد. یک حقیقت پاییینتر قرآن در اعیان ثابته است، یک حقیقت پایینتر قرآن در عالم اقلام نوریه است؛ قلمهای نوری در عالم عقل است، یک حقیقت پایینتر قرآن در عالم ارواح نوریه است. ارواح یعنی نفس که نفوس میشود. «و أمِّ الإمکان بقابلیّة» یعنی تمام قابلیتها در عالم نفس از پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم است یعنی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم مادر و هم پدر ماست. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ»[7] یکی از معانی آن یعنی حضرت علیعلیهالسلام و پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم مادر و هم پدر ما هستند.
فرق نفس با عقل
فرق نفس با عقل چیست؟ نفس همان عقل است. همة عالم را اداره میکند، عالم وجود خودمان را اداره میکند. عقل از عالم بالا میگیرد اما نفس مقداری پایینتر است. روی نفس مینویسد، نفس هم در بدن و در عالم ماده و در عالم مثال و … پیاده میکند. لذا پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم نفس را میدهد و هم عقل را، همه چیز دست اوست. هم قابلیت و هم فاعلیت را پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم میدهد. چهاردهمعصومعلیهمالسلام هم همین است.
تجلی اعلای خداوند
میفرماید «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى»[8] مثل اعلی خداوند، نمونه اعلی خداوند. نمونه یعنی تجلی، مثل یعنی تجلی. تجلی اعلای خداوند، یعنی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم بالاترین تجلی خداست. لذا در سوره الرحمن میفرماید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ»[9] ذوالجلالِ والاکرام صفت برای وجه است. یعنی وجه خودش ذوالجلال و الاکرام است، یعنی خدا تمام اسماء و صفات را به او داده البته در مقابل خدا هیچی ندارد ولی در مقابل خلق همه چیز دارد. ذوالجلال و الاکرام یعنی هم اسماء جمالیه و هم اسماء جلالیه لذا همه را دارد. حواسمان را جمع کنیم همه را به حضرت علیعلیهالسلام داده اما خودش بالاترش را دارد چون خدا مثل ما نیست. وقتی من هزار تومان به کسی میدهم جیبم خالی میشود اما خدا اینطوری نیست. وقتی که خدا میدهد یعنی تجلی آن را به پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم میدهد لذا هر چه هست برای حق جل و اعلاست.
ما مسلمان هستیم
بچه هیئتی نشویم بگوییم حضرت علیعلیهالسلام خداست. «لا اله الا الزهرا، لا اله الا العلی». ما بچه هیئتی نیستیم بلکه ما مسلمان هستیم. بله آدم از حال که میرود به من ربک، من نبیک حسین میگوید. آدم از حال که میرود چرت و پرت میگوید ولی وقتی عقل داشته باشم روایت میفرماید من ربک را الله ربی بگو. چرا از خودت دین درست میکنی؟ بگو الله ربی، من نبیک بگو محمدصلیاللهعلیهوآلهوسلم، به امام که رسید بگو حضرت علیعلیهالسلام جانم فدایش.
ریشه خداست
خدا همة عالم را به حضرت علیعلیهالسلام داده البته نه اینکه خودش ندارد بلکه تجلی آن را به حضرت علیعلیهالسلام داده، اسم است اما ریشه خداست «من عبد مسمی بایقاع اسم علیه».[10] ما نوکر چهاردهمعصومعلیهمالسلام هستیم، آنها ارباب هستند ولی خدای ارباب خداست، فوق همه چیز خداست. «المثل الأعلی الإلهی»، «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ» در آخر میفرماید «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»[11] یعنی اسم هم همه چیز دارد ولی خدا بالاتر است چون هر چه اسم دارد برای خداست. پس انسان مثل اعلاست.
ما هیچی نداریم
یادش به خیر حاج آقای اعتمادی روحانی خیلی خوبی بود، چهره پیامبری هم داشت، روحانی خیلی نورانی بود. سنش خیلی زیاد بود در آن زمان پانزده الی شانزده سالم بود که ملازمش بودم چون مسجد کسی نمیآمد. چهارتا پیرمرد بودند که شکر خدا ما هم جوان و نوجوان بودیم. خلاصه ملازمش بودیم و از مسجد تا خانه خدمت ایشان بودیم. گاهی از من سوالاتی میپرسید البته من سوادی هم نداشتم. میپرسید چرا خدا همه چیز را به اهلبیتعلیهمالسلام داده ولی ما هیچی نداریم؟ مسأله اینجاست که اهلبیتعلیهمالسلام همه چیز را به ما میدهند چون آنها بخل ندارند. اصلاً دلیل اینکه خدا همه چیز را به آنها داده این است که اهلبیتعلیهمالسلام ذرهای بخل ندارند، جود مطلق هستند، سخاوت مطلق هستند، عطای مطلق هستند، وهابیت مطلق هستند، عشق مطلق هستند، هستی مطلق هستند، همه چیز هستند. پس همان بهتر که به اهلبیتعلیهمالسلام دادند چون آنها ظرفش را دارند اما اگر به من میدادند چپ میکردم، ما اهلش نیستیم. دو هزار به ما بدهند تکبر ما را میگیرد چون ما ظرفیت نداریم. پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم مثل باد بهاری بود اگر در روز هفتاد هزار درهم میآمد شب همه را خرج میکرد اما ما هفتاد هزار درهم داشته باشیم در بانک میگذاریم، برج درست میکنیم، ماشینهای فلان و بیسار میخریم. ما ظرفیت نداریم ولو دو هزارش هم به فقرا میدهیم.
منیت را کنار بگذاریم
میخواهم عرض کنم نترسید اهلبیتعلیهمالسلام همه چیز را به ما میدهند فقط شرط خیلی سختی دارد شرط آن این است که منیت را کنار بگذاریم «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»[12] شرطش این است که منیت نداشته باشیم. استادم، دوستم دستت را میبوسم، نوکرت هم هستم. پسرم، دخترم، پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، هم وطنم همه چیز دارند و همه از من بالاتر هستند. علما، مراجع، رهبر همگی از من بالاتر هستند. مگر بیکاریم که علو و منیت داشته باشیم لذا هر چه به تو میگویند گوش کن، نوکری کن، عبد باش، منیت را کنار بگذار، خودیت را کنار بگذار. شرطش این است، سخت هست ولی آرام آرام باید این راه را برویم. این خیلی مهم است که انسان بتواند منیت را کنار بگذارد یعنی اگر فرزندش حرف حقی زد چشم بگوید، همسرش حرف حقی زد چشم بگوید، پدرش، مادرش، دوستش، خواهرش، عالم مسجد محلش، مرجع تقلیدش هر کسی حرف حقی زد چشم بگوید.
تواضع بالاترین راه
بزرگورای به من میگوید دعا کن علم من زیاد شود. چهکار کنم؟ چه ذکری بگویم؟ چه نمازی بخوانم؟ بله راههایی گذاشتند ولی بالاترین راه علم این است که انسان در درس تواضع داشته باشد. استادی ولی اگر شاگردان حرف بهتری زدند ولو استاد هم هستی گوش کن و بگو چه حرف خوبی زدی یا اگر اشتباه میکنند بگو به نظر من دارید اشتباه میکنید در واقع نرمش داشته باش. امیرالمومنینعلیهالسلام میفرماید عالمترین شما کسی است که از هر کسی هر چیزی را که دارد یاد بگیرد. ما که چیزی نداریم لذا باید وجودمان در حال تغییر و تحول باشد.
منابع
[1]– صلوات و مناقب چهاردهمعصومعلیهمالسلام، محیالدین ابن عربی
[2]– سوره مبارکه فاطر، آیه15
[3]– سوره مبارکه اخلاص، آیات1-4
[4]– أربع رسائل كلاميّة، الشهيد الأول، ص229
[5]– سوره مبارکه قصص، آیه56
[6]– فرازی از زیارت امین الله
[7]– علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج1، ص127
[8]– سوره مبارکه روم، آیه27
[9]– سوره مبارکه الرحمن، آیه26-27
[10]– اشاره به روایت (مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ)
الكافي- ط الاسلامية الشيخ الكليني، ج1، ص87
[11]– سوره مبارکه الرحمن، آیه28
[12]– سوره مبارکه قصص، آیه83