بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که ما داشتم در مورد باب حرمت بود بعد رسیدیم به باب حرمت در نهایات که آخرین مقام از منازل سیر و سلوک نهایات است حالا حرمت در نهایات یعنی چی مثلا کسی رسیده به مقام توحید کسی رسیده به مقام تفرید تجرید فناء بقاء برادرها و خواهرها این مقامات هم نسبی است اینجور که نیست که ما نداشته باشیم ما آدم های معمولی هم داریم همین که گاهی اوقات آدم می رود محو جمال امام حسین می شود هیچی دیگر نمی بیند همان می شود فناء گاهی آدم می رود کوه می رود مثلا صحرا آن بزرگ قشنگ توضیح می داد مقام توحید را می گفت مقام توحید یعنی چی؟ می گفت مقام توحید یعنی بروی توی بیابان مثلا توی بیابان هیچی نیست تنها چیزی که هست چی است خورشید یک خورشیدی که وسطش نوشته الله از نورش هم علی همینطور می زند بیرون علی همه آن بیابان را پر کرده دیگر جایی نمی ماند برای چیزی می شود توحید حالا این را در دلش سالک در یک زمانی خدا لطف می کند ان شاء الله به همه ما هم بدهند صلوات بر محمد و آل محمد.
حالا رسیدی به این مقامات این کشف و شهودی که داری یک آفاتی دارد از آن افات باید حفظش کنی می گوید «صیانه الشهود»[1] حرمت یعنی این حرمت یعنی «صیانه الشهود أن یعارضه سبب» یعنی چی؟ راه ما با سبب بوده ظاهرش بله ما با یک اسبابی آمدیم مثلا پدرمان مادرمان کمک کردند آمدیم توی این راه یا مثلا فرض کن اساتیدمان معلم هایمان سبب کمک به ما کردن این نظام چه حقی به گردن ما دارد این نظام اصلا ما را در این راه آورد اصلا امام ما را در این راه آورد الله اکبر از امام اصلا این فناء و بقاء را کی اورد در این مملکت امام آورد همه دنیا را زنده کرد حالا آیا واقعا این ها بودند ایشان می گوید نه فقط باید بگویی خدا خدا خدا بله امام هم «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» اما امام هم وسیله کی بوده؟ خدا بله امام دستش درد نکند ما بعد از چهارده معصوم بین علما کسی را مثل امام نداشتیم یک همچنین کار عظیمی انجام بدهد معجزه ای کرد که نایاب است هیچ کجا نیست عینش هیچ کجا نیست اما باز هم امام هم از خودش هیچی ندارد هر چی هست مال خدا است «ان یعارضه سبب» آقا مریض شدی حالت خوب شد سببی داشت خوب شد؟ سببش فقط «هو الشافی» در روایت دارد طبیب فقط به شما رفیق است به شما یقین می دهد به شما اعتماد به نفس می دهد همین و الا شافی خدا است آن قرص می شود شما یقین پیدا کنی آن یقین بلندت می کند حالت را خوب می کند لذا گاهی اوقات آدم می بیند حمد می خواند همان حمد کار قرص را هم می کند گاهی اوقات مثلا توی قل هو الله توحید می خواند کار همان دکتر را انجام می دهد سوال حالا ما نریم دکتر آقا کشف و شهود ما تمام رفتن ما سیر ما اول آخر ظاهر باطن خدا خیلی خب خودش هم می گوید خدا پس همه اش خدا حالا ما نرویم دنبال وسایل و اسباب چرا از باب دستور از باب دستور چرا حضرت یوسف علی نبینا وقتی که به آن دو نفر که آزاد شدند گفت یادتان فرعون بیاندازید که یک یوسف زندانی هم دارد که به ناحق زندانی اش کردی چرا وقتی این را به آن ها گفت هفت سال زندانش طولانی تر بود چون تکیه کرد به آن نه چون به آن ها گفت به آن باید بگوید از باب وظیفه ما می گوییم می خواهد بشود می خواهد نشود دست خدا است هر چه بشود خوب است اگر این را بگوید آدم اشکال ندارد سر کار نرویم بنشیم توی خانه تا پول بریزد از آسمان نمی شود باید تدبیر کرد باید تدبیر کرد باید تدبیر کرد ولی چی ولی مواظب باشیم که سبب و اسباب خدا نشوند بت نشوند برای ما اگر اسباب بت شدن می دانید چی می شود برادرها خواهرها ثمره اش ثمره اش این می شود به هر در و به هر وسیله « صدا قطع شده» شما را هم گرفته شمس جمال امام زمان ان شاء الله حکومت امام زمان را ببینیم جمال امام زمان همه ما ببینیم نابودی آمریکا و استکبار جهانی را ببینیم صلوات بر محمد و آل محمد.
این ها را من یک توضیح بدهم این برق رفتن مسجد ما این بغل ما داریم اینجا ساختمان می سازیم بیشترش مال این است که ان شاء الله حالا زودتر هم تمام بشود باز هم صلوات بر محمد و آل محمد.
و الا برق ها الحمد لله شکر خدا این دولت که آمده خوب کار کرده و برق ها یا نرفته یا خیلی کم ولی این مسئله که مال ما پیش می اید فکر می کنم بیشتر مال این ساختمان که داریم می سازیم و اشکالی هم ندارد بالاخره باید کار بشود چاره ای نیست اما بحثی که داشتیم عرض می کردیم اقا دیدن اسباب دیدن وسایل به عبارت دیگر حالا از یک جهت دیگر نگاه کنیم ما این اراده عقلانی داریم یک اراده ربانی اگر آدم بتواند اراده ربانی را حاکم کند خیلی عالی است ما خودمان هم اگر دیده باشید گاهی اوقات از دل تبعیت می کنیم گاهی اوقات از عقل ظاهر بین از عقل ظاهربین تبعیت می کنیم ولی ظاهرش این است که اگر کسی دل توحیدی پیدا کند چون برادرها دل توحیدی کار می خواهد خواهرها هر کسی نمی تواند ادعا بکند دل توحیدی دارد زحمت می خواهد مخالفت با نفس می خواهد عبادت می خواهد نماز شب می خواهد عاشورا می خواهد جامعه کبیره می خواهد زحمت می خواهد ذکر می خواهد واقعا زحمت می خواهد حالا اگر این دل توحیدی خیلی هستند برادرها در ظاهر موحد هستند ولی در باطن اسیر شیطان هستند در ظاهر موحد هستند ولی در حقیقت اسیر شیطان هستند خیلی باید حواسمان را جمع کنیم توی این دوره و زمانه الحمد لله هدایت زیاد است ولی مواظب باشیم راه خدا را پیدا کنیم مواظب باشیم راه شیطان را نرویم خدای نکرده راه کج هم خیلی زیاد است راه خدا خیلی زیاد شده ولی راه باطل هم خیلی زیاد شده حالا اگر دل توحیدی پیدا کنییم اگر بتواند آدم به جای عقل ظاهر بین از وجه الله کمک بگیرد خیلی عالی است شما ببینید برادرها امام را نگاه کنید شادی روح امام خمینی یک صلوات بفرستید.
امام به اسباب ظاهری توجه نمی کرد خدا تبارک و تعالی یک سرنوشت برایش رقم زده بود دیده بود سید علی آقای قاضی از آن اول به او گفته بود مرحوم شاه آبادی استادش به قول ایشان می گفت شیخ المشایخنا استاد اعظمش مرحوم شاه آبادی این ها را به او گفته بوده بر اساس اراده قلبی اراده ربانی حرکت می کرد برای همین برادرها خواهرها خیلی از حرف های امام مسئولین نمی فهمیدن مردم می فهمیدن چون مردم عاشقش بودند می فرمود مردم ولی نعمت ما هستند بعد می فرمود مردم از مسئولین جلوتر هستند مردم از مسئولین جلوتر هستند واقعا هم همینطور است چون مردم روی دل حرکت می کنند روی دل عاشق امام شدن الان حضرت آقا لب تر کند مردم می ریزند بیرون جانشان را هم می دهند ولی مسئولین بیشترشان متخصص هستند متخصص ها یک سریشان راه دل را بلد هستند اما یک مقدار زیادیشان راه قلب و دل را بلد نیستند تفکر می کنند با عقل خودشان دو دو تا چهار تا می کنند با عقل ظاهر بین نگاه می کنند ولی امام نگاه می کرد به باطن مثلا ببینید شما امام ره می فرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه مسئولین می گفتند مگر می شود جنگ جنگ تا رفع فتنه ما نداریم بمب هسته ای نداریم ان ها دارند نمی دانم جت اف سی و پنج ما نداریم آن ها دارند البته حالا الحمد لله به کوری چشم دشمن داریم بهتر از جهت اف سی و پنج هم داریم الحمد لله شکر خدا ولی آن موقع می گفتند نداریم امام این ها را نمی دیدید امام این ها را بازیچه می دید اراده ربانی یعنی چی که سبب نبیند آدم؟ همین کاری که ابی عبد الله کرد سبب را ندید ببین چه کار کرد عشق پیدا و شک آتش بر همه به همه عالم زد» همه عالم را دارد آتش می زند عشق ابی عبد الله این را می گویند اراده ربانی و الا با دو دو تا چهار تا می امدند می گفتند حتی ابن عباس می امد می گفت یا ابا عبد الله کوفی ها که پدرت را شهید کردند برادرت را شهید کردند الان هم که این ها بعضی ها معلوم است برای چی می خواهی بروی امام حسین می گفت شاء الله حالا ببینید برادرها خواهرها شاء الله انسان کامل مربوب اسم اعظم الله است شاء الله لذا من سفارش می کنم اول به خودم بعد به شما سروران عزیزم این آیات اسم اعظم آن آیات حشر و حدید شش تا ایه اول حدید چهار تا آیه آخر حشر بعد هم اذکاری که مثل همین تسبیحات اربعه چه ذکری است واقعا تسبیحات اربعه که کسی که صد بار بگوید دیگر هیچ کس به پایش نمی رسد مگر کسی که بیشتر بگوید این ها را ما داشته باشیم همین حوقله «لا حول و لا قوه بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» «استغفر الله و اتوب الیه» الله الله الله همه اش الله اول اسم اعظم برادرها و خواهرها ببینید بعضی ها نیرویشان را می گوید جسم خود از شیر شیطان باز کن بعضی ها نیرویشان را از شیطان می گیرند از هوای نفس می گیرند ما باید خدا را در وجودمان الله را توی وجودمان بشناسیم از او نیرو بگیریم حالا مسیرش را برویم من که نمی گویم الان داریم من که ندارم رو سیاه هستم باید برویم که از آن نیرو بگیریم جسم خود از شیرشیطان باید باز کنیم این که می فرماید «ان لا یداخله سبب» یعنی ولایات این است که حفظش کنند که داخل نشود سببی اسباب اسباب ظاهری گولش نزند به عبارت دیگر برادرها خواهرها رابطه ما با خدای عالم تبارک و تعالی باید تدلی باشد «علی ممسوس فی ذات الله» هیچ چیزی دیگر به هیچ چیزی دیگری وصل نباشد قلبمان هیچ رگ به غیر خدا وصل نباشد باید اینجوری بشود باید اینجوری بشود این در کربلا روایت دارد در کربلا در روایت دارد غذای کربلایی ها را صبح از بهشت می اورند شب هم از بهشت می اورند یعنی دیگر شیرشان از دیدید چقدر راحت می شوند همه همه راحت می شوند راحت راحت می شوند چون از خدا می گیرند از خدا همه چیز را چون اراده ربانی پیدا می کنند این زیارت امام رضا برادرها یک زیارت نامه ای دارد یادم باشد یک دفعه ان شاء الله توفیق باشد آن زیارت نامه هفت بند فکر کنم اسمش باشد اگر اشتباه نکنم بیاوریم با هم بعضی از جمله هایش را بخوانیم یک معجزه ای است حالا یک نگاهی بکنید فکر کنم چون حقیر قدیم توجه داشتم به آن چیز می کردم توی مشهد که می رفتم با آن زیارت زیارت می کردم حضرت را اما خیلی وقت است دیگر نرفتم اشتباه هم می کنم خیلی زیارت عجیبی است برادرها خواهرها یکی از فوایدی که نوشته می گوید که کسی که زیارت امام رضا می رود ثواب صد هزار شهید را دارد یادم نرفته باشد صد هزار شهید چی است این زیارت امام رضا چه کار می کند با آدم زیر و رو می کند آدم را می خواهم عرض کنم این ها نمونه های اراده ربانی است می شود پس درست بشویم ما اسباب را بگذاریم کنار اسباب را بگذاریم کنار یعنی تعلق را بکنیم زهد به معنای نخوردن نیست زهد به معنای این است که رغبت و تعلق به غذا نداشته باشیم به زور بخوری ولی بخور خدا رحمتش کند این حاج آقا عذیری ما شاء الله چه روزه های می گرفت یک زمانی یک دانه خرما دو دانه خرما می خواست بخورد می گفت حاج آقا من میلم نمی کشد من چه کار کنم افطار می گفتم میلم نمی کشد گفتم به زور بخور گفتم تو از آن کسانی هستی که هی من باید بگویم بخور بعضی ها باید به آن ها بگویی نخور مثل خود من ولی حاج آقا عذیری خدا رحمتش کند جزء کسانی بود که واقعا زهد شدیدی داشت و مقام خوبی هم پیدا کرده بود توی معنویت مقام بسیار خوبی پیدا کرده بود باید هی به او می گفتیم بخور اصلا شاید حالا یکی از دلایل رحلت و درگذشت ایشان هم همین بود چون می دانید که ایشان در حال روزه فشارش افتاده بود پایین این رگ های مغز پاره شده بود و رفته بود توی کما سکته مغزی کرده بود و رفته بود توی کما این مال فشار زیادی فشارش کم زیاد نمی توانست بخورد یادش به خیر استخوان هایش نرم شده بود یعنی توی ورزش هم که می امد ورزش ما گاهی می امد ولی نمی توانست چون استخوان هایش از بس کم خورده بود نرم شده بود حالا ما این ها را نمی توانیم سرزنش کنیم من البته به او عرض می کردم بخورد ولی خب نمی توانست خدمت شما عرض شود که نمی توانیم این ها را سرزنش کنیم خب ببین شما امام کاظم فقط یک وعده غذا می خورد بعد بدن دیگر شده بود یک پوست یک مشت استخوان و پوست لاغر لاغر به صورتی که وقتی که هارون لعنت الله علیه رفت آقا را نگاه کرد توی زندان از بیرون زندان دید یک عبایی افتاده روی زمین یک عبا یک عبا افتاده روی زمین گفت کو پس آقا زندانبان گفت آقا زیر همین عبا است از بس لاغر شده بود آقا متوجه نشد نحیف شده بود بعد جایی سجده گاهش پینه بسته بود بعد لاغر استخوانی اینطوری نقل می کنند روایات می فرماید عمر هم دست خدا است با این وجودی که سکته کرد حاج آقای عذیری ولی خودش خواب دیده بودند گفته بود من دیگر نمی خواهم برگردم اگر می خواست همه این ها را خدا به یک چشم به هم زدن درست می کرد کاری ندارد برای خدا خدا که سبب و این حرفا برادرها خدا دو تا دست دارد یعنی دو دست قدرت دست ظاهری که ندارد خدا قدرت یکی دست سبب سازی یکی سبب سوزی سبب سازی یعنی همین که از روی اسباب به آدم لطف می کند سبب سوزی یعنی بدون سبب معجزه وار دیدید گاهی اوقات آدم می بیند معجزه وار تمام کارهایش درست می شود گاهی اوقات می بینید چنان خدا سخت می گیرد همه چیز روی سبب حواسش را می دانید به خاطر چی است؟ این ها به خاطر این است که ما را بسازند و خودش بهتر می داند چه کار کند ما باید راضی راضی راضی راضی باشیم یک ذره خدشه برادرها خواهرها این که می گوید آقا سبب را نبینید یک معنایش یعنی این خواهرها برادرها یک معنایش یعنی این که ذره ای خدشه نداشته باشیم از این که چرا خدا اینجوری کرد در روایت دارد کمترین مقام مومن آن جور که یادم است یا اینجوری می فرماید به حقیقت ایمان نمی رسید مگر این که تمام وقایعه ای که اتفاق افتاده برایتان راضی باشید و بگوید همانجور است که باید باشد ما همه اش غر می زنیم هنوز که هنوز است غر می زنیم آقا چرا آنجا اینجوری شد چرا آنجا اینجوری شد چرا به من ندادی چرا این همه عبادت این ها همه حرف است می گوید باید راضی راضی بشوی «لا یداخله سبب» یکی یعنی این یعنی بدانی که همه از جانب خدا است «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم هو الذی اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» نعمت های ظاهری و باطنی دست خود خود خود خدا است «هو یا هو یا من لا هو الا هو» خود خدا است هیچ شکی در آن نیست هر فعلی برادرها خواهرها دقت کنند مثلا شما می خواهی امتحان بدهی برای کنکور امتحان می دهی برای رانندگی قبول بشوی یک وجه استناد دارد به خدا یک وجه استناد دارد به اسباب ظاهری جفتش را باید ببینی از طرف وجه استنادش به خدا باید بگویی خدایا خودت هستی که همه چیز را می دهی «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء تنزع الملک تعز ممن تشاء تمن من تشاء بیدک الخیر» «انک علی کل شیء قدیر» انک علی کل شی قدیر کل شیء می دانید یعنی چی؟ کل شیء یعنی وجه الله وجه الله را می توانی بیاورد خدا هر جایی می تواند وجه الله «کل شیء اینما تولوا فثم وجه الله» اینما تولوا فثم وجه الله کل شیء فثم وجه الله» آن حقیقت اطلاقی آن نور اطلاقی آن نور بی نهایت آن قدرت بی نهایت آن علم بی نهایت آن حیات بینهایت این وجه الله بینهایت قدیر می تواند بیاورد هر جا بخواهد وجه الله می آید دست خدا است وجه الله «شاء الله ان یرانی» من مطیع خدا هستم «من احبکم فقد احب الله و ابغضکم فقط ابغض الله من اطاکم فقد اطاع الله» من عصاکم فقد عصا الله» مستقیم وجه الله وجه الله وجه الله می تواند بیاورد هر جا بخواهد دست سبب سوزی دارد دست سبب سازی هم دارد ما باید هم با دست سبب سوزی اش بر خورد کنیم یعنی چی؟ ما یعنی در واقع مثلا رفتی مثلا توی کنکور شکست خوردی بگویی این خدا خواست که من را ذلیل کند گناهان یاد گناهانم بیفتم توبه کنم از آن طرف هم این طرف را ببینید تنبلی خودم بود کسالت و شلی فشالت خودم بود جماعت را نرفتم با جماعت ها نبودم نماز جمعه ها نرفتم گناهان کسرت پیدا کرد این طرفش را باید ببینید آن را هم باید ببینید منافاتی ندارد برادرها خواهرها ببینید این «هو معکم اینما کنتم» معجزه است این «بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد» معجزه است «هو معکم اینما کنتم» یعنی دست سبب سوزی خدا همیشه با شما است یک معنایش می دانید یعنی چی؟ یعنی حتی آن جایی که شما با اسباب به یک جایی می رسید خود خدا بدون سبب دارد می رساند شما فکر می کنی آن انجام داد ما همه خیلی عروسک خیمه شب بازی هستیم امام می دانید چی می گوید آقا امام می فرماید تمام این عوالم وجودی مثل «ثانیه ما یراه الاحول» است «ثانیه ما یراه الاحول» می دانید یعنی چی؟ این ها که چشمشان چپ است لوچ می گویند دیگر لوچ است وقتی به آن بگویی این چند تا است می گویند چند تا می گوید دو تا این ها که چشمشان مثل من چپ است وقتی می گویند من هم چشم هایم قلی ولی می رود وقتی می گویی این چند تا می گوید دو تا آن دومی نیست واقع نیست امام می فرماید تمام این عوالم نیست ما هست می بینیم آقا یا روح الله موسوی پس این همه دستور جهاد دادی این همه می گفتی بدون دعا هیچ چیزی درست نمی شود یادتان هست امام می فرمود بدون دعا هیچ چیزی درست نمی شود آقا مسئولین می خواستند بروند مکه امام فرمود ممنوع باید بمانید سر کار این سبب سازی را می بیند اینجا چجوری سبب سازی را می بیند چطور شما می گویید «ثانیه ما یراه الاحول ما یراه الاحول» حالا امام ببینید برادرها خواهرها این خیلی مهم است امام هر دو دست هم سبب سوزی هم سبب سازی را می بیند آن اسباب را از راه تکلیف از باب تکلیف آقا جهاد باید بکنیم از باب تکلیف داد باید بزند امام از باب تکلیف امر به معروف نهی از منکر بکند بگوید شاه من تو را بیرون می کنم از باب تکلیف مصطفایش را شهید کنند از باب تکلیف همه اش دست خدا است برای همین هم ببین فرق من و شما با امام این است ما اگر مثلا بچه مان طوری بشود می ایستیم به گریه و زاری اصلا نماز خواندن یادمان می رود ولی امام موقع نماز غفیله بود ظاهرا امدن به او خبر دادن حاج آقا مصطفی را شهید کردن ظاهرا اشتباه نکنم آمدن به او خبر دادن حاج آقا مصطفی را شهید کردن رحلت کرد در گذشت شهید شد می دانید چه کار کرد گفت وقت نماز غفیله است بلند شد الله اکبر نماز غفیله خواندن حالا خبر شهادت شهدا را که می آوردند امام اینقدر گریه می کرد می گویند می نشست ولی برای بچه خودش این مال چی است؟ مال این است که می بیند دست خدا در کار است آن وقت ببینید برادرها خواهرها آن حاج آقا مصطفی خمینی که گفت مصطفی امید آینده اسلام بود از بین نرفت الان توی کتاب های درس خارج من کتابی به زیبایی به قدرت به ظرافت به مبرهن بودن استدالی بودن تحریرات فی الاصول حاج آقا مصطفی خمینی ندیدم که ندیدم معجزه است عالی عالی عالی در تفسیر قرآن واقعا تفسیر قرآنش حیف که فقط چهار جلدش است چاپ شده بقیه اش را نتوانسته خدا لعنت کند قاتلینش را ولی بجایش الان هست جاری و ساری است همان ها کار را تمام می کند خدا اگر بخواهد کسی ذوالاثر بشود خدا است مگر کسی می تواند جلویش را بگیرد شهید علی وردی برادرها کار خودش را کرد ولو شهید شد جوان هم بود طلبه هم بود سال چندم بوده کسی می داند سوم طفلک فدایش بشوم سلام الله سال سوم بوده ولو سال سوم بود ولی از خیلی از درس خارج خوان ها اساتید حوزه بیشتر کار کرد خدا اگر بخواهد اثر بدهد اثر می دهد خدا است که اثر می دهد لا حول و لا قوه الا بالله همه اش دست خدا است «هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ»[2] اصلا کی ما را خلیفه قرار داد این جمهوری اسلامی به مردم ایران داد بله دویست هزار شهید دادیم ولی باور کنید باور کنید باور کنید که خدا داد خدا داد و خدا داد و خدا داد خدا است دوست داشته به ما هم بدهد و الا شما نگاه کنید ابی عبد الله را عراق گذاشته کاظمین را آنجا گذاشته سامرا را آنجا گذاشته امام هادی و امام حسن عسکری علیه السلام اینجا هم به ما امام رضا را داده حضرت معصومه را داده همه اش دست خودش است همه چیز دست خودش است می فرماید «و فی النهایه» لذا آقا ما باید راضی باشیم هر دو دیدم را حفظ کنیم آقا دید سبب سازیمان را ببینیم در همه کارها در همه کارها به عبارت دیگر برادرها خدا در همه کارها معجزه اسا حضور دارد الان شما نفس داری می کشی پیغمبر اکرم حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و اله و سلم می دید هر نفسی که می کشد خدا دارد به او می دهد این را می دید ما نمی بنیم ما فکر می کنیم خودمان داریم می کشیم ما فقط سبب را می بینیم که بله باید غذا بخوریم تا این نفس بیاید و برود مثلا ولی به هر صورت چه پیغمبر اکرم چه ما چه اهل بیت فرق نمی کند همه همه عالم باید دو تا دست را ببینیم اولا ببینیم تمام این ها ظاهر ما باطن ما هو الاول هو الاخر هو الظاهر هو الباطن همه از او است در نتیجه شکر کنیم حمد کنیم و اعمال خودمان را هیچ بدانیم یک دو این نفس را از خودمان ببینیم آقا خود من هم کار می کنم مثلا غذا زیادی خوردم الان نفسم آلوده است خدای نکرده نگاه بد کردم توی فضای مجازی نگاه بد کردم توی خیابان و کوچه و مجالس خدای نکرده نفسم آلوده شده چشمم آلوده شده نفسم آلوده شده هم سبب سوزی را باید ببینیم هم سبب سازی را« و صیانه الوجود» تمام شد بس است حالا می شود هم بحث اخلاص است بعدی ما می توانیم بحث اخلاص را بخوانیم می توانیم هم نخوانیم همین هم بس است خیلی خسته تان نکنم و صیانه این یک جمله است حالا اخرین این بحثی که می کند «و صیانه الوجود أن یزاحمه رسم»[3] برادرها خوارها در حکمت اختلاف است اولا اختلافی است متکلمین می گویند اصالت ماهیت فلاسفه می گویند اصالت وجود بعضی ها می گویند ماهیت اصل است بعضی ها می گویند وجود اصل است ولی ظاهرش این است که هستی اصل است ماهیت چی است؟ اعتبار است ماهیت یعنی آن انتزاعات ذهنی ما چیزی هست هستی وجود هستی هستی است که منشاء اثر است الان این شیری که به شما حمله کرده ماهیتش است که حمله کرده یا وجودش است هستی اش است این شیر که می خورید ویتامین دارد این هستی اش است که به شما انرژی می دهد اصالت مال هستی است دیگر آدم دارد می بیند پس «هستی من ز هستی اوست چون هستم و هست دارمش دوست» همه اش از او است اصالت مال هستی است لذا اصالت ماهیتی درست نمی گوید دو آن ها که اصالت وجودی هستند دو جور هستند یا بگو سه جور هستند بعضی ها وحدت تباین هستند تباینی یعنی همه اشیاء را متباین می بینند با هم این یک چیز آن فرش یک چیز دیگر است ولی در حکمت متعالیه ملا صدرا خدا رحمتش کند شادی روح همه شان هم ابوعلی سینا هم ملاصدرا هم امام هم همه علما فقها فلاسفه عرفا همه آن ها که نوکری ابی عبد الله را کردن عالم بودند نبودن هر کسی که مخلص اهل بیت و مخلص خدا بوده شادی روحشان و سلامتی آن ها که هستند صلوات.
آقا چی می فرماید این ها حکمت متعالیه ای ها می گویند که آقا وحدت تشکیکی است این وجود است این هم وجود است این شدید تر هستند منبر از این میز وجودش شدید تر است یا مثلا این دو تا چوب هستند از سنگ وجودشان شدت وجودی اش بیشتر است قوام وجودی اش بیشتر است یا مثلا نور شدت وجودیش از غیر نور بالاتر است زیباتر است قدرتش بیشتر است شما لیزر را ببینید لیزر حتی همه چیز را می برد حتی الماس را هم لیزر می برد بالاخره نور قدرتی که نور دارد خیلی زیاد است شدت وجودی اش مسئله وجود است همه اش هستی است یکی است من و تو آقا چیز را اعوذ بالله من الشیطان توی آیه قرآن می فرماید که «وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»[4] آقا همه اش یکی است شما هم مثل آن پرنده ها آن ها هم مثل شما همه یکی است بابا هدهد هدهد که دیگر می دانید شانه بسر این هدهد آمد پیش سلیمان سلیمان برادرها چه قدرتی داشته سلیمان بالاخره عظمتی که سلیمان داشته خیلی معجزه آسا بوده تمام عالم زیر پایش بوده هر جا می خواسته پرواز می کرده قالیچه سلیمان معروف است دیگر تمام غول ها و جن ها تمام دیوها همه تحت تسلطش بودند ببینید چه قدرتی داشته ولی یک هدهد می آید به او می گوید بابا چه نشسته ای سلیمان یک مملکتی هست خورشید پرست هستند پادشاهشان هم یک خانم است خورشید پرست هم هستند سلیمان می گوید کجا رفته بودی بدون اجازه من اگر عذر موجه نداشته باشی کبابت می کنم می خورمت حالا ببین هدهد یک پرنده است ولی خبر داد به سیلمان از چه نعمتی همین هدهد سبب شد کشور صبا را مال خودش کرد سلیمان خانم هم که مسلمان شد ازدواج هم با او کرد یک هدهد یک پرنده پس «إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ» همه اش یکی است آقا آقا این قریش بعضی ها خیلی ملعون بودن آصلا آدم بشو نبودند رفتند محضر رسول الله حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشتند یا رسول الله ما تا معجزه نیاوری ایمان نمی اوریم حضرت فرمود خب چی می خواهید معجزه چی می خواهید گفتند آقا اگر چیز هست واقعا حق است کلام تو بگو این درخت بیاید جلو شهادتین بگوید گفت ایمان می اورید حضرت فرمود ایمان می اورید گفتند بله حضرت دستور داد به درخت بلند شد آمد جلو اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد صلی اللله علیه و آله و سلم شهادتین را گفت ایمان نیاوردند باز آقا به درخت گفت حالا نصف شو نصفت بیا جلو شهادتین بگو باز نصف شد بیچاره آمد شهادین گفت برگشت سر جایش آدم بشو نبودن می خواهم این را عرض کنم یک درخت از این قریشی که از آن ها که البته ملعون بودن و ایمان نمی اوردند ملعون بودند از این مقامش یک درخت بالاتر است «ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم» همه زنده است همه عالم عالم حیات است «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ»[5] دار آخرت زنده محض است حیوان یعنی عین حیات یعنی تمام هستی اش حیات است حیوان صیغه مبالغه است یا حالا بگو صفت مشبهه یا صیغه مبالغه یعنی تمام هستی اش حیات از تمام وجودش می ریزد به به چه خوب است آخرت چه زیبا است آخرت آقا همه چیز وجود است هستی است ملاصدرا تمامش کنم یواش یواش جمعش کنم آقا تمامش وجود و هستی است هستی اش شدت و ضعف دارد مثلا یک وجود هایی هست انسان خوب انسان کامل مقامش از ملائکه هم بالاتر است در مقام خدا هیچی ندارد ولی مقامش از ملائکه بالاتر است ملائکه خودشان شدت و ضعف دارند ملائکه مهیمه داریم ملائکه مقربین داریم ملائکه ارضی داریم ملائکه سماوی داریم برو تا آخر هفت بعضی از عرفا هفت قسم ملائکه نوشته است حالا چی می خواهم عرض کنم خدمت شما می خواهم عرض کنم بعضیها می گویند وحدت تشکیکی وجود اما عرفان این را می گوید همین که اینجا می گوید تمام شد عرضم می فرماید «و صیانه الوجود أن یزاحمه رسم» عرفان می گوید آقا فقط ما یک هستی داریم هستی مال خدا است ما هستی نیستیم ما هستی داشتن هستیم ما مصدریم ما حدث هستیم ما اسم معنا هستیم چیزی نداریم ما نگاه هستیم نگاه برای چی معرفت اینقدر ارزش دارد چون نگاه هستیم نگاه علم توی این زندگی بعد از زندگی گفت چی هستی تو گفت نگاه دانش دانستن ما علم هستیم برای همین اگر الان شما نگاه کنید اولش یک نطفه بودیم بعد شدیم علقه مضغه کودک طفل کودک فلان بیسار تا آخر نوجوان جوان مسن پیر تا کجا خب این همه اش معلوم می شود همه اش یک حقیقت واحد است آن حقیقت واحد چی هست آیه هستیم ما نمود هستیم ما ما دارایی نیستیم ما خود دارایی نیستیم به ما دارایی داده شده افاضه شدیم ما منتسب به دارایی ما پنجره هستیم هر چه هست مال او است ما پنجره هستیم برادرها خواهرها عجیب است از انسان که نمی بیند که پنجره است کی بابا تو که نطفه بودی کی به تو اینطوری کرد علقه شدی کی مضغه ات کرد کی کودکت کرد کی کلاس اولت کرد کی کلاس دوم را به تو کی از کجا آمد مال خودت است کجایش مال خودت است چی اش مال خودت است همه اش مال خدا است معلوم است این دعای عرفه امام حسین می فرماید می فرماید خدایا این که همه چیز دارد حادث است عوض می شود تند تند عالم نو به نو می شود معلوم می شود از یک جایی دیگر است معلوم می شود ما هیچی ندار هستیم «الهی من کانت حقایقه دعاوی فکیف لا یکون دعاویه دعاوی» مولا امیرالمونین می فرماید و همچنین صحیفه سجادیه امام زین العابدین و همچنین دعای عرفه امام حسین آقا می فرماید که کسی که حقایق وجودش ادعا است همان حضرت علی است که می گوید انا الاول انا الاخر انا الظاهر بابا این که دارم می گویم انا الاول انا الاخر انا الظاهر انا بکل شیء علیم دارم در رابطه به شما می گویم نسبت به تمام عالم حضرت علی آیت الله العظمی است از همه بالاتر است حتی انبیاء غیر از پیغمبر خودمان که یک نور هستند نسبت به ما دارد می گوید انا الاول انا الاخر ولی نسبت به خدا که می رسد می گوید خدا خدا من حقیقتم هم ادعا است چگونه ادعاهایم ادعا نباشد هیچی هیچی ندارم ادعای محض ادعا یعنی چی؟ مثلا مثل این که من الان ادعا می کنم فرض کنید شما فوق تخصص چشم دارم کجا فوق تخصص چشم دارم دکترهایش را هم ندارم چه برسد به فوق تخصص خب ندارم دیگر این ادعای صرف است مولا امیرالمومنینی که عالم ما کان و ما سیکون و ما هو کائن است می فرماید همه این ها در مقابل شما که می رسد رنگ می بازد برادرها خواهرها وجود مقدس مولا امیرالمونین یک دفعه نشد پیغمبر از او سوال کند بگوید علی جان این چی است مسئله جوابش جوابش را بگوید می فرمود الله و رسوله اعلم بی ادبی نمی کرد الله و رسوله اعلم در مقابل پیغمبر می گوید بابا هر چه هم می دانم می دانم می توانست جواب بدهد ولی می فرماید الله و رسوله اعلم لذا در مقابل خدا همه رسم هستند همه علامت علامت علامت هستند لذا اینجا یک نکته ای است می گوید معجزه است ان شاء الله خدا به نفس شما به نفس و برکت شما به من توفیق بدهد بتوانم بگویم این نکته را صلوات بر محمد و آل محمد.
می فرماید «و صیانه الوجود أن یزاحمه رسم» «بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد» الله است تمام کمالات را دارد جمال را دارد جلال را دارد همه چیزهایی که در عالم هست خیر است مال خدا است الله صمد وجوب هم هست وجوب دارد تمام شدنی نیست ازلی است ابدی است سرمد است آما لم یلد و لم یولد رسم هم ندارد باز از این ها بالاتر است این ها همه علامت است خدا از تمام این ها بالاتر است «ولم یکن له کفوا احد» هر چه هم بگویی هر چه کمالات هم بگویی یک ذره اش هم نمی توانی بگوید یک ذره هم نمی توانی برسی «ما عرفناک حق معرفت» ما عرفناک اصلا اصلا اصلا یک ذره اش هم نمی توانی ببینی لذا وجه لذا می فرماید نحن حجاب الله اکبر حجاب اکبر خدا وجه الله است شما از وجه دست من چی می بینی آن وجه است خود دست من را نمی بینی که یک نوری خورده به آن تابیده به شما «اینما تولوا فثم وجه الله» خدا از آن بالاتر بالاتر نه اینکه این ها را ندارد این ها همه را دارد ولی باز بالاتر لذا نمی توانی توصیفش کنی لذا می فرماید الله اکبر در نماز یک روایت دارد «الله اکبر من کل شیء» یعنی بزرگ تر است از کل شیء یعنی یک معنایش یعنی از وجه الله بالاتر است ولی یک معنا دارد روایت دارد الله اکبر یعنی «الله اکبر من ان یوصف» اصلا توصیف نمی شود عنوان نمی توانی برایش بیاوری از همه این ها بالاتر است لذا برادرها شما هر چه نماز می خوانی هی می گویی الله اکبر سجده می کنی توصیف می کنی سبحان الله تمحید تنزیه تکبیر تحلیل حوقله استغفار باز باید بگویی الله اکبر آقا مثل امیرالمومنین هزار رکعت نماز بخوانی شصت سال هر سال سیصد و شصت و پنج روز شصت و سه سال آقا هر شب هزار رکعت نماز می خواند باز همه اش باید بگوید الله اکبر الله اکبر «ان یزاحمه رسم» آقا «صیانه الوجود» یک حقیقت داریم همه مال او است انا لله و انا الیه راجعون» لذا امام می فرماید آقا تمام عالم مثل چی است؟ «ثانیه ما یراه الاحول» هیچی آقا اسباب را نبینیم نه اسباب را دستور دادن ببینید روی سبب باید حرکت کنیم آقا همه اش دست خدا است می خواهی کنکور باید درس بخوانی می خواهی سطح دو را بگیری باید درس بخوانی می خواهی تخصص بگیری فوق تخصص بگیری باید درس بخوانی باید نوکری کنید بس است برای من شمس جمال امام کاظم امشب توسلمان به آقا است صلواتی بفرستید.
اما الحمد لله توسل ما امشب به آقا امام کاظم است برادرها ببینید وجه الله چی است ببینید چه قدرتی دارد خانمی که فاحشه است می فرستند توی زندان که آقا را اذیت کند فاحشه آن هم می فرستند که امام معصوم را اذیت کند ببین چه گناهی عریان می روید جلوی امام معصوم آقا یک اشاره می کند این دیگر سه شبانه روز برادرها اشک می ریخت نماز می خواند اشک می ریخت سجده می کرد ببین چه کار می کند ببین این وجه الله چه کار می کند الله اکبر آن علی بن صالح طالقانی است اگر اشتباه نکنم دقیق اسمش یادم نیست آزمایش های زیادی روی او شد از محبین حضرت بود ازمایش شد و این ها برادرها از بلا نترسید خدا ان شاء الله به ما عشق به بلا بدهد صلوات بر محمد و آل محمد از بلا نترسید واقعا باید با بلا حال کرد نه اینکه بگویم بلا بدهد ما مال این حرف ها نیستیم گر چه در یک مقامی هست که آدم عاشق بلا می شود ولی خب اگر آمد راضی باشید خوشحال باشید این را آزمایش های زیادی کردند به مقامات رسید تا رسید به امام کاظم در یک غاری حضرت داشتند عبادت می کردند بعد برادرها با یک اشاره غذاهای اسمانی برای این آوردند مشغول غذا شد و بالاخره نعمت های بهشتی متحیر مانده بود بعد بعد از این که کرامات آقا را دید توی این احوال و حول هایی که برایش پیش آمد گفت آقا قسمت می دهم به حضرت حق جل و علا شما کی هستی فرمود «انا فی وقت هذه موسی بن جعفر» بعد گفت چی می خواهی علی بن صالح مثلا اینجور که یادم است چی می خواهی گفت آقا دلم تنگ شده برای خانواده ام کاش ان شاء الله ما هیچ موقع جلوی امام معصوم بگوییم آقا «ارید ان لا ارید» اگر امام معصوم از ما پرسید محضرش بودیم گفت چی می خواهید بگوییم آقا یک کاری کن من اراده ای چون اراده شما نداشته باشم اراده ام فقط اراده خدا باشد و شما ولی این گفت من دلم تنگ شده برای خانواده ام آقا دستور داد ابرها می امدند هر کدام از ابرها می امدند اسلام علیک یا حجت الله یا ولی الله سلام می کردند تعظیم می کردن می رفتند بعد حضرت یکی از ابرها که ابر خوب بود و ابر نورانی بود ابر عذاب نبود دستور داد آمد پایین این را سوار کرد در یک چشم به هم زدن می گوید رسیدم به خانه ام و این ها می خواهیم این را البته بعد هم یک جریانی دارد حالا یادم نیست فکر کنم شهیدش هم کردند این جریان را تعریف نمی بایست می کرد تعریف کرد و خلیفه وقت فکر کنم شهیدش کرد اگر اشتباه نکنم حالا باید نگاه کنیم قدیم نگاه کردم ماجرایش را ام چی می خواهم بگویم می خواهم بگویم یا موسی بن جعفر ما هم آمده ایم محضر شما من کمتر هست هم از آن معذرت می خواهم از محضرت شما هم از فاحشه شما سرور من هستید گل هستید ولی من خودم را عرض می کنم هم از این علی بن صالح هم از هر کسی که بگویی ولی به شما آقا جان عشق می روزم خب حاج ملا جعفر شوشتری می گوید نگاه کردم توی قلبم دیدم هیچ ندارم باید بروم ته جهنم ولی بعد نگاه کردم توی قلبم دیدم نه من حب حسین دارم توی قلبم.
[1] عبد الرزاق کاشانى، شرح منازل السائرین(کاشانى)، 1جلد، ص 297، انتشارات بیدار – قم، چاپ: سوم، 1385.
[2] . سوره فاطر آیه 39
[3] عبد الرزاق کاشانى، شرح منازل السائرین(کاشانى)، 1جلد، ص301، انتشارات بیدار – قم، چاپ: سوم، 1385.
[4] . سوره انعام آیه 38
[5] . سوره عنکبوت آیه 64