
متن جلسه
اقسام جوهر
چون ایام فاطمیه و شهادت حضرت محسن بن علیعلیهماالسلام و احراق درب خانه حضرت زهراسلاماللهعلیها است دوباره فقرهای را که راجعبه حضرت زهراسلاماللهعلیها است خدمت شما عرض میکنم. میفرماید «و علَی الجوهرةِ القُدسیَّة»[1] صلوات و سلام خدا بر جوهر قدسیه. «فی تعیُّنِ الإنسیّة» جوهر قدسیهای که در تعین انسیه تحقق پیدا کرده که همان وجود حضرت زهراسلاماللهعلیها است. در فلسفه دو نوع جوهر داریم جوهر مجرد و جوهر غیر مجرد. جوهر مجرد خودش دو نوع میباشد عقل و نفس. عقل هم در ذات و هم در فعل مجرد است ولی نفس در ذات مجرد است ولی در فعل متعلق به ماده است یعنی نیاز به ماده دارد. این عقل کلی عالم، مفارق نوری است که هم در ذات و هم در فعل مجرد است لذا مشغول به اسماء و صفات خداست. وقتی که مشغول ادارة عالم میشود نفس کلی میشود که وجود امیرالمومنینعلیهالسلام میباشد، وقتی مشغول اسماء و صفات میشود حضرت محمد بن عبداللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم میشود. برای جوهر قدسیه دوتا تفسیر کردند البته به نظر من هر جفتش هم درست است.
جوهر مادی
سه نوع جوهر مادی داریم، ماده یعنی هیولای اولی، صورت و جسم که ماده و صورت بدون جسم تحقق پیدا نمیکنند یعنی جسم از دوتا جوهر تشکیل شده است؛ 1- ماده که همان هیولای اولی است 2- صورت که همان فعلیتهاست. در جسم، صورت به اشکال مختلفه در میآید. ممکن است طلا باشد، نقره باشد، عناصر مختلفه ایجاد میشود سپس صورت نباتیه پیدا میکند و همانطور بالا میرود. مدام تعالی پیدا میکند تا به نفس ناطقه برسد، تا به حق جل و اعلی برسد، تا به نفس کلیة الهیه برسد. پنج قسم جوهر داریم، مراد از جوهر قدسیه عقل میشود.
تسبیح و تقدیس
ما هم تسبیح داریم و هم تقدیس، اما تقدیس از تسبیح بالاتر است چون تقدیس یعنی تنزیه خدا هم در مقام جمع الجمعی و هم در مقام جمع و هم در مقام فرق و تفصیل که به این تقدیس میگویند. اما تنزیه یعنی تنزیه خدا از ما سوی الله فقط در مقام جمع. بنابراین سبحان الله مقامی دارد اما سبوح و قدوس مقام بالاتری دارد. سبوح و قدوس یعنی خدا منزه است. «هُوَ مَعَكُمْ» یعنی خدای تبارک و تعالی با این میز هم هست، با منم هست، با شما هم هست، همه جا هست. معنای قدوس یعنی همه جا هست اما از این تعلقات منزه است یعنی با همه هست ولی خود اینها نیست بلکه بالاتر است و منزه است و ذرهای تعلق ندارد. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُ»[2] فرق تقدیس با تسبیح این است تقدیس بالاتر از تسبیح است بهخاطر اینکه در تقدیس هم تنزیه در مقام مراتب مختلفه است و هم در مقام و عالم الوهیت.
جوهر قدسیه
جوهر قدسیه یعنی آن جوهری که از تمام تعینات مقدس است. کدامیک از پنج جوهر از تمام تعینات مقدس است؟ عقل است که هیچ گونه تعلقی به ماده ندارد لذا برخی گفتند حضرت زهراسلاماللهعلیها، آن جوهر قدسیه یعنی عقل کلی عالم که همان مقام پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم است. اما برخی گفتند اگر جوهر قدسیه بخواهد عقل باشد با کلمات بعدی جور در نمیآید لذا جوهر قدسیه یعنی نفس رحمانی، یعنی بالاتر از آن عقل کلی عالم.
عقل کلی
نفس رحمانی چیست؟ فلاسفه میگویند «الواحِدُ لا یصدُرُ منه الّا الواحِد»[3] از خدا اولاً و بالذات یک چیز خلق میشود چون بسیط من جمیع الجهات است لذا اول چیزی که از خدا خلق میشود فقط یک چیز میتواند باشد آن هم عقل کلی عالم است. اما عرفا قانون «الواحِدُ لا یصدُرُ منه الّا الواحِد» را با یک معنای دیگری قبول دارند. عرفا جای لا یصدر، لا یتجلی منه الا الواحد میگویند. بهخاطر اینکه خدا، قبل از اینکه به مقام خالق و مخلوق برسد، مقام بالاتری هست که اول ظهور و اول تجلی از خدا، یک حقیقت است یعنی قبل از اینکه به مقام علت و معلول برسد. بنابراین از این یک حقیقت، عقل صادر میشود، نفس کلی صادر میشود، ماده اولی صادر میشود، همه چیز صادر میشود اما تجلی، عقل نیست بلکه مخلوق است و عقل ممکن الوجود است ولی تجلی اول ممکن الوجود نیست «نه بشر توانمش خواند نه خدا توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را» همانی است که در قرآن میفرماید «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ»[4]، همان که قرآن میفرماید «أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»[5] از عقل مقامش بالاتر است.
جوهر و عرض
جوهر و عرض در عرفان با جوهر و عرض در فلسفه فرق دارد. جوهر همان پنج تاست که عرض شد یعنی نیاز به موضوع ندارد اما در عرفان جوهر به معنای آن پنج تا نیست بلکه جوهر به معنای چیزی است که تمام آن جواهر خمسه و تمام عالم اکوان و تمام عالم ممکنات بدون او تحقق پیدا نمیکند پس جوهر در عالم عرفان یعنی حقیقتی که هنوز به عالم امکان راه پیدا نکرده است. بعضیها اصطلاحات عرفانی را با اصطلاحات فلسفی اشتباه میکنند. جوهر در فلسفه با جوهر در عرفان فرق دارد. جوهر در عرفان یعنی حقیقتی که هنوز پا در عالم امکان نگذاشته و تمام ممکنات از او ایجاد میشوند.
نفس رحمانی
این حرف بهتری است که میگوید جوهر قدسیه همان نفس رحمانی است. هنوز پا در عالم امکان نگذاشته «نه بشر توانمش خواند نه خدا توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را» که در همة اهلبیتعلیهمالسلام متحد است «أوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ، وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ، وَ کُلُّنَا مُحَمَّدٌ»[6]. دلیل اینکه او نفس رحمانی است چیست؟ اولاً نفس رحمانی چیست؟ نفس رحمانی همان حقیقت اولی است که از خدا صادر میشود. ظاهر نخستین یعنی احدیت خاصه، واحدیت، فیض اقدس، فیض مقدس بعد هم عالم اکوان، عقل و نفس و … همگی داخل او هست یعنی همه از او نور میگیرند، عالم الوهیت و عالم اکوان از اوست.
ظلوم و جهول
خدا رحمتش کند محیالدین حضرت زهراسلاماللهعلیها را خوب تعریف کرده است. «و علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة» این جوهر قدسیه در تعین انسیه تحقق پیدا میکند بهخاطر اینکه هیچ موجود دیگری تحمل این امانت را ندارد «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»[7] تنها کسی که این امانت را قبول کرد انسان بود زیرا ظلوم جهول بود. چون ظلوم بود تمام حدود را پاره میکند و جهول به مقام فنا میرسد، به مقام بقا میرسد لذا میتواند آن حقیقت را تحمل کند. حقیقت ولایت خدا را، ولایت الله را نفس رحمانیه میتواند تحمل کند لذا تنها کسی که میتواند تحمل کند انسان است و هیچ موجود دیگری نمیتواند تحمل کند به همین دلیل میفرماید «فی تعیُّنِ الإنسیّة». میگوید این جوهر قدسیه یک محل تحقق بیشتر ندارد آن هم تعین انسیه است همان حوراء الانسیه که لقب حضرت زهراسلاماللهعلیها است در روایات هم وارد شده، البته همة اینها در روایات هست. خدا پدر و مادر عرفا را بیامرزد که این روایات را بدست آوردند. میگویند محیالدین سنی است کجا سنیها حضرت زهراسلاماللهعلیها را اینطور میدانند؟ منقبت حضرت علیعلیهالسلام خواندیم، کجا سنیها حضرت علیعلیهالسلام را اینطور میدانند؟ کجا سنیها چهاردهمعصومعلیهمالسلام را قبول دارند؟ پس معلوم میشود محیالدین شیعه بوده است. حضرت زهراسلاماللهعلیها را این تعریف میکند.
نفس کلی
میفرماید «صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ» صورت نفس کلیه است یعنی چیزی که به نفس کلی عالم که وجود مقدس حضرت علیعلیهالسلام است فعلیت میدهد، جوهر قدسیه است. جوهر قدسیه به نفس کلی فعلیت میدهد. نفس کلی عالم را اداره میکند ولی از حضرت زهراسلاماللهعلیها مدد میگیرد. «جوادِ العالمِ العَقلیّةِ» عالم عقلی که وجود مقدس حضرت ختمی مرتبت و تمام عقول است از جوهر قدسیه مدد میگیرد لذا ام ابیها میشود. جواد یعنی بخشنده است، عالم عقلی را جود میکند. تمام عالم، نفس کلی و عقل کلی از این نفس رحمانیه است. این معنا از آن معنای عقل کلی بهتر میخواند.
طبیعت ساریه
حقیر در اینجا تفسیری دارم که ندیدم عرفا بگویند. حقیر فکر میکنم این جوهر قدسیه ممکن است طبیعت ساریه هم باشد. طبیعت ساریه یعنی نفس رحمانی که یکی از تجلیات آن عقل اول و کل عالم عقول است که پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم میشود. یکی دیگر از تجلیات آن نفس کلی عالم و تمام نفوس است که حضرت علیعلیهالسلام میشود و یکی دیگر از تجلیات آن طبیعت ساریه است، همین طبیعتی که در عالم ملک ایجاد کرده است. طبیعت ساریه جوهر قدسیه میشود لذا به نظر حقیر این بهتر است.
علت بیان نکردن عرفا
چرا عرفا این را نگفتند؟ شاید فکر کردند برای حضرت زهراسلاماللهعلیها این مقام پایینی است لذا مقام بالا همان نفس رحمانی و عقل کلی و … است. ولی به نظر من این بالاتر از چیزی است که آنها گفتند. میگوید «یه توپ دارم قلقلیه میزنی زمین هوا میره» تا زمین نخورد انسان هوا نمیرود. آنها فکر کردند چون طبیعت ساریه از نفس کلی و عقل کلی پایینتر است لذا مقام پایینتری دارد ولی اشتباه است. درختانی که بیشتر میوه دارند سرشان پایینتر میآید. هر چه تواضع بیشتر باشد، هر چه پایینتر بیاید مقامش بالاتر میرود. در بین علما هیچ کدام مثل امام(ره) خودکشی و خودزنی نمیکند لذا مقامش از همه بالاتر است. کامل خودزنی میکند، من دو رکعت نماز هم برای خدا نخواندم، ته چاه منیت هستم و … ، ذرهای خودش را مطرح نمیکند لذا از همة علما مقامش بالاتر بود، خدا رحمتش کند.
ثمرات طبیعت ساریه
اگر طبیعت ساریه بگیریم، چطور فقرات بعدی را معنا کنیم؟ طبیعت ساریه همان طبیعتی که در عالم ملک، هستی بخش تمام اشیاست یعنی در عالم ملک پدر پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم هست، مادر پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم هست، مادر حضرت علیعلیهالسلام هم هست، مادر تمام حقایق میباشد لذا در عالم ملک سمت استادی دارد، در عالم ملک ریشه است، ام است، اصل است. لذا نزدیکترین نور خدا به ما نور حضرت زهراسلاماللهعلیها است. مادر از همه چیز به انسان نزدیکتر است. حالا صورت نفس کلیه چه میشود؟ «جوادِ العالمِ العَقلیّةِ» چه میشود؟ همین طبیعت ساریه است که عالم عقل را بروز میدهد، همین طبیعت ساریه است که نفس کلی عالم را در عالم بروز میدهد. درنتیجه این طبیعت ساریه سبب میشود که ما به اسماء و صفات وصل بشویم، به امیرالمومنینعلیهالسلام وصل بشویم، به پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم وصل بشویم.
وسط اذان ذکر گفتن
یکی از مکاشفات آقای حسنزاده که در کتابش نقل شده فکر کنم این است، اگر اشتباه نکنم در آنجا خواندم که شخصی در اذان «اشهدان فاطمه الزهرا عصمت الله الکبری» میگفت. از آقای حسنزاده میپرسد، بعد میگوید این را که میگفتم مکاشفات عجیبی میدیدم، مکاشفات عجیبی برای من حاصل میشود. اتفاقاً چند روز پیش شخصی آمده بود میگفت من تو اذانم این رو میگویم. در حال مکاشفه دیدم من را راه نمیدهند. بعد از گذشت چند روز دیدم نوری پیدا شده باز راهم نمیدهند. اما چند روزی گذشت دیدم یک دفعه نور باز شد ولی من را راه دادند. آقای حسنزاده میفرماید هیچ اشکالی ندارد چون در بین اذان اگر انسان ذکری بگوید اشکالی ندارد مثلاً الله اکبر میگویید بعد چندتا کلام میگوید، مثلاً جل جلاله، عظم شان اشکالی ندارد. یا مثلا أَشْهَدُأَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ اللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید سپس چندتا جمله معترضه هم میآورد مثل سیدنا و نبیناصلیاللهعلیهوآلهوسلم لذا اشکالی ندارد، اذان باطل نمیشود. حتی آقای حسنزاده برای اینکه ثابت کند اشکالی ندارد میفرماید وسط اذان حرف هم بزنید باطل نمیشود مثلاً دارید اذان میگویید الله اکبر الله اکبر مامان بچه نیافتد، مواظب باش؛ الله اکبر الله اکبر اشکال ندارد لذا اذانت باطل نمیشود، درنتیجه لازم نیست از اول بگویی. البته نماز فرق دارد، اگر ضرورت ایجاد کرد باید همان بچه نیافتد را بگویید تا سرش نشکند. لذا اگر ضرورت باشد اشکالی ندارد ولی در اذان ضرورت هم که نباشد میتوان گفت مثلاً مامان زیر غذا را کم کن، غذا سوخت. بنابراین میفرماید حرف هم بزنی اذان باطل نمیشود چه برسد به اینکه ذکر بگوییم، چه برسد به اینکه این ذکر را بگوییم.
تفاسیر مختلف جوهر قدسیه
داشتم عرض میکردم که یک عده نفس رحمانیه را گرفتند، یک عده هم عقل کلی را گرفتند چون جوهر قدسیه است، جوهری که مقدس است. چهارتا نفس داریم؛ نفس نامیه، نفس حیوانیه، نفس ناطقه قدسیه، نفس کلیه الهیه که این نفس کلیه الهیه از همه بالاتر است. یک عده هم اینطور گفتند که جوهر قدسیه یعنی نفس کلیه الهیه که از همه بالاتر است. ولی چیزی که به نظر من میرسد، طبیعت ساریه از همه زیباتر است. درست است که طبیعت ساریه از عقل و از نفس کلی پایینتر است ولی تمام آنها را دارد بلکه یک چیزی هم بیشتر دارد، یعنی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را دارد، امیرالمومنینعلیهالسلام را دارد، اسماء و صفات را دارد، فیض اقدس را دارد، فیض مقدس را دارد، نفس رحمانی را دارد، یک چیزی هم بالاتر دارد اینکه همة اینها را ظهور و بروز داده است. این بهترین تفسیر است و با روایات ما خوب جور میآید.
لَوْلا فاطِمَةُ …
میفرماید «لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما»[8] اگر فاطمهسلاماللهعلیها نبود حضرت علیعلیهالسلام و پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را خلق نمیکردم چون آنها عقل و نفس هستند. عقل و نفس بدون مظهر فایدهای ندارد پس باید حقیقتی بیاید که آن حقایق باطنی را ظاهر کند. عرفا میگویند اسم اعظم خدا «هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[9] اگر ظاهر نبود باطن بروز پیدا نمیکرد، اگر جوهر قدسیه نبود، اگر حضرت صدیقه طاهرهسلاماللهعلیها نبود، نور حضرت علیعلیهالسلام بروز پیدا نمیکرد، نور پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم بروز پیدا نمیکرد، اصلاً دین از بین میرفت لذا تمام دین ما مدیون حضرت زهراسلاماللهعلیها است که شهیدش کردند، مدیون جهاد حضرت زهراسلاماللهعلیها است. یعنی اگر جهاد حضرت زهراسلاماللهعلیها نبود دین نابود میشد. بنابراین حضرت زهراسلاماللهعلیها دین را حفظ کرد. بنابراین دهرها این سه نور بودند و هیچ نوری نبود؛ نفس کلی، عقل کلی، طبیعت ساریه لذا «صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ» میشود. حقیقت نبویه همان نفس کلی عالم است لذا پارة تن او میشود که همان طبیعت ساریه میباشد. «مطلع الأنوارِ العلویّةِ» تمام اینها را میتوان با نفس رحمانی هم معنا کرد یعنی حضرت زهراسلاماللهعلیها همان نفس رحمانیه است لذا اشکال ندارد. «مطلع الأنوارِ العلویّةِ» است مطلع یعنی محل طلوع چون این طبیعت ساریه است که انوار علویه و نفس کلی عالم در او طلوع میکند و بروز پیدا میکند.
مادر همة عوالم وجودی
«عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة النّاجیةِ المُنجیّةِ» عین عیون و حقایق اسرار فاطمیه چیست؟ تمام امامهای ما از نور حضرت فاطمه زهراسلاماللهعلیها به وجود آمدند لذا صاحب اسرار است. میگوید قسمت میدهم به سِر مستتر مغنی به سِر حضرت زهراسلاماللهعلیها که محسن بن علیعلیهماالسلام یکی از اسرار حضرت زهراسلاماللهعلیها میباشد، حضرت علیعلیهالسلام هم یکی از انوار اسرار حضرت میباشد، پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم یکی از اسرار حضرت میباشد، امامزمانعج هم یکی از اسرار حضرت میباشد، امام باقر، امام صادق، امام جواد، امام هادیعلیهمالسلام، تمام ائمه و همة عوالم وجودی هم از اسرار حضرت میباشد. لذا مادر همة عوالم وجودی است یعنی بروز تمام این حقایق با حضرت زهراسلاماللهعلیه است پس جوهر قدسیه را میتوانیم به طبیعت ساریه بزنیم. بنابراین یک نظریه میگوید به نفس رحمانی بزن، یک نظریه میگوید به عقل قدسی بزن، یک نظریه میگوید به نفس کلیه الهیه در مقابل آن سه تا نفس بزن. همة آنها درست است، هر کدام یک وجهه دارد. ولی به نظر حقیر میرسد چیزی که حقیر عرض کردم بهتر است.
ذکر مصیبت
واقعاً همه چیز را حضرت زهراسلاماللهعلیها برای ما حفظ کرد لذا اگر حضرت زهراسلاماللهعلیها نبود، اگر نبود فاطمه؛ احمد و حیدری نبود، اگر نبود فاطمه هیچ پیمبری نبود. اگه فاطمه نبود هیچ پیمبری نبود. روز قیامت همه پیاده هستند، پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمومنینعلیهالسلام هم پیاده هستند. فقط یک نفر سواره است همه پا برهنه پیاده صف کشیدند؛ فقط حضرت زهراسلاماللهعلیها سواره است البته باید هم باشد چون خیلی کتک خورد. مهار ناقه حضرت زهراسلاماللهعلیها را پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفته، سمت راست امیرالمومنینعلیهالسلام، سمت چپ امام حسن و امام حسینعلیهماالسلام و از پشت سر هم هفتاد هزار ملک حضرت را مشایعت میکنند. حبیبه خدا بهطرف خدا میرود سپس ندا میآید آی انبیا، اولیا سرتان را پایین بندازید، حبیبه خدا میخواهد رد بشود. میخواهم بگویم یا رسول الله این دو سه روزه کجا بودی؟ ریختن در خانهات را آتش زدند، امامزمانعج در خانه مادرتان را آتش زدند. «آتش و دود چه غوغا میکرد پشت در فاطمه آوا میکرد» صدای خانم بلند شد وا ابتا، وا علیا اما نانجیبا چطور جواب حضرت را دادند؟ علامه امینی میگوید حضرت گاهی هم میگفت وا مهدیا، مهدی بیا به دادم برس یعنی تقاضای فرج میکرد ولی فرج چطوری شد نانجیب با لگد … .
منابع
[1]– مناقب چهاردهمعصوم علیهمالسلام، محیالدین، ابن عربی
[2]– سوره مبارکه حدید، آیه14
[3]– تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص335
[4]– سوره مبارکه قمر، آیه50
[5]– سوره مبارکه بقره، آیه115
[6]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج26، ص6
[7]– سوره مبارکه احزاب، آیه72
[8]– مستدرك سفينة البحار، النمازي، الشيخ علي، ج9، ص243
[9]– سوره مبارکه حدید، آیه3