دعای ندبهمتن

جلسه دعای ندبه صبح جمعه – 1401/05/07

آیه اعظم قرآن

بحث ما در‌مورد مناقب حضرت علیعلیه‌السلام و همچنین بسم الله الرحمن الرحیم بود که حضرت می‌فرماید حقیقت بسم الله الرحمن الرحیم یعنی اسم اعظم خدا و آیة اعظم من هستم. عرض شد آیة اعظم قرآن را دزدی کردند و فرمودند آیه اعظم قرآن همین بسم الله الرحمن الرحیم است. کلماتی از علما راجع‌به بسم الله الرحمن الرحیم بیان شده که با هم آن‎ها را می‌خوانیم. اگر به بسم الله الرحمن الرحیم معرفت پیدا کنیم همه چیز درست می‎شود بنابراین با معرفت به بسم الله الرحمن الرحیم، معرفت به قرآن هم می‌آید، معرفت به تمام علوم هم می‎آید، معرفت به همه چیز می‎آید.

حقیقت نقطه بسم الله

این بزرگوار در‌مورد نقطة بسم الله الرحمن الرحیم این‌طور می‌فرماید «اى جميع الموجودات العينيّة فى النّقطة الكتبيّة»[1] یعنی تمام موجودات حقیقی در این نقطه است، تمام موجودات واقعی در این نقطه است. این نقطه کتبیه بسم الله الرحمن الرحیم یعنی از نظر کتبی تمام حروف قرآن و … با این نقطه درست می‌شود و از نظر حقیقی با حقیقت نقطه درست می‌شود. حالا حقیقت نقطه چیست؟ قبلاً عرض کردیم که حقیقت نقطه؛ 1- تمام اسماء و صفات ذاتی یک مرتبة آن است «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ»[2] 2- اسماء و صفات صفاتی «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ»[3] 3- اسماء و صفات فعلی «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»[4]. با یک تلطیفی می‌توان این‌طور گفت که خود باء مقام اسماء و صفات ذاتی است، نقطة باء اسماء و صفات صفاتی است و حرکت باء یعنی کسره که عالم را حرکت می‎دهد اسماء و صفات فعلی است. این حرکت کسره، خیلی مهم است. حالا چرا کسره است؟ چون این‌ها همگی تنزل می‌باشد.

وسیلة ایجاد خلق

بعضی‌ها فکر می‌کنند ما در‌مورد بسم الله این را می‌گوییم در‌حالی‌که ما نگفتیم بلکه روایت این‌طور فرموده که تمام بسم الله امیرالمومنینعلیه‌السلام است. بعضی‌ها فکر می‌کنند این غلو است در‌حالی‌که غلوی نیست. می‌فرماید «نحن اسماء الحسنی»[5] با اینکه تمام اسماء و صفات، اهل‌بیتعلیهم‌السلام هستند اما اسم در مقابل خدا چیزی ندارد. اگر حقیقت خدای تبارک و تعالی تجلی کند تمام عالم نابود می‌شود، به‌خاطر این‌که عالم تحمل ندارد نابود می‌شود. زمانی که خدا از روی رحمت می‌خواست خلق را ایجاد کند وسیله‌ای گذاشت که آن وسیله وجه الله است، آن وسیله فیض خداست.

فیض اقدس و مقدس

امیرالمومنینعلیه‌السلام فیض اقدس و فیض مقدس خداست، همانی که کلمه کن است «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[6] این کن فیض مقدس است یعنی همان حرکت کسره است. بنابراین از جهتی می‌توانیم این‌طور تفسیر کنیم که کن همان کسره است. اول تجلی خدا فیض اقدس است، سپس اسماء صفات صفاتی و ذاتی است، سپس اسماء و صفات فعلی همان کن است که فیض مقدس می‌شود و خدا تمام حقایق عالم را که در اسماء و صفات صفاتی و ذاتی است با کلمه کن و مشیت مطلقه در عالم بروز می‌دهد که کسره آن می‌شود «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ»[7] بروز و ظهور می‌دهد و الا قبل از آن عالم وجوب است، عالم اسماء و صفات ذاتی و صفاتی است ولی تمام این‌ها نور حضرت علیعلیه‌السلام است.

تجلی خدا در چهارده‌معصومعلیه‌السلام

اما این‌ها همگی اسم هستند و در مقابل خدا چیزی ندارند و اگر خدا بیاید عالم نابود می‌شود ولی از روی رحمت، از روی فیض، از روی لطف با اسماء و صفات بروز و ظهور پیدا کرده است. اسماء و صفات خدا ذاتی و فعلی و صفاتی است که مجموعة تجلی خدا در محمد و آل محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است. این هم غلو نیست چون آیات و روایات زیادی در این زمینه داریم «أَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ»[8].

علت کسره بودن بسم الله

دلیل این‌که بسم الله کسره است این است که از جانب حق تنزل پیدا کرده است. عالم در مقام ایجادش قوس نزول و قوس صعود تنزل پیدا می‌کند. همین‌طور پایین می‌آید اما چطور تنزل پیدا می‌کند؟ وجه تام توجه به خودش می‌کند بعد از توجه خودش را تعقل می‌کند. وقتی تعقل پیدا کرد برای بار دوم به خودش توجه می‌کند بنابراین عوالم نفس و ملکوت و مثال و … ایجاد می‌شود یعنی حقایق مثالی را در خودش می‌بیند که همه از خداست. برای بار سوم که توجه می‌کند به طبیعتش توجه می‌کند، به عالم ملک به اینکه هیچی ندارد به هیولا؛ هیولای اولی یعنی این‌که ما هیچی نداریم، یعنی تمام آن مثال، تمام آن عقول، تمام آن نفوس همگی برای خداست. بعد از این‌که طبیعت را نگاه می‌کند که هیچی ندارد شروع به ایجاد عالم ملک می‌کند. ما که به این عالم ملک آمدیم یک بدی دارد و یک خوبی دارد. بدی دارد چون تنزل است و مقامش پایین است ولی خوبی هم دارد، انسان می‌بیند هیچی ندارد و همة این ملک و ملکوت و … برای خداست لذا خوبی آن این است که هیچ بودن خودش را می‌بیند و می‌بیند که این عالم ملک و ملکوت و عقول و جبروت و اسماء و صفات همگی برای خداست لذا بسم الله الرحمن الرحیم یعنی همین.

طلب ثاری یا طلب ثاریکم

بزرگواری می‌گفت از بین طلب ثاری و طلب ثاریکم؛ طلب ثاری بهتر است «وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثاري»[9]. البته بنده حرفی نزدم ولی این‌طوری می‎گفت که طلب ثاری یعنی خدایا می‌خواهم انتقام خودم را بگیرم چون خون امام حسینعلیه‌السلام خون خودم می‌باشد این خوب است ولی یک مرتبة آن است اما مرتبه بالاتر این است که اصلاً خودی نمی‌بیند لذا می‌گوید طلب ثارکم پس خودش را نمی‌بیند که به نظرم این بالاتر است. بنابراین آن من هیچ است و هر چه هست حرکت اوست.

خود را ندیدن

سالک نباید خودش را ببیند و اگر خودش را ببیند بدبخت می‎شود. اگر تقوای خودش را ببیند، من تقوا دارم خاک بر سر تو و تقوات. اگه ببیند که ریاضت کشیده مثلاً  60 الی 70 سال ریاضت کشیدم خاک بر سر تو و ریاضتت. غلط کردی ریاضت کشیدی، چه‌کار کردی ریاضت کشیدی، خدا بهت داده، وقتی خورشید هست مگر می‌‌شود ما کاره‌ای باشیم! مثلاً  مقام معظم رهبری 100 میلیون به من تقوایی که مسئول حوزه هستم می‎دهد. می‌فرماید تقوایی این 100 میلیون را بین طلبه‌ها و اساتید و مسئولین حوزه پخش کن. آیا از نظر شما درست است که بگویم من دارم این پول را می‌دهم این بی ادبی نیست؟ در‌حالی‌که حضرت آقا این 100 میلیون را به من داده ولی من بگویم من تقوایی دارم می‌دهم. معذرت می‌خواهم تو تقوایی غلط کردی بنابراین عبد نباید خودش را ببیند ریاضت کشیدم، چه کسی ریاضت کشیده؟ خدا بهت داده. نماز خواندم، چه کسی نماز خوانده؟ خدا بهت داده. روزه گرفتم، چه کسی روزه بهت داده؟ خدا بهت داده. انسان نباید خودش را ببیند. مقام دوم بسم الله الرحمن الرحیم یعنی همین؛ سالک خودش را نبیند. اگر خودش را ببیند طلبکار می‌شود مثلاً می‌گوید برای این مسجد این همه زحمت کشیدم ولی قدر ما را ندانستند. ممکن است این‌طوری باشد ولی نباید این فکر را بکند. امام جماعت باید بگوید من هیچ کاری جز گناه نکردم، من به مردم بدهکارم، من به مسجد بدهکارم. خدا امام را رحمت کنه می‌فرمود نگویید برای انقلاب این کار را کردم، آن کار را کردم. بعضی‌ها این‌طوری می‌گویند ما شهید دادیم، ما فلان دادیم و … .

قدردانی از دیگران

البته اگر دیگران بگویند اشکالی ندارد مثلاً  بگویند شما شهید دادید، عجب امام جماعت خوبی که 40 الی 30 سال زحمت کشیده ولی ریالی پول نگرفته لذا اگر دیگران بگویند اشکالی ندارد چون دیگران ملزم هستند و خدا وظیفه برای آن‌ها قرار داده است که «مَن لَم يَشكُرِ المَخلوقَ لَم يَشكُرِ الخالِقَ»[10] دیگران موظف هستند که از مخلوقات تشکر کنند اما خود آن امام جماعت، خود آن خانواده شهید، خود آن رزمنده، خود آن مسئول حوزه و هر کسی در هر مقامی، نماینده مجلس، رییس جمهور، رهبر و هر چیزی که هست نباید خودش را ببیند چون همه چیز برای خداست و ما چیزی نداریم تا این‌که به امیرالمومنینعلیه‌السلام می‌رسد، به پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌رسد که اشرف کائنات هم می‌گوید ما هیچی نداریم. ما جاهل هستیم ولی شما به ما علم دادی، قدرت دادی، نورانیت دادی، رحمت دادی لذا اسم اعظم همین است. همه دنبال اسم اعظم هستیم. اگر به اینجا رسیدی اسم اعظم را داری، اگر به اینجا رسیدی که هیچی نداری پس بدان که خدا اسم اعظم را بهت داده چون همه چیز برای خداست، ذره‌ای برای خودت قائل نباش. بسم الله الرحمن الرحیم یعنی اینکه همة کارها برای خدا و اسماء و صفات خداست «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»[11] خدا و اهل‌بیتعلیهم‌السلام. ما چه‌کاره هستیم؟ ما چرا خودمان را ببینیم؟

اقسام وجود

ببینید چقدر زیبا می‌گوید «و ذلک» این‌که نقطه باء تمام موجودات عینیه است «اذا اخذت نقطه الکتبیه رقیقه لنقطه الحقیقه» این نقطه کتبیه‌ای که در قرآن کریم نوشته شده یا شما «ب» می‌گویید این در واقع رقیقه آن حقیقتی است که تمام عالم را ایجاد کرده است. به‌عبارت‌دیگر فلاسفه می‌گویند هر چیزی یک وجود حقیقی دارد، یک وجود لفظی دارد، یک وجود کتبی دارد، یک وجود ذهنی دارد. البته به نظرم این‌طوری که حقیر می‌گویم تقسیم بندی کنیم بهتر است. علما می‌گویند چهار تا وجود دارد وجود ذهنی، خارجی، لفظی و کتبی. اما حقیر می‌گویم پنج‌تا وجود دارد وجود ذهنی، وجود خارجی؛ خارج از ذهن، وجود خارجی که ما داریم در عالم عقول، در عالم مثال، در عالم ملک. وجود لفظی که این لفظ است مثل لفظ تقوایی، لفظ رییس جمهور، لفظ فلانی. وجود کتبی که نوشته می‌شود. وجود حقیقی آن حقیقت علمی در نزد خدا، آن حقیقت علمی که تمام این وجود ذهنی و خارجی و لفظی و کتبی که فلاسفه می‌گویند تمام آن‌ها در آن است. این همان از کلمه کن است، قبلش هم در عالم اعیان ثابته است که عرفا می‌گویند. پس هر چیزی پنج‌تا وجود دارد.

دست خدا

بسم الله الرحمن الرحیم آسمان و زمین ایجاد شده یعنی چه؟ آسمان و زمین یک وجود لفظی دارد، یک وجود کتبی دارد، یک وجود خارجی دارد، یک وجود ذهنی در ذهن شما دارد، بسم الله الرحمن الرحیم وجود حقیقی آن است که نزد خداست «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ»[12] « السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[13] بیده یعنی چه؟ یدالله یعنی امیرالمومنینعلیه‌السلام روایات زیادی هم داریم. جای تعجب دارد بعضی‌ها این‌ها را نمی‌فهمند، ذره‌ای هم مبالغه نیست چون بیده، یدالله، دست خداست، دست خدا هم که از خودش هیچی ندارد بلکه آینه است، نمود است، هر چه هست برای ذات اقدس حق جل و اعلی است.

همه چیز برای خداست

«اذا اخذت نقطه کتبیه رقیقه لنقطه الحقیقیه و ظهورا منها فی عالم الوجود العینی» آن نقطه کتبیه در عالم عین ظهور پیدا کرده است. زیارت جامعه کبیره را نگاه کنید تمام زیارت جامعه کبیره همین است لذا باید اول صد بار الله اکبر بگویی. شیخ عباس قمی حرف خوبی می‌زند برای این‌که انسان به غلو نیوفتد و فکر نکند اهل‌بیتعلیهم‌السلام همه چیز هستند. اهل‌بیتعلیهم‌السلام هیچی از خودشان ندارند البته همه چیز هستند ولی هیچی از خودشان ندارند. در زیارت جامعه می‌خوانیم همه چیز از اهل‌بیتعلیهم‌السلام است «بِكُمْ فَتَحَ اللّٰهُ ، بِكُمْ يَخْتِمُ» به‌وسیله شما آسمان و زمین حفظ می‌شوند از این‌که فرو بریزند، به‌وسیله شما سر علم خدا، معدن علم خدا، معدن رحمت خدا، معدن … ، هر چه از اسماء و صفات بگویی همگی در وجود اهل‌بیتعلیهم‌السلام می‌باشد «أَشْهَدُ أَنَّ… الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ اِلَيْكُمْ» اما حق همه چیز است ولی باز اسم است لذا از خدا تبارک تعالی است، پس برای ما نیست، برای اهل‌بیتعلیهم‌السلام هم نیست بلکه برای خداست و او بالاتر است.

معرفت

باید این‌ها را بخوانیم دیشب و چند شب قبل عرض کردم بهشت هشت درب دارد که اولین درب آن باب المعرفت است. معرفت خصوصیتی دارد، به همین دلیل بالاترین اعمال است. خصوصیت معرفت این است که همان موقع که معرفت پیدا می‌کنی حقیقت پیدا می‌کنی. همین که معرفت پیدا کنیم به این‌که چیزی نداریم بزرگترین سیر را کردیم. معرفت، زمان و مکان را طی می‌کند. ممکن است شما هزار سال نماز بخوانی، روزه بگیری ولی چون معرفت نداری مدام می‌گویی چه نمازی خواندم، هزار سال دارم زحمت می‌کشم بنابراین این بدرد نمی‌خورد. نقل شده عالمی هفتاد سال عبادت کرده بود. روزی گفت خسته شدم چون تمام بدبختیهای من به‌خاطر نفس من است لذا تمام این هفتاد سال عبادتم همگی از روی نفس و منیت بود. از طرف خدا ندا آمد این توبیخی که خودت را کردی و گفتی هیچی نداری از تمام آن هفتاد سال عبادتت بالاتر بود. لذا این معرفت است در‌حالی‌که هفتاد سال شرک بود یعنی نماز می‌خواند ولی مشرک بود مثل خوارج.

علت بدبختی خوارج

چرا خوارج بدبخت و جهنمی هستند؟ چون خودشان را می‎بینند، عبادت می‌کند، گریه می‌کند ولی می‌گوید من. ملعونین می‌گفتند «الْحُکمُ لِلَّهِ لا لَک یا عَلِی»[14] یا امیرالمومنینعلیه‌السلام حکم برای تو نیست بلکه برای خداست لذا خدا باید حکم کند آیة قرآن هم هست «أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ»[15]. ملعون تو که می‌گویی حکم برای تو نیست بلکه برای خداست، حالا چه کسی دارد حکم می‌کند؟ شما می‌گفتید با معاویه صلح کن ولی حضرت علیعلیه‌السلام می‌فرمود باید بجنگیم. خوارج می‌گفت با معاویه صلح کن یعنی حکم من مقدم بر حضرت علیعلیه‌السلام و خداست. ملعونین می‌گفتند حکم برای امیرالمومنینعلیه‌السلام نیست برای خداست ولی در واقع می‎گفتند حکم برای من است لذا بدبختی خوارج این است.

علت بدبختی منافقین

منافقینی که در آمریکا هستند، این بزرگوارانی که چپ کردند، هم خودشان را، هم مردم را و هم تابعینشان را بدبخت کردند در ظاهر هم عالم بودند بدبختی آن‌ها این است که فرانسه می‌رود می‌گوید تمام حوزه فاسد است غیر از من، فقط من می‌فهمم. چه کسی گفته تو فاسد نیستی؟ امامی که تمام این بساط را راه انداخت، دنیا را بهم ریخت، کفر و استکبار را نابود کرد، جمهوری اسلامی و راه شهدایی که سر دسته و رهبر این انقلاب و این نظام در کل دنیاست، رهبر عزیزمان که رهبری کل دنیا را دارد می‎گویی هیچی، آن‎ها را نمی‎بینی فقط خودت را می‌بینی. خودت برای این جامعه چه‌کار کردی؟ هیچی. فقط چندتا شاگرد داشتی که آن‌ها را مثل گاو نه من شیرده؛ شصت سال زحمت کشیدی با یک جفتک همه را بیرون ریختی. مطیع باش و هر چه حضرت آقا می‌فرماید چشم بگو. چون ایشان رهبر هستند، خدا خواسته، خدا لطف کرده رهبر امام خمینی باشد، خدا لطف کرده رهبر امام خامنه‌ای باشد. حالا تو چه می‎گویی؟ تو می‌گویی حکم خدا این است که ما مثلاً با آمریکا صلح کنیم، نباید خشن باشیم. این‌که حکم خدا نیست تو داری حکم می‌کنی. تو چکاره‌ای؟ در‌حالی‌که نه مردم قبولت دارند، نه علما قبولت دارند، شاگردانی هم که داشتی الآن شاید لعنتت می‌کنند.

حجاب نشدن تقوا

تقوا نباید حجاب ما باشد. من تقوا دارم، تو چه کاره هستی که تقوا داری؟ حواسمان را جمع کنیم. نمازی که می‌خوانیم نباید حجاب ما بشود، علمی که داریم مثلاً  هفتاد ساله درس می‎دهم، درس می‌خوانم، حالا داری می‌خوانی که می‌خوانی، من ندارد. تا گفتی من همه را خراب کردی، همه را نابود کردی. عرض کردم که معرفت خیلی مهم است. مثلاً شما می‌خواهید خودسازی کنید، چقدر باید زحمت بکشید و جان بکنید. واقعاً هم خودسازی خیلی سخت است، هزار سال هم اگر انسان عبادت کند کم است، هزار رکعت هم نماز برای خدا بخواند هیچ است، هزارتا ختم قرآن بکنی هیچ است، هزاران سال روزه بگیرد باز هم هیچ است. ما که هیچی نداریم، این‌ها را هم نداریم اما اهل‌بیتعلیهم‌السلام این‌ها را دارند. ولی معرفت بالاتر از همة این‌هاست چون سیرت می‌دهد، زمان و مکان هم ندارد. معرفت پیدا کن بگو خدایا من الآن مثلاً پنجاه سالمه، شصت سالمه، هفتاد سالمه، چهل سالمه، سی سالمه، بیست سالمه اما هیچی ندارم و نخواهم داشت «ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ».

انجام تکلیف

اگر شما هیچی، می‌گویی هیچ هم هستی پس چرا نماز می‌آیی؟ پس چرا سخنرانی می‎آیی؟ پس چرا درس می‎دهی؟ این با آن نمی‌سازد پس تو منافق هستی. درس می‎دهیم چون از ما خواستن، آن‌ها تشخیص دادند که من مثلاً صلاحیتش را دارم لذا فرمودند تقوایی بیا اینجا درس بده، نوکری کن. چند صباحی تقوایی درس می‌دهد بعدش هم می‌میرد و یک نفر دیگر می‌آید. لذا این تکلیفی است که خدا به روی دوش ما گذاشته است. مسجد برای چه می‎آیی؟ تکلیف است. خدا فرموده «أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ»[16] جماعت «يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ »[17] ما هم باید نوکری کنیم، تکلیف یعنی نوکری، قرب فرائض یعنی همین. بنابراین این‌که ما اینجا می‌آییم، یا هر کاری داریم، حوزه می‌رویم، وظیفه‌هایمان را انجام می‌دهیم از باب نوکری است.

کلید بودن بسم الله

بسم الله الرحمن الرحیم کلید است مخصوصاً بسم الله الرحمن الرحیم سوره حمد که چهار هزار حرف اسم اعظم در آن هست. لذا این‌ها را آرام آرام می‌خوانیم تا این‌که خدا مفاتیح غیب خودش را در قلب ما باز کند. اگر باز کند خدا همان اسم اعظم را بهت داده منتهی برای خودت نیست چون ما هیچی نداریم، کرمی هستیم، حقیر خودم را عرض می‌کنم، کرم هم بهتر از من است، چه چیزی ما داریم؟ لطفی است که خدا می‌کند. بنابراین باید این‌ها را مطالعه کرد، باید معرفت پیدا کرد و همین‌طور رفت. البته به همة این‌ها هم نمی‌شود تکیه کرد، باید عمل هم داشته باشیم، نماز هم بخوانیم، قرآن هم بخوانیم، درسمان هم بخوانیم، وظایفمان هم انجام بدهیم «کثرت در عین وحدت وحدت در عین کثرت».

ذکر مصیبت

حالا می‌خواهید روضه‌ای هم بخوانیم. امروز نزدیک ظهر عملی دارد که در مفاتیح هم هست. این‌طور که یادم هست اگر کسی آخرین روز سال قمری یعنی امروز آن را انجام بدهد شیطان می‌گوید وای بدبخت شدم، تمام تلاشی که کرده بودم این را گمراه کنم از بین رفت. عمل زیبایی است، خیلی سخت هم نیست. امروز آخرین جمعه سال است. فکر می‌کنم به حضرت محسنعلیه‌السلام توسل کنیم خیلی خوب است. چون پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم همیشه آخرین جایی که برای خداحافظی می‌رفت خانه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها بود، اولین جایی هم که برای سلام می‌آمد خانه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها بود. ما هم امروز آخرین روز سالمان است لذا در خانه محسن بن علیعلیهماالسلام می‌رویم. هیئت صبح‌های جمعه ما هیئت محسن بن علیعلیهماالسلام است پس دم خانه محسن بن علیعلیهماالسلام و حضرت زهرا مرضیهسلام‌الله‌علیها می‌رویم. فکر کنم این‌طور که یادم هست روایت داریم که یک سوم سادات را شهید کردند. اگر محسن بن علیعلیهماالسلام به دنیا می‌آمد سادات محسنی هم داشتیم ولی خدا لعنتشان کند که حضرت محسنعلیه‌السلام را شهید کردند. البته همین هم کثیر است، روضه‌هایی که برای حضرت محسنعلیه‌السلام خوانده می‌شود ببینید چقدر عظمت دارد، ببینید چه‎کار می‌کند، دنیا را عوض می‎کند. به نظر حقیر اگر کتاب‌ها در‌مورد حضرت محسنعلیه‌السلام بنویسند کم است، در‌مورد عظمت حضرت محسنعلیه‌السلام کتاب‌ها بنویسند کم است. این‌ها گنج الهی هستند، بزرگ و کوچک آن‌ها نور هستند، اسم اعظم خدا هستند. صحابی امام صادقعلیه‌السلام محضر امام جعفر صادقعلیه‌السلام سوالی کرد؛ آقا جان یابن رسول الله محسن بن علیعلیهماالسلام را چطور شهید کردند؟ آقا فرمود ضربه‌ای که آن نانجیب با لگد به پهلوی خانم حضرت زهراسلام‌الله‌علیها زد و دنده خانم شکست همان سبب شد تا محسن بن علیعلیهماالسلام شهید شود. مظلومیت امیرالمومنینعلیه‌السلام همین است کسی که در خیبر را کند و هفتاد زراع پرتاب کرد و تمام جنگ‌ها به برکت نور ایشان اسلام غلبه می‌کرد. روایت داریم به‌وسیله شمشیر ایشان اسلام پیروز شده ولی جلو روی همین آقا اولاً در خانه‌اش را آتش زدند ثانیاً همسرش را پشت در گذاشتند، این خانم مدام ضجه می‌زد «وا ابتا وا علیا» نانجیب تا صدای خانم را شنید چنان با لگد به در زد «وای منو وای من میخ در سینه زهرای من میخ در داغ شد سینه سوراخ شد» داخل خانه ریختن. ببینید سر محسن بن علیعلیهماالسلام و مادرش چه آمد. سیصد نفر نوشتن، بعضی‌ها هم چهل نفر نوشتن به هر حال هر کسی داخل می‌آمد یک لگد به در می‌زد. روضه حضرت محسنعلیه‌السلام را برادران سنی نوشتند. بعضی‌ها می‌گویند چون برادران سنی نوشتند روایتش ضعیف است. ابن قطیبه دینوری ماجرای احراق بیت را نوشته است. عرض من این است که اتفاقاً از همة روایات صحیح‌تر است به‌خاطر اینکه وقتی برادرای سنی این‌طور این‌ها را نقل می‌کنند یعنی حتماً درست بوده، یقیناً درست بوده لذا از صحیح‌ترین روایات ما هم درست‌تر است. نانجیب چنان روی در زد که در دو نیمه شد. خانم با صورت روی زمین افتاد و دری که آتش گرفته بود روی سر و موهای خانم افتاد. اینجا دوتا روایت دارد یک روایت می‌فرماید در روی موهای خانم افتاد، یک روایت هم می‌فرماید در روی صورت خانم افتاد ولی من می‌گویم هر دو روایت درست است به‌خاطر اینکه دوتا روایت نقل شده است. این ملعونین دو دفعه حمله کردند، به خانه خانم چند بار حمله کردند. به هر حال داخل خانه آمدند، چنان با لگد به پهلوی خانم زد که بیهوش شد. وقتی به هوش آمد دیدند سر مبارکشان در دامن اسماء است. فرمود اسماء امیرالمومنینعلیه‌السلام را کجا بردند؟ خانم نگفت اسماء گوش و گوشواره من را پاره کردند، نفرمود اسماء محسنم شهید شد. فقط پرسید اسماء امیرالمومنینعلیه‌السلام را کجا بردند؟ «دنبال حیدر می‌دوید از سینه‌اش خون می‌چکید شکر خدا زینب رسید میخ را از تو سینه‌اش کشید». اما چه زمانی به داد حضرت زهراسلام‌الله‎علیها آمدند؟ زمانی که خانم را در کوچه دوره کرده بودند، یکی لگد می‌زد، یکی تازیانه می‌زد، بعضی‌ها سیلی می‌زدند. اما قنفذ از همه سخت‌تر بود. من روایت را نگاه کردم بعضی‌ها می‌گویند غلاف شمشیر این غلط است چون در روایت قبضه شمشیر دارد یعنی شمشیر در غلاف بود. من تحقیق کردم فقط شمشیرهای آن زمان هفتاد کیلو بوده، حالا ببینید شمشیر با قبضه شمشیر چقدر سنگین بوده که قنفذ مدام به پهلوی خانم می‌زد، گاهی هم روی شانه‌های خانم می‌زد. «گر دیده بود قنفذ هم دست با مغیره این تازیانه میزد او با غلاف شمشیر» این شش ماهه را این‌طور شهید کردند اما یک شش ماهه هم در کربلا شهید کردند …

منابع

[1]– صالح موسوى خلخالى، شرح مناقب محيى الدين عربى،  ج1، ص151

[2]– سوره مبارکه حشر، آیه22

[3]– سوره مبارکه حشر، آیه23

[4]– سوره مبارکه حشر، آیه24

[5]– الشّافي في شرح أصول الكافي، القزويني، المولي خليل، ج2، ص401

[6]– سوره مبارکه یس، آیه36

[7]– سوره مبارکه حشر، آیه24

[8]– سوره مبارکه بقره، آیه115

[9]– فرازی از زیارت عاشورا

[10]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج56، ص429

[11]– سوره مبارکه الرحمن، آیه29

[12]– سوره مبارکه یس، آیه83

[13]– سوره مبارکه الرحمن، آیه29

[14]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج42، ص288

[15]– سوره مبارکه تین، آیه8

[16]– سوره مبارکه بقره، آیه43

[17]– نهج البلاغه، صبحي صالح، ص816

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 2 =

دکمه بازگشت به بالا