
متن جلسه
اولین مظهر تمام اسماء و صفات
نکتهای که در اینجا عرض کردیم این بود که پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را به عبدِ الله تسمیه کردند چون پیامبر اولین مظهر تمام اسماء و صفات است. بقیة حقایق عالم، بهرهای از الله دارند و مثل پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نیستند یعنی کم و زیاد است بنابراین اولاً و بالذات پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم این مقام را دارد سپس چهاردهمعصومعلیهمالسلام به تبع این مقام را دارند که بعد از چهاردهمعصومعلیهمالسلام تقسیم اسماء و صفات خدا کم و زیاد میشود یعنی یکی بیشتر مظهر جمال است، یکی بیشتر مظهر جلال است، یکی بیشتر مظهر حی است، یکی بیشتر مظهر قدیر است، یکی بیشتر مظهر علیم است لذا ببینید انسانها چقدر مختلف هستند. مثلاً بعضیها در علم خیلی قوی میشوند، بعضیها در معنویت خیلی قوی میشوند، بعضیها در حیات و بعضیها در قدرت و … لذا اسماء و صفات خاصی در هر کدام از آنها تجلی میکند. بنابراین سِر اینکه لقب مبارک پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم عبدِ الله است این است که هم اشرف انبیاء هستند، هم اشرف کائنات هستند.
انسان کامل دو جهت دارد
اما نکته دوم که خیلی مهم است این است که گفتیم انسان کامل و پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم دو جهت دارد؛ هم جهت الوهیت و اسماء و صفات خدا را در خودش جمع کرده و هم جهت عبودیت و اکوان و حدوث و کائنات را یعنی مظهریت دو وجهه را در خودش جمع کرده لذا عبودیت و ربوبیت هر دو در پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هست که این مسئله خیلی مهمی است. پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم از تمام عالم برای خلافت شایستهتر است چون هر دو جهت را دارد. عقل به تنهایی صلاحیت خلافت خدا را ندارد. عقول، ارواح، ارواح مقدسه به تنهایی صلاحیت خلافت را ندارند، نفوس ندارند، عوالم ملک ندارند. عوالم الوهیت، اسماء و صفات هم به تنهایی صلاحیت خلافت خدا را ندارند بهخاطر اینکه فقط عالم معنا هستند و عوالم ظاهری را ندارند. اما چون هر دو نشئه به صورت کامل و مستوی در وجود مقدس پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم تجلی کرده، خلافت نبویه و خلافت از حق جل و اعلی را دارد.
هر چه هست برای خداست
اما نکته سوم هم بسیار مهم است؛ حالا که پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم وجهه الوهیت دارد و هم عبودیت، هم ربوبیت در ایشان هست و هم عبودیت پس معلوم میشود این قرضی است، عاریه است و برای خودش نیست بلکه همگی برای خداست «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌاللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ»[1]. بنابراین اینها برای خود حضرت نیست البته همه را دارد ولی همگی برای ذات اقدس حق جل و اعلاست.
واسطه تمام تصرفات در عالم
اما نکته چهارم؛ تمام کمالاتی که در عالم هست ذات، ریشة آن است و این کمالات و جمال و جلال و احیاء و اماته و لطف و قهر و رضا و سخت و اسماء صفات و هر چه در آن میآید این نور مقدس وسیله آن است «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»[2] لذا تمام تصرفات در عالم بهواسطه پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و انسان کامل است. در ضمن خصوصیات بشریه خود پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم از همان نور خودش میباشد مثلاً حضرت گریه میکند، سختی میکشد، قلب حضرت از گناهان ما ناراحت میشود، از گناهان خلایق ناراحت میشود، تمام این موارد برای همان جنبه بشریه حضرت است «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ»[3]. فکر کنم تا اینجا خواندیم «و جميع ما يلزمه من النقائص الامكانية من حيث بشريته الحاصلة من التقيد و التنزل إلى العالم السفلى»[4].
ادامة مناقب پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم
یکی از اسماء و صفات پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم این است که میفرماید «المُبَرقَعِ بالِعماء»[5] پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم مبرقعه است. برقعه به نقابهایی میگویند که روی صورت میزنند. امامزاده موسی مبرقع در قم فرزند بلا فصل امام جوادعلیهالسلام است. به ایشان امامزاده موسی مبرقع میگفتند چون چهره ایشان خیلی زیبا بود پوشیه میزد تا مردم در فتنه نیافتند. در اینجا محیالدین میفرماید پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم «المُبَرقَعِ بالِعماء» است.
معنای عماء
این عماء چیست که پوشیه پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم است؟ در قاموس، معنای لغوی عِماء یا عَماء را اینطور میگوید «السحاب المرتفع» به ابرهای رفیع عماء میگویند. «اب المتکاثف، اب الممتر» متکاثف یعنی فشرده، گاهی اوقات در آسمان ابرهای رقیق میآید، گاهی اوقات ابرهای فشرده «اب الاسود، اب الابیض» ابرهای سیاه، ابرهای سفید در کلام عرب به اینها عماء میگویند. اما در اصطلاح عرفانی همان روایتی است که از حضرت محمد بن عبداللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیدند «أَيْنَ كَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ»[6] خدای تبارک و تعالی قبل از اینکه خلق را خلق کند در کجا قرار داشت؟ فرمود «قَالَ فِي عمَامٍ» خدا در عماء بود.
احدیت اطلاقی و خاصه
بعضیها گفتند عماء یعنی احدیت؛ احدیت مطلقه یا احدیت خاصه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی آن نوری که تمام عالم در آن نور مضمحل است، فانی است، بسیط است. بهعبارتدیگر ما وجود لا بشرط مقسمی داریم که خود ذات است و برای کسی آشکار نمیشود که یک مرتبه از آن پایینتر احدیت است. احدیت دو مقام دارد؛ احدیت اطلاقی و احدیت خاصه که به شرط لا است. وجود بشرط لا را عماء میگویند لذا اینطور تعریف میکنند «حقيقة الوجود إذا أخذت بشرط ان لا يكون معها شيء»[7] حقیقت وجود، به صورتی که هیچ چیزی با آن لحاظ نشود «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» هیچ چیزی با آن لحاظ نشود «فهي المسماة عند القوم بالمرتبة الاحدية» به این احدیت میگویند. «المستهلكة جميع الأسماء و الصفات فیها» تمام اسماء و صفات در آن مستهلک است «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُ». علیم هست ولی از علیم بالاتر است، قدیر هست ولی از قدیر بالاتر است، مرید و متکلم و سمیع و بصیر و صادق و … هر چه بگویی هست ولی باز از آن بالاتر است. بسیط است، بسیطی که همة اینها هست، بسیطی که همة اینها را در خودش جمع کرده است. من رو سیاه در مرتبة کرمی خودم و شما هم در مرتبة خودتان با هم میگوییم من علیم هستم، قدیر هستم، سیمع هستم، بصیر هستم ولی ذاتی داریم که آن ذات علم دارد، آن ذات قدرت دارد، آن ذات حیات دارد لذا این علم و حیات و قدرت و سمع و بصر و مرید و متکلم مترتب بر آن احدیت شما میشوند، مترتب بر آن وجود جمع الجمعی شما میشوند «المستهلكة جميع الأسماء و الصفات فيها و تسمى جمع الجمع» که به آن مقام جمع الجمع میگویند «و حقيقة الحقائق» به آن حقیقت تمام حقایق میگویند «و العماء» به آن عماء میگویند، حجاب بین عالم و خدا تبارک و تعالی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌاللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُ». وقتی هو میگوییم نفس ما بسیط است. همین نفس بسیط واسطة ما با خداست که این مرتبة عماء میشود. بنابراین یکی از معانی عماء یعنی احدیت که بسیط هست ولی همه چیز را دارد علم دارد، قدرت دارد، حیات دارد، نور دارد، رحمت دارد، سمع دارد، بصر دارد، اراده دارد، تکلم دارد.
مرتبه عمائیه
اما معنای دومی که برای عماء گفتند این است که عماء مرتبة انسان کامل است یعنی واسطه بین ما و خداست «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ». «و مرتبة الإنسان الكامل عبارة عن جمع جميع المراتب الإلهية و الكونية»[8] عماء تمام مراتب الوهیت و کونیه و اکوان و عقول و مثال و ملک و … را در خودش جمع کرده «من العقول و النفوس الكلية و الجزئية و مراتب الطبيعة إلى آخر تنزلات الوجود و يسمى بالمرتبة العمائية ايضاً» که به آن مرتبة عمائیه میگویند «فهی مضاهیه للمرتبه الالهیه» حجاب بین ما و خداست، مضاهی و مشابه مرتبة الهیت است. «و لا فرق بينهما الّا بالربوبية و المربوبية لذلك صار خليفة اللَّه» فقط فرقش با خدا این است که خدا، خداست ولی آنها عبد هستند. در زیارت ماه رجب میفرماید «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ عِبادُک». این نکته بسیار مهم است، تمام چیزهایی که میگویند ما فکر میکنیم اصطلاحاتی است که برای اشخاص خاصی است، برای عرفاست به همین دلیل آنها را به صورت رمز میگفتند و در معرض دید همه قرار نمیدادند. اما عجیب اینجاست که تمام آنها در زیارتها هست ولی توجه نداریم لذا میفرماید «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ». تمام اسماء و صفات خدا در آنها تجلی کرده «لذلك صار خليفة اللَّه» به همین خاطر به آن خلیفه الله میگویند.
تقیه در بین شعرا
دقت داشته باشید شعرای عارف معمولاً شیعه بودند ولی تقیه میکردند و خودشان را به صورت سنی نشان میدادند چون آنها را میکشتند مثل شیخ نمر که شهیدش کردند، مثل شیخ عیسی قاسم که مدام شکنجه میشود و در بحرین زندانی است. شعر جامی در وصف انسان کامل است لذا شیعه است که انسان کامل را قبول دارد.
انسان کامل
جامی اینطور میگوید «ایزد که نگاشت خامه احسانش ابواب کتاب عالم ارکانش بر لوح وجود زد رقم فهرستی در آخر کار نام کرد انسانش» تمام این عوالم را که درست کرد، ختم و مهری که به آن زد اسم آن را انسان کامل گذاشت یعنی آن حقیقتی که جامع تمام این حقایق است. حضرت محمد بن عبداللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم در ظاهر از همه عالم متاخر است، آسمانها و زمینها و انبیاء همگی آمدند سپس پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمد. خاتم یعنی مهر ولی در حقیقت از همه بالاتر است لذا اول است، آخر است، ظاهر است، باطن است، همه چیز است. «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ»[9] تمام وجوه در مقام حی قیوم خاضع شدند. «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ»[10] «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»[11] همگی اینها میتواند نسبت به آن احدیت باشد که ما به حقیقتش نمیرسیم و اگر کسی به حقیقتش دست پیدا کند باید تمام علوم اولین و آخرین را داشته باشد. اما چرا ما نداریم؟ معلوم میشود ما ذرهای از آن را درک میکنیم اما کامل آن را انسان کامل دارد به همین دلیل آن علوم اولین و آخرین و ظاهر و باطن و … را میداند البته ما هم امکان اینکه آن را پیدا کنیم داریم مثلاً میگویند سلمان داشته «یعلم علم ما کان و ما سیکون و ما هو کائن» ولی کسی که تمام اینها را داشته باشد کجاست؟
خدا نهایت ندارد
این احدیت مطلقه که احدیت مطلقه است کسی نمیتواند به آن دست پیدا بکند لذا میفرماید «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌاللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُ» یا میفرماید «اِنَّ اللهَ احْتَجَبَ عَنِ الْعُقُولِ کَما احْتَجَبَ عَنِ الْاَبْصارِ»[12] خدای تبارک و تعالی همانطور که از چشمها مخفی است، محجوب است، پوشیده است از عقلها هم پوشیده است. مگر کسی میتواند به او دست پیدا کند؟ البته همه با چشم دل خدا را میبینند اما به اندازه خودشان به همین دلیل باید برویم. البته این نکته خیلی مهم است ما نباید خسته بشویم چون راه خداست، خدا بینهایت است پس ما هم باید بینهایت برویم، مدام زمین بخوریم و بلند شویم این خوب است ولی ما این را بد میدانیم. میگوییم خدایا خسته شدم از بس این نفس اذیتم کرد. خسته نشو باید مدام زمین بخوری و بلند بشوی خدا نهایت ندارد باید بروی. به همین دلیل امیرالمومنینعلیهالسلام شبی هزار رکعت نماز میخواند، ختم قرآن میکند، بین خلق میآید چقدر دستگیری میکند و … همینطور ادامه دارد، تمامی هم ندارد. الآن امامزمانعج هم اینطوری است.
الوهیت و احدیت در آیات
یک سری آیات اینطوری هستند که میفرماید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»[13] نمیبینید خدا همه جا هست. «حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» این آیات برای عالم الوهیت است که عالم واحدیت به آن میگویند. یک سری هم اینطور هستند «هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ»[14] این برای احدیت مطلقه است، مخفی است، کامن است ولی «عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ» «الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ» برای عالم الوهیت است «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[15] است که انسان باید با آن ارتباط برقرار کند. لذا هر چه انجام واجبات و ترک حرام بیشتر بشود انسان بیشتر با آن ارتباط برقرار میکند. راههایی که فرمودند مثل عاشورا، جامعه، نافله، وظایف دینی و اجتماعی و بصیرتی و سیاسی و … همگی باید باشند لذا میفرماید «ولو انکم دلیتم بحبل الی الارض سفلی»[16] اگر شما با یک ریسمانی از آسمان هفتم یعنی بالاترین آسمانها به پایینترین زمینها هم بیایید «لَهَبِط علی الله» یا «لَهَبِطَ علی الله» باز خدا را آنجا میبینید چون خدا همه جا هست. این برای واحدیت خداست، برای تجلی خداست، برای وجه الله است، برای وجه خداست «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»[17] این هم قیم است، این هم نوعی سحاب است، این هم نوعی عماء است یعنی این وجه اللهی که همه آن را مشاهد میکنند یک مرتبه از عماء است که فاصله بین مخلوقات و خداست و یک مرتبه از احدیت مطلقه است «كانَ اللّهُ و لَم يَكُن مَعَهُ شَيءٌ»[18] که پنهان است.
خدا قابل شناخت هست یا نیست؟
خدا قابل شناخت هست یا نیست؟ قابل شناخت نیست بهخاطر آن کُنه ذات که هیچ کس به آن دست پیدا نمیکند، قابل شناخت هست بهخاطر اسماء و صفاتش. اسماء و صفات خدا یک مرتبة احدیت مطلقه است که سیطره انداخته «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم دَنَا فَتَدَلَّىٰ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[19] او ادنی یعنی احدیت مطلقه که سیطره انداخته هم بر احدیت خاصه و هم بر واحدیت. یک مرتبة آن احدیت خاصه است که تمام کمالات هم ببینی باز از آن بالاتر است در واقع غیر قابل اکتناء است، غیر قابل معرفت است و از همه چیز بالاتر است به این مرتبة عماء هم میگویند «کان الله فی عماء». یک مرتبه پایینتر از این واحدیت است که ارتباط خدا با مخلوقات است که به آن هم از یک جهت عماء میگویند وجه ربط بین ما و خداست که همان وجه الله است لذا به آن انسان کامل، خلیفه الله، وجه الله میگویند و همین دعای ندبهای که میخوانیم توصیف وجه الله است.
همه چیز هست ولی …
این شعر را بخوانم «در ملک و بقاء منم باستقاء فرد با من دیگری را نرسد صلح و نبرد عاشق خود معشوق خود عشق خودم ننشسته ز اغیار به دامانم گرد» «بر دامن کبرایش ننشیند گرد» یعنی ما سوی الله در آن ذات اقدس احدی هیچ چیزی نیست. همه چیز هست ولی تعیّن نیست، قید نیست، تکاثف نیست، بدبختی نیست، شقاوت نیست، محدودیت نیست، تقیّد نیست بلکه عین نور است، عین علم است، عین هستی است. نه علم چون علم تعیّن دارد بلکه بالاتر از علم، نه نور چون نور تعیّن دارد بلکه بالاتر از نور یعنی نور هست ولی از آن بالاتر است، علم هست ولی از او بالاتر است.
تشبیه و تنزیه
نباید در اینجا این نکته را نادیده بگیریم چون خیلی مهم است؛ ما نباید در وصف خدا قائل به تنزیه بشویم. بعضیها میگویند به خدا هر چه گفتی بگو ولی از آن بالاتر است. خدا علیم است از آن بالاتر است، قدیر است از آن بالاتر است، نور است از آن بالاتر است، احد است از آن بالاتر است، واحد است از آن بالاتر واحد است، هوست ولی از آن بالاتر است. اینکه از آن بالاتر است خوب است ولی باید این را هم بگویی که علیم است ولی از آن بالاتر است، قدیر است ولی از او بالاتر است لذا تشبیه و تنزیه باید هر جفت آنها باشند. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» هم صمدیت خدا را باید دید و هم احدیت خدا را باید دید. یک نکته از پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم باقی مانده که اگر زنده باشیم و شما هم تشریف داشته باشید جلسه بعد میگویم.
ذکر مصیبت
صبحها هیچ چارهای ندارم جزء اینکه به حضرت علیاصغرعلیهالسلام توسل کنم. ابی عبداللهعلیهالسلام هم مضطر شده بود و چارهای برای حضرت باقی نمانده بود و الا هیچ کس فرزند شش ماهه خودش را وسط جنگ نمیآورد. معمولاً حال بچهها را لحاظ میکنند لذا بچه شش ماه را همینطوری وسط نمیآورند، کسی بچه شش ماه را وسط میآورد که هیچ راه چارهای برایش باقی نمانده باشد. نگاهی کرد دید اباالفضلش تکه تکه شده، قاسم بن الحسنش له شده، علی اکبر اربا اربا شده، حبیب شهید شده، مسلم بن عوسجه شهید شده، همة افراد شهید شدن. صد و سی هزار سپاه حضرت را احاطه کرده بودن. با نگاه مظلومیتی فرمود «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» آیا مردی پیدا میشود من را کمک کند «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله» کسی پیدا میشود از حرم پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم دفاع کند؟ اما نانجیبها تیر بارانش کردند … .
منابع
[1]– سوره مبارکه اخلاص
[2]– سوره مبارکه مائده، آیه35
[3]– سوره مبارکه کهف، آیه110
[4]– شرح فصوص الحكم (القيصرى)، مقدمه قيصرى، ص128
[5]– مناقب چهارده معصوم علیهمالسلام، محیالدین ابن عربی
[6]– الطرائف في معرفة مذهب الطوائف، السيد بن طاووس، ج2، ص354
[7]– شرح فصوص الحكم(القيصرى) ؛ مقدمهقيصرى ؛ ص22
[8]– شرح فصوص الحكم(القيصرى) ؛ مقدمهقيصرى ؛ ص24
[9]– سوره مبارکه طه، آیه111
[10]– سوره مبارکه انعام، آیه103
[11]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج56، ص34
[12]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج69، ص292
[13]– سوره مبارکه فصلت، آیه53
[14]– سوره مبارکه حشر، آیه23
[15]– سوره مبارکه بقره، آیه115
[16]– تفسير روح المعاني – ط دار العلمية، الألوسي، شهاب الدين، ج14، ص168
[17]– سوره مبارکه طه، آیه14
[18]– الفصول المهمة في أصول الأئمة، الشيخ حرّ العاملي، ج1، ص154
[19]– سوره مبارکه نجم، آیات8-9